اخیرا حزب دمکرات کردستان ایران به سه بخش جداگانه تقسیم شده است، این بخشها بنا به اطلاعیههاى صادرهشان درکل به اختلافاتى اشاره کردهاند که براى ناظرین بیرونى آنها براى بروز یک انشعاب در یکى از بزرگترین و متشکلترین احزاب ایرانى و کردستان ایران کافى وقابل درک نیستند. دو جناح اصلى که پیرامون آقاى مصطفى هجرى دبیرکل کنونى این حزب و آقاى عبدالله حسنزاده دبیرکل قبلى این حزب جمع شدهاند ازگرایشهای اصلى و جناح شمال این حزب که معتقد است که به هر دوى این دو جناح متعلق نیست و خود را حزب دمکرات کردستان – آرارت نامیده است، جناح دیگر این حزب است. همچنین کسانى ازرهبرى این حزب اعلام استعفا از کل حزب را نمودهاند، چون تلاش آنها براى رفع بحران بىنتیجه مانده است.
در هرصورت انشعاب و جدایى در احزاب امرى تازه نیست و براى احزاب چپ که ازسیستم کهنهء حزبى براساس مرکزیت مقتدر برخوردار هستند و دایرهء قدرت هم متمرکز در دست رهبران است، امرى بیگانه نیست. احزاب کمونیست و نزدیکان به آنها سالها از جدایى و نزدیکى بسیارى در صفوفشان برخوردار بودهاند. موشکافى این انشعابات هم تازه نیستند و حتى تاریخچهء خود را دارند که به قبل ازانقلاب اکتبر روسیه هم مىرسد، آنجا که انشعاب بلشویکها ومنشویکها صورت مىگیرد. این انشعابات شاید درعصر حاضر با شکست کمونیسم و سوسیالیسم به اوج خود و با جاى گرفتن نیروها در جاى خود و باز شدن فضاى آنها به افول گراییده است. اما پایان نیافته است. در ایران هنوز بسیارى ازگروهها وسازمانهاى سیاسى دچار انشعاب مىشوند و براى عدهء دیگر ازآنها که هنوز بر مدار سابق سیر مىکنند این امکان وجود دارد.
انشعابات زمانى روى مىدهند که عنصر سازش کارآیش را در درون گروه از دست داده باشد. این شیوه بیانگر آن است که گروه که شامل عناصر است نمىتواند در پوستهاش دوام آورده و به اصطلاح منفجر مىشود وگروههاى مختلف از درون آنها بیرون مىآیند. همهء انشعابات هم منفى نیستند و چه بسا بسیارى از آنها بتوانند در نقش مبارزه در رسیدن به هدفشان مثمر ثمر باشند. آنجاکه عنصر رکود بر گروه حاکم است ودست و بال گروه بسته مىشود و نمىتواند حرکت کند، انشعاب مىتواند گروه را از این مسئله خلاص کند. جنبه دیگر انشعاب مىتواند ویرانگر باشد و گروه فعال را بىحرکت و منزوى کند.
اما انشعاب اخیر حزب دمکرات کردستان ایران ازمنظر حزبشناسى جارى مىتواند هر دو عامل را با خود داشته باشد، هم مىتواند این حزب را تضعیف کند و هم مىتواند اهرمى براى فعالیت بیشتر این حزب باشد. ح.د.ک.ا، حزبى در تبعید است و تبعید هم مشکلات خود را دارد. این حزب که یک حزب ملى – نظامى – سیاسى است در تنگناى نحوهء آرایش و جایگیرى جغرافیایى قرار گرفته است. از یک سو نیرویى نظامى است که باید به فعالیت نظامى بپردازد که با وجود قرارگرفتن در عراق این امکان برایش ناممکن شده است. از سویى امکانات کار سیاسیش در موازنه با کار نظامى قرارگرفته وتحتالشعاع آن. اگر حزب دمکرات یک حزب صرفا سیاسى بود، امکاناتش دقیقترو گستردهتر مى بود. اما براى یک حزب سیاسى – نظامى هم امکانات نادقیق هستند و هم امکانات کلان نظیر مقر و تسلیحات و جبهه و پشت جبهه لازم است و همانا انتظارهواداران و دوستان این حزب در کارکرد نظامى بیشتراست که امکانش بر شانس استوار است تا واقعیات، همانطور که در کردستان عراق بر اثر جنگ خلیج فارس، احزابى که توانشان کم شده بود، شانس پیروزى آوردند.
مشکل اصلى حزب دمکرات درفرهنگ حزبى و تشکیلاتى آن است. این فرهنگ علاوه بر تمرکز ازبالا که خود در عصر حاضر شکست خورده است، نقش شخصیتها هم در این حزب مشکلآفرین بوده است. براى کسانى که فرهنگ سیاسى احزاب کردى را مورد بررسى قراردهند و همچنین ح.د.ک.ا. بهطور اخص، همواره شخصیتهایى در راس این حزب قرار داشتهاند. این شخصیتها تا آنجا که امکان داشته است، این حزب را رهبرى کردهاند و داراى نفوذ بسیاربالایى هم بودهاند، اما با فقدان این شخصیتها، حزب دچار مشکل شده است.
متاسفانه حزب نتوانسته است این مشکل را براى خود حل کند و همین راهم مىتوان در انشعاب اخیر دید. این حزب مىتوانست با بازسازى در درون خود، تشکیلاتش را از این تابو خلاص کند. زیرا همیشه در شرایط بحران عدهاى پشت دیگرى قرارگرفته و تقصیر رویدادها و راهحل مشکلات را در اشخاص مىبینند. این خودبخود به نبرد شخصیتها مىانجامد. اگر حزب از اتوریته بىچون و چراى شخصیتها رها شود، آنجا پاى مسائل مشخص سیاسى به میان مىآید. در انشعاب اخیر ح.د.ک.ا. براى بیننده خارجى همانا نبرد شخصیتهاست که دیده مىشود و مشکل دیدگاهى و سیاسى دیده نمىشود.
ح.د.ک.ا. به نوسازى درون حزبى نیاز داشت که متاسفانه در زمان خود که امکانش فراهم بود روى نداده است. این نوسازى هم مىتوانست جلوى شکنندگى این حزب را بگیرد. تاریخ بارها نشان داده است که نمىتوان واقعیات را دور زد و باید به آنها گردن نهاد. ح.د.ک.ا. متاسفانه در دایرهء شخصیتها ماند و زمانیکه شخصیتها نباشند، بحران روى مىدهد. در بسیارى از احزاب ایرانى نقش”مونوشخصیتها” به بایگانى سپرده شده است، اما در بسیارى دیگر هنوز این جانسختى وجود دارد و آنهم در بسیارى موارد به بحران در درون آنها منجر مىشود.
دوشنبه ١١.١٢.٢٠٠۶