۱) همهپرسی در کردستان عراق پایان گرفت و«اقلیم» بر حق استقلال خود مهر قانونی کوبید. گرچه نتیجه هنوز اعلامنشده است اما قطعی است که از حدود ۷۵ درصد شرکتکننده در رفراندوم، بیشترینه بسیار قابلملاحظهای به آن رأی مثبت دادهاند. مردم کردستان عراق علیرغم تهدیدات بسیار و چند جانبهای که از هر سو شنید، با شرکت در این رفراندوم و دادن رأی آری قاطع به پرسش مطروحه، عزم و تصمیم خود را برای در دست داشتن سرنوشت خویش نشان داد. اکنون دیگر وضعیت نوینی شکلگرفته و باید دید تهدیدها علیه “اقلیم” تا چه میزان عملی خواهند شد و این ملت مورد تهدید در صورت عملی شدن آنها چه هزینههایی باید تحمل کند و چه رویکردی در برابر فشارها در پیش بگیرد؟ اینها و پرسشهای بسیاری در برابر ما قرار دارد. با همه اینها اما، نکته محوری این است که ملت کرد در روز ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷ با شکل دادن به سندی تاریخی پا در ورودی روندی نو نهاده است. موضع در برابر این تصمیم چیست؟
۲) به رسمیت شناختن یک کشور، فقط یک مقوله از حقوق بینالملل در سطح دولتها نیست؛ هر انسان نیز حق و وظیفه دارد که در برابر هر واقعیت سیاسی قدیم و جدیدی ابراز نظر نموده و تعیین موضع کند. من بهعنوان یک شهروند جهانی، نتیجه رفراندوم مردم کردستان عراق را به رسمیت میشناسم و به چگونگی اجرای این تصمیم اعم از تحقق فدرالیم واقعی در عراق یا تشکیل بلا واسطه دولت کردی مستقل احترام میگذارم. این، تصمیمی بوده فقط و فقط در حوزه اختیارات مردم “اقلیم” و نه از آن هیچ دولت و ملت دیگری. تصمیمی که اکنون دیگر سندیت حقوقی یافته و هرگونه انکار این واقعیت حقوقی زیر هر عنوان هم که باشد چیزی جز نقض دمکراسی و نفی آزادی نیست.
۳) “مسئله کرد” را باید در گرایش تاریخی آن فهمید که نیست مگر تأمین و تثبیت آن در واقعیت خود بودگیاش. اندیشه کردستان مستقل، اندیشهای است تاریخی با مابهازاء خاص خود و یک رؤیای دیرینه. ناسیونالیسم مرکز محور کشورهای کردنشین، این واقعیت را نزدیک به صدسال است که پس میزنند و از هیچ تشبث سرکوبگرانهای برای جلوگیری از بروز هویت کرد در هر شکل از خودبودگی آن فروگذار نبوده و نیستند. اکنون نیز، تعرضات اخیر این ناسیونالیسم برتر به تصمیم “اقلیم” را هم به وسعت شاهدیم. چه از طرف دولتهای همجوار و دور در انواع تهدیدهای سیاسی و نظامی و اقتصادی و چه متأسفانه از سوی بخشهایی از اپوزیسیونهای این دولتهای زورگو در کلام.
۴) استناد به دفاع صریح دولت متجاوز و زورگوی اسرائیل بهعنوان تنها کشور منطقه از این رفراندوم و نتیجهاش، صرفاً یک برخورد سیاسی است به موضوعی مقدمتاً حقوقی. آویزان شدن به اسرائیل ستیزی برای مخالفت با اقدام “اقلیم”، اگر غرضورزی نباشد دستکم سادهنگری است اما در هر دو حالت و با نتیجه یکسان بستن چشم بر حق دمکراتیک یک ملت در تعیین سرنوشت خود. شناسایی رسمیت کردستان توسط اسرائیل بهمان میزان میتواند دلیلی برای ابطال این رفراندوم باشد که کسی بخواهد حقانیت این همهپرسی را مثلاً از مخالفت عربستان سعودی با آن استنتاج کند! هیچ کشوری از قدرتهای جهانی و منطقهای سراغ نداریم که به این رفراندوم و نتیجه آن از زاویه مصالح خود نزدیک نشود. اینجا نیز چون هر جای دیگری، کشاکش منافع متفاوت و درنتیجه رویکردهای متضاد را شاهدیم. موضع دمکراتیک در قبال این رفراندوم، قبل از هر چیز باید ناظر بر حق انتخاب مردمان آن باشد.
۵) مدیریت این رفراندوم، به نحو غیر دمکراتیک آغاز شد و پر ایراد جلو رفت. اختلافات بین جریانهای سیاسی “اقلیم” بهویژه عدم رعایت دمکراتیسم از سوی هسته اصلی قدرت در “اقلیم”، سایه خود را بر این رفراندوم انداخت و این در حالی بود که نیروی منتقد رفراندوم بارها و بارها بر اینکه تصمیمگیری در این مورد صرفاً بر عهده خود کردها است، تأکید کرده بودند. تصادفی هم نبود که درست یک روز پیش از برگزاری رفراندوم، هر دو جریان سیاسی منتقد به نحوه مدیریت رفراندوم – “جنبش گوران” و حزب اسلامی- با حفظ انتقادات خود به روند آن، از مردم خواستند که در همهپرسی شرکت کنند و به پرسش مطرح در آن رأی مثبت دهند. اپوزیسیون کرد بهدرستی انتخاب کلان ملی را مرجح بر مخالفتهای مقطعی خود دانستند. “گوران” هم انتقادهای بجایی به نحوه و زمان رفراندوم داشت و هم در آخر تصمیم بجایی در قبال وضعیت موجود اتخاذ کرد.
۶) این واقعیت تلخی است که هماکنون زمام امور در “اقلیم” دست نیروهایی است ازنظر نگاه برنامهای و سیاسی متعلق به جبهه راست. نیروهایی که، هسته اصلی آن با رویکرد عقبمانده طایفه سالاری و انحصارطلبی شاخص است و نیز غرق در فساد مالی. اما آنی که بخواهد حق تعیین سرنوشت ملتها را باورمند بماند، هیچگاه عیار دمکراتیسم را با نتیجه آن متر نمیکند! نمیشود گفت با حق تعیین سرنوشت موافقم بهشرط آنکه حاکمیت برخاسته از دل آن، حکومتی در سمت خط ما باشد! این، خود غرضی است و نه پایبندی بهحق تعیین سرنوشت. من از میان جریانات مطرح کردستان عراق، بیشتر با “جنبش تغییر”(گوران) نزدیکم ولی بیش و پیش از آن باورمند بهحق تعیین سرنوشت خلق کرد!
۷) پیش از انجام این رفراندوم در چندین مصاحبه و ازجمله در پاسخ به پرسشهای “رادیو زمانه” گفتم و نوشتم که همهپرسی حق مردم “اقلیم” است و از چنین حقی بیهیچ اماواگری لازم است دفاع کرد، در همان حال اما تأکید کردم که در حال حاضر هنوز هم شرایط برای استقلال آن را مناسب نمیبینم، منتقد نحوه پیشبرد این رفراندوم هستم و لذا نسبت به عواقب آن نگران. آرزوی من تعویق رفراندوم بود برای برگزاریاش در شرایطی مناسبتر. اکنون نیز کماکان نگرانم و تصور ندارم که در مختصات فعلی، کشور کردستان بتواند در آرامش لازم به حیات نوپای خویش ادامه دهد. شواهد تهدیدات در این زمینه از زمین و زمان میبارد! اکنون فقط باید آرزو کنم که رنج مردم جمهوری کردستان هر چه کمتر شود و آرزوی بیشتر اینکه، اصلاً آن ارزیابی من از میزان خطر اشتباه بوده باشد! اما هیچ انتقادی به نحوه و زمان این رفراندوم، اینک نباید موجب مخدوش دانستن رفراندوم و نتیجه آن شود.
۸) هیچ رهایی از زیر هیچ یوغی بی هزینه نیست و متأسفانه انتظار عبثی خواهد بود که پیشبرد کار در مصاف با منکر حق دارای نیروی سرکوب، میتواند بی کمترین مایه گذاری صورت گیرد. وقتی در اسپانیای اروپای دمکراتیک، ناسیونالیسم زورگوی مادرید، اعزام گارد ملبس به همان کلاههای سهگوش دوره فرانکیستی به بارسلونا در پیش میگیرد و بدین طریق روح فرانکوی خونتا را احضار میکند تا مقامات منتخب مردم کاتالونی به بند کشند، خاورمیانه مسموم زهر ناسیونالیستی و رنجور از بنیادگرایی اسلامی و گرفتار انواع جنگهای نیابتی دیگر جای خود دارد! آری هراس از این نیست که از دماغ حتی یک نفر هم خون نیاید– و البته خود این نیز جای تأسف دارد – بیم همانا از میزان بالای هزینه دهیها برای خود کردها است. محاسبه سیاسی نادقیق اوضاعواحوال و حد توازن قوا و ریسک نابجا و خطا در آن، ماجراجویی است و دارای پیامد. موضوع گرهی مرتبط با این رفراندوم هم، ارزیابی از اوضاع سیاسی بود. اینکه، کدامین حالت برای برگزاری رفراندوم مناسبتر است: انجام آن در حین همین فرصت فوق بحرانی که منطقه را فراگرفته و لذا میوهچینی هر چه زودتر از آن، یا که هنوز هم وام گرفتن از زمان و تداوم بردبارانه تلاشهای سیاسی تا بتوان به فصل واقعی چینش میوه رسید. علیرغم شک بسیاری که به صحت انتخاب زمان رفراندوم دارم اما صمیمانه آرزو میکنم که رهبری “اقلیم” در تشخیص لحظه مناسب ماجراجویی نکرده باشد.
۹) اگر منوط دانستن حق تعیین سرنوشت ملت کرد تحت تبعیض به موافقت دولت مرکزی معتاد به سلطهطلبی یا که مشروط کردن این حق به تفسیر یکطرفه ضوابط بینالمللی، چیزی نیستند جز ادامه تبعیض و سلطه، اما کوشش در راه کاهش مقاومت دولت مرکزی و یافتن متحدانی در سطح جهانی و منطقهای برای این ملت جهت احقاق حقوق حق خود عین تدبیر سیاسی بود و هست. تردیدی نیست که کار مدیریت این رفراندوم در این زمینه و پیش از انجام رفراندوم، نقایص جدی داشته و مبتنی بر تعجیل بوده، اما هنوز هم و بهویژه اکنون به پشتوانه همین اعلام اراده مردم، فرصتی خوبی برای “اقلیم” خواهد بود تا بخواهد کردستان قایم به خود را در شکل روندی پیش ببرد و بکوشد برای تحقق آرمان خود حمایت جهانی بیندوزد. اربیل میتواند با در دست داشتن سند معتبر نتیجه رفراندوم و در نظر داشت محدودیتهای زیادی که دارد و به خاطر کاستن از هزینههای تحمیلی، سیاست مذاکره با بغداد در پیش گیرد. مشی گفتگو برای برخورداری “اقلیم” از همه حقوقی که، میباید در یک عراق واقعاً فدرال داشته باشد. من هنوز هم تقدم سنجیده را با تلاش برای کسب عملی همه حقوق کردی در عراق فدرال میدانم تا استقلال بلافاصله و بلا واسطه کردستان.
۱۰) بااینهمه اما اگر “اقلیم” بخواهد نتیجه رفراندوم را بیدرنگ به تأسیس جمهوری کردستان ترجمه کند و پای اجرای آن رود، باید آن را به رسمیت شناخت. این درست است که مسئولیت پیامدهای تصمیم برای انجام رفراندوم و نتیجهگیری از آن بر عهده مدیریت آن است، اما وظیفه هر نیروی دمکرات در جهان، منطقه و کشور ما در این است که جمهوری کردستان را در برابر زور و تعرض تنها نگذارد. در وضع فعلی نهفقط عدم دفاع از کردستان محصور و تحتفشار جبهه زور، که حتی بیطرفی نسبت به آن نیز همصدایی و همراهی است با زورگویان. جبهه زوری که، تنها اشتراک مؤلفههایش، خفه کردن آرمان یک خلق است در پی صدسال نبرد علیه حق کشی و محرومیت از حق ملی خویش. مقابله با این ناسیونالیسم هماکنون در حال بدل به دولت – ملت، هراندازه هم که آن را آلوده به طایفه سالاری و غرق در فساد بدانیم و فراتر از این حتی، هر میزان هم که خود از جایگاه انترناسیونالیستی با نفس ناسیونالیسم از هر نوع آن نیز بیگانه باشیم، باز اما خواسته یا ناخواسته عمل از جایگاه ناسیونالیسم حاکم و زورگوست و بس.