قبل از هرچیز لازم است بر اهمیت موضوع پالتاک تاکید شود. مسئله استراتژی آمریکا در ارتباط با ایران موضوعی است که دقیقاً با خواسته مردم ایران برای یک زندگی صلح آمیز با توجه به واقعیات تلخ و تاسف بار آنچه که از سوی امپریالیسم آمریکا بر کشورهای افغانستان ، عراق، لیبی، سوریه و نیز از سوی حکام مرتجع عربستان بر یمن تحمیل گردید، و همینطور تجربه تلخ جنگ هشت ساله ایران و عراق ارتباط تنگاتنگ دارد. موضوع مناظره همچنین به دلیل اینکه از جایگاهی مهم و محوری در مجموعه مواضع جریانات سیاسی برخوردار بوده و دارای پتانسیل تاثیرگذاری بر مواضع گیری افراد و جریانات در بسیاری زمینه هاست، از نقشی کلیدی در سطح ملی و منطقه ای برخوردار و دارای اهمیت بسیار زیادی است. از این منظر این موضوع یک مسئله ملی است و جا دارد نظرات طیف های مختلف نیروهای ملی ، دموکراتیک و ضد امپریالیستی در این زمینه مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد.
در این نوشتار مروری بر مناظره پالتاکی بین آقایان دکتر مرتضی محیط و اردشیر زارعی قنواتی و که بیش از سه ساعت طول کشید، صورت می گیرد و مطالبی در چند بخش ارائه می شود:
در بخش نخست نفطه نظرات و مسائل مطرح شده از سوی آقای زارعی مورد بررسی قرار می گیرد. در بخش دوم نقطه نظرات و بیانات آقای دکتر محیط بررسی می شود و در بخش سوم نیز جمع بندی و تحلیل نگارنده پیرامون موضوع مناظره و نظرات مطرح شده در مناظره ارائه می شود.
اظهارات شرکت کنندگان به ترتیب مطرح شده در مناظره مورد بررسی قرار می گیرد:
۱- بیانات آقای اردشیر زارعی قنواتی
آقای زارعی در ارتباط با موضوع معرفی شده برای این مناظره درمجموعه بیانات خود، محورهای زیر را مورد توجه قرار دادند:
– ضرورت تمرکز بر موضوع از منظر ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک (جغرافیای سیاسی و اقتصادی)
– اشاره به تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا که منجر به روی کار آمدن ترامپ به عنوان نماد پوپولیسم عوامفریبانه شد.
– تحلیل پیامدهای به قدرت رسیدن ترامپ در استراتژی های آمریکا برای مناطق مختلف جهان که در این ارتباط به مواردی چون خروج از نفتا، تشدید جنگ سرد اقتصادی با چین، بی ثبات سازی منطقه ای در شرق دور و خاورمیانه با توجه به مداخله روسیه در تحولات سوریه و احیا شدن جایگاه این کشور و تغییر توازن قوای منطقه ای به زیان آمریکا و به نفع روسیه و ایران ، …
– مقابله جویانه بودن استراتژی آمریکا در برابر ایران در چنین شرایطی که سفر ترامپ به عربستان و رقص شمشیر با حکام مرتجع این کشور و تلاش برای شکل دادن یک محور اسرائیلی- عربی در برابر توسعه نفوذ ایران، از محورهای مهم استراتژی خاورمیانه ای آمریکا در دوران دولت ترامپ است.
– مخالفت با برجام و تلاش ترامپ برای قانع کردن اروپایی ها به نقض روح برجام از سوی ایران
– تلاش ترامپ برای توافق با اتحادیه اروپا برای اعمال فشار بر ایران ، برهم زدن برجام و در صورت عدم موفقیت او در ایجاد اجماع با اتحادیه اروپا ، تلاش برای افزایش تحریم ها از طریق استفاده از نفوذ آمریکا در کشورهای مختلف برای تحریم و تنبه ایران و ایجاد مشکل در روابط تجاری و اقتصادی ایران با سایر کشورهای جهان
– تلاش آمریکا برای خنثی کردن دستاوردهای برجام در صورت عدم موفقیت در برهم زدن آن و باقی ماندن رسمی برجام
– تاکید بر تغییراستراتژی آمریکا با ادعای رهبری جهان به صورت ریاکارانه و همراه با رعایت نسبی موازین حقوق بین المللی در زمان اوباما به یک نقش بی ثبات سازی ، باج خواهی اقتصادی و…و به کنار نهادن نقش ادعای رهبری جهانی در زمان ترامپ
– بهره مندی آمریکا از رونق بازار فروش تسلیحات در شرایط وجود تنش در حد کنترل شده
– تاکید بر اینکه در صورت بروز جنگ ، سیاست آمریکا نه تسخیر سرزمینی و سرنگونی حاکمیت بلکه تخریب زیرساختها با استفاده از امکانات پیشرفته تکنولوژیک تسلیحاتی و به صورت کم هزینه خواهد بود.
– ضرورت حمایت از مداخله ایران در سوریه در دفاع از رژیم اسد در برابر تهاجم داعش و مداخله امپریالیستی
ایشان ضمن بیانات خود در چند نوبت به شرایط داخلی کشور نیز اشاراتی داشتند که مهم ترین محورهای آن را می توان به صورت زیر فهرست نمود :
– اشاره به غیردموکراتیک بودن ساختار سیاسی و ساختار قدرت در ایران و عدم وجود تشکل های مدنی نیرومند بویژه اتحادیه های بزرگ کارگری که زمینه آسیب پذیری کشور در برابر تهاجم خارجی را افزایش می دهد.
– تاثیر جنبش های مطالباتی و مدنی در بازدارندگی تهاجم خارجی و فشارهای داخلی حتی در شرایط جنگ
– تمایل و علاقه اصلاح طلبان به تعامل با غرب و آمریکا و استحاله رژیم ایران که به معنی طرفداری از حمله نظامی نیست
– رد کردن تفکری که سپاه پاسداران را خواهان حمله نظامی تصور می کند.
– مربوط نمودن تنش های بین ایران و آمریکا به وجود تضاد منافع بین آنها و نه یک تضاد آنتاگونیستی
سرانجام نیز ضرورتها و توصیه هایی که اساساً باید مورد توجه حاکمیت قرار گیرند، در قالب محورهای زیر در بیانات ایشان مطرح گردید:
– ضرورت واقع بینی “نهاد قدرت” در ایران با توجه به آنارشیک بودن روندهای منطقه ای و جهانی و ناپایداری وضعیت داخلی کشور در نتیجه بحران مزمن اقتصادی و چالش های سیاسی ناشی از یک ساختار و حاکمیت غیردموکراتیک در کشور
– ضرورت اجتناب “نهاد قدرت” در ایران از حرکت های نسنجیده و تندروانه با توجه به شرایط بحرانی کنونی که می تواند دربردارنده ریسک های جدی برای کشور باشد.
– بیان ضرورت بازکردن فضای سیاسی، در پیش گرفتن سیاست اقتصادی عدالت محور، اجازه دادن برای نقش آفرینی و مشارکت توده ای جهت مقابله با سیاست های ماجراجویانه خارجی
– ایشان در ادامه با توجه به بعید بودن چنین امیدهایی در شراطی کنونی ، حداقل انتظار خود را مبنی بر ضرورت رویکرد تعاملی “نهاد قدرت” در برخورد با رویدادهای بین المللی و منطقه ای و تلاش برای بازداشتن نزدیکی اتحادیه اروپا با آمریکا و… را مطرح نمودند.
– هشدار به حاکمیت ایران در مورد پیامدهای هر حرکت اشتباه در بازی شطرنج سیاسی ایران و آمریکا که می تواند منجر به برهم خوردن توازن قوای موجود به زیان کشور و پیروزی طرف مقابل گردد.
– توصیه به عقلانیت در سیاست خارجی ایران و دوری جستن از حرکت های نسنجیده و تندروانه
ایشان در بخشی از سخنان خود بر سیاست مستقل چپ در شرایط کنونی و عدم حمایت از هریک از گروه های حاکمیتی و همزمان دفاع از حاکمیت ملی در برابر تهاجم احتمالی آمریکا تاکید نمودند.
در مجموعه بیانات آقای زارعی ، تمرکز بر موضوع اعلام شده مناظره و اجتناب از پرداختن به حواشی مشهود بود و در چارچوب یک تحلیل ژئوپلیتیک انسجام قابل توجهی را نیز بازتاب می داد. بعلاوه ایشان کوشیدند تا کاملاً واقع بینانه و پراگماتیک به اظهار نظر پیرامون موضوع پرداخته و از برخوردهای انتزاعی و آرمانی اجتناب نمایند. برخی کاستی ها در تبیین تحلیلی شرایط داخل کشور نیز در اظهارات ایشان احساس می شد که همانگونه که خود ایشان نیز مطرح نمودند ، با توجه به محدودیت های ناشی از حضور در داخل کشور، امری اجتناب ناپذیر بوده است.
در ارتباط با مجموعه بیانات ایشان موارد زیر قابل ذکربه نظر می رسند:
– موضوع مناظره با عنوان “جایگاه ایران در استراتژی جدید آمریکا” اساساً بحثی در حوزه ژئوپلیتیک است و بناگزیر باید روندهای واقعی موجود در جغرافیای سیاسی منطقه در ارتباط با آن مورد توجه قرار گیرند. امری که ایشان بدرستی کوشیدند تا تحلیل خود را در چارچوب آن ارائه نمایند. از سوی دیگر همانگونه که ایشان نیز اشاره کردند، ابعاد ژئوپلیتیک مسئله در چارچوب یک نگرش دیالکتیکی و پویایی سیستمی در ارتباط و تاثیر متقابل با مبارزه و کنش و واکنش های اجتماعی ، سیاسی و طبقاتی در داخل کشور قرار دارد. اما تمرکز زیاد برابعاد ژئوپلیتیک متاثر از فضای مناظره و برخی مسائل دیگر سبب شده است تا تاثیر متقابل مبارزه طبقاتی و دموکراتیک داخل کشور با سیاست منطقه ای حاکمیت به اندازه کافی مورد توجه قرار نگیرد.
– آنچه تحت عنوان “نهاد قدرت” در بیانات آقای زارعی مطرح شده است ، اساساً بیانگر یک مفهوم حقوقی – سیاسی کلی است و روشن نمی کند که واقعیت وجودی این مفهوم با ویژگیهای مادی و رفتارهای جناح های مختلف آن تحت چالش های مرتبط با اوضاع منطقه ای و داخلی (فشارهای اجتماعی از پایین) چگونه خواهد بود؟ از مفهوم “نهاد قدرت” نمی توان استنباط نمود که دارای چه ماهیتی است . اهمیت موضوع در آنجاست که نمی توان منکر این واقعیت بود که ماهیت این “نهاد قدرت” بر پیش بینی رفتارهای آن و انتظاراتی که مترتب بر آن است، تاثیر گذار خواهد بود. متاثر از ماهیت متفاوت این “نهاد قدرت” و رفتارهای آن، استراتژی آمریکا در برابر ایران می تواند ثابت نبوده و دارای سناریوهای مختلفی باشد که جا دارد در مورد شناسایی آنها کار بیشتری صورت گیرد.
– اشاره آقای زارعی به “وضعیت ژلاتینی” بیانگر واقعیت مهمی در ارتباط با دیالکتیک تاثیر متقابل عوامل موثر بر موضوع است ، توضیح روشن تر آن را می توان در چارچوب یک نگرش سیستمی مبتنی بر پویایی های سیستمیِ استراتژی آمریکا در برخورد با ایران با جهت گیری های متفاوت و چندجانبه و در طیفی گسترده بر اساس مدل جاافتاده و کلاسیک مدیریت استراتژیک( if-then ) جستجو نمود. یعنی با توجه به مجموعه گسترده ای از عوامل تاثیر گذار بر پویش این تضاد، از یک سو افزایش تنش بین ایران و آمریکا تا حد تهاجم نظامی به مراکز و تاسیسات استراتژیک ایران ، تلاش برای تجزیه ایران در مناطقی چون کردستان و سیستان و بلوچستان و… قابل تصور است و هم کاهش تنش بر اساس تفاهم و بده بستان های آشکار و پنهان و قائل شدن سهم برای ایالات متحده در کنار اتحادیه اروپا و روسیه در مناسبات بازرگانی ، تجاری و توسعه صنعتی ایران بویژه با توجه به تلاش جریانات اجتماعی و سیاسی و چهره ها و شخصیت های مدافع جهت گیری نئولیبرالی در فضای سیاسی کشور و نیز در دولت نئولیبرال که مشتاق این جهت گیری در ارتباط با آمریکا نیز هستند.
– می توان با نظر آقای زارعی مبنی بر اینکه سیاست آمریکا در قبال ایران همراه با اعمال فشار، تشدید تحریم، تقویت محور اسرائیلی-عربی است، موافق بود اما باید افزود که این نه یک پیش بینی بلکه بیان واقعیتی است که شواهد مختلف آن را تایید می کنند. در همین ارتباط می توان تلاش آمریکا برای جلب نظر اتحادیه اروپا جهت برهم زدن برجام و اعمال تحریم های سنگین بین المللی علیه ایران با ارجاع مجدد پرونده مذاکرات هسته ای به شورای امنیت و… را نیز محتمل دانست. اما با قاطعیت نمی توان گفت که شکل گرفتن تنش و درگیری نظامی و تهاجم آمریکا به ایران منتفی است. بویژه اینکه آمریکا در صدد احیای جایگاه آسیب دیده خود در توازن قوای منطقه ای بوده و با توجه به کارنامه روسای جمهوری قبلی آمریکا در به خاک و خون کشیدن مناطق مختلف جهان نمی توان تهاجم نظامی به ایران را در زمان ریاست جمهوری ترامپ منتفی دانست. اما اینکه نتیجه چنین تهاجمی چه خواهد بود ، موضوع مهمی است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
– بر اساس تجربه در دوران تحریم های سنگین در زمان احمدی نژاد، بخش هایی از بورژوازی تجاری و نیز کلپتوکراتیک و رانت خوار ایران به سودهای نجومی در ارتباط با دور زدن تحریم ها دست یافتند که به “کاسبان تحریم” نیز معروف شدند. از این منظر اگر نتوان گفت که بخش هایی از حاکمیت ممکن است خواهان جنگ باشند، این امر مانع از آن نمی شود که گفته شود این بخش از بورژوازی امروز هم از طریق نمایندگان سیاسی خود در حاکمیت ایران در صدد گل آلود کردن آب برای ماهیگیری بوده و از بازگشت تحریم ها و تحریم های جدید منتفع گردند.
– از جمله موارد دیگری که می توانست در چارچوب تحلیل آقای زارعی ارائه گردد ، این حقیقت است که سالهاست که عبارت”خاورمیانه نوین” بیانگر یکی از اساسی ترین ویژگی های رویکرد استراتژیک آمریکا به منطقه خاورمیانه است . این عبارت که در بردارنده تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییر جدی توازن قوای منطقه ای به نفع غرب بود، در راستای بالکانیزه کردن منطقه ، چندین کشور در منطقه را به خاک و خون کشیده است. اخبار و شواهد متعدد نیز حاکی از آنند که جدایی بخش هایی از ایران چون کردستان و سایر مناطق مرزی درگیر در تنش های قومی و…در ایران نیز همواره در چارچوب استرالتژی “خاورمیانه نوین” ایالات متحده آمریکا به اصطلاح روی میز بوده اند.
– “نهاد قدرت” بعد از چهار دهه حکومت، دارای اتاق فکرهای قوی است و با اطلاعات بسیار دقیق بویژه نسبت به تحلیل شرایط منطقه ای و موضع گیری اساساً پراگماتیک در ارتباط با آنها اقدام می کند. حرکات موردی ماجراجویانه ای چون حمله به سفارت عربستان در تهران ناشی از جهل و ناآگاهی یا عدم مهارت در بازی شطرنج سیاسی و… نیست بلکه اساسا مبتنی بر منافع مترتب بر پیامدهای این رویکرد برای جناحی از قدرت است. اداره مذاکره پیچیده و زمان بری چون برجام نشان می دهد که “نهاد قدرت” اساساً با رویکردهای تندروانه دهه نخست پس از انقلاب که در تقابل آشکار با الزامات ریل پلتیک بود، فاصله چشمگیری پیدا کرده است. “نهاد قدرت” در ایران این واقعیت را بارها نشان داده است. بر این اساس اقدام به حرکات “نسنجیده و تندروانه” از سوی آن واقع بینانه و محتمل به نظر نمی رسد. نقشی را که آنها در مدیریت بحران اخیر اقلیم کردستان عراق و هدایت حرکات و اقدامات حشدالشعبی نیز بازی کردند، موید این ادعاست.
– نوعی عقلانیت سیاسی عملگرایانه بویژه در حوزه سیاست خارجی مدتهاست که در سیاست خارجی ایران جا افتاده است تا آنجا که مذاکرات برجام در زمان احمدی نژاد آغاز می شود …و این محصول تعامل درازمدت “نهاد قدرت” با مسائل منطقه ای و جهانی در زمین واقعیت و در راستای منافع استراتژیک همین “نهاد قدرت” است. آنها این عقلانیت را به نوعی در داخل نیز نشان می دهند و به هیچ وجه مانند گذشته در ارتباط با مسائلی چون حجاب، سبک زندگی جوانان و… مواردی چون مشروب، مجالس جشن و عروسی ، پارتی های شبانه و…مانند گذشته حساسیت از خود نشان نمی دهند. البته این سخن به معنای نهادینه شدن این امر نیست. آنها در سایه اتاق فکرهایشان تا حدی یادگرفته اند که باید با این مسائل پراگماتیک برخورد کنند. البته در عین حال این سخن به معنای آن هم نیست که بین جناح های حکومت در این مورد اختلاف نظر وجود ندارد اما عقلای قوم و هسته سخت و دائمی و غیر انتخابی قدرت و باصطلاحِ آقای زارعی ” نهاد قدرت” اساسا به درجه ای از پراگماتیسم بعد از چهاردهه حضور در حاکمیت دست یافته اند. از این رو این توصیه ها بیشتر می تواند برای توصیف وضعیت مورد استفاده قرارگیرد، تا پاسخ به چه باید کرد.
– بر این اساس در کنار توصیه به حاکمیت در جهت عقلانیت و پرهیز از ماجراجویی در سیاست های منطقه ای ،خویشتنداری از حرکات تندروانه و شاید هم به جای آن ها، می توان بر اعمال فشار بر حاکمیت از طریق جنبش های مدنی و مطالباتی ، جنبش کارگری ، جنبش های خواهان رفع تبعیض های جنسیتی، قومی و مذهبی و… در جهت تغییرات ساختاری سیاسی کشور به منظور دموکراتیزاسیون فضای سیاسی کشور، دنبال نمودن سیاست های عدالت اقتصادی، پایبندی به منافع ملی و استقلال کشور، خلع ید از نیروهای ماجراجو و تندرو از یک سو و نیروهای تسلیم طلب و شیفته وابستگی به غرب و آمریکا از سوی دیگر و……تاکید نمود.
۲- بیانات آقای دکتر مرتضی محیط
نکات مطرح شده در مجموعه بیانات آقای دکتر محیط در این مناظره را می توان در فهرست زیر ارائه نمود:
– ضرورت تمرکز بر شرایط داخلی ایران به جای تمرکز بر شرایط بین المللی و منطقه ای
– عدم تاثیر انتخاب ترامپ بر جایگاه ایران در استراتژی آمریکا (“جایگاه ایران در استراتژی آمریکا چیز جدیدی نیست.”)
– دلایل شکل گیری انقلاب ایران و دستهای پشت پرده در به قدرت رسیدن خمینی
– خمینی جاسوس نبوده بلکه به نفع امپریالیسم عمل کرده است.
– ربط دادن سقوط شاه به عمل نکردن به قراردادهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و انتخاب خمینی از سوی امپریالیسم به جای شاه به این دلیل (نقد این نظر از سوی مخاطبان و تلاش نا موفق دوباره ایشان برای ارائه توضیح)
– آمریکا نمی تواند به ایران حمله کند چون هدف حمله تغییر رژیم است که برای این منظور باید پایتخت را اشغال کند. ایران کشور بزرگی است ، دو سلسله جبال و… مانع هستند….آمریکا در کشورهای مختلف شکست خورده است. همانطور که در سوریه نتوانست رژیم را تغییر دهد.
– آمریکا در صورت تهاجم به ایران ، با روسیه و چین هم طرف هست.
– آمریکا نمی تواند بدون اجازه سازمان ملل حمله کند.
– هدف دولت پنهان در آمریکا ، اسرائیل بزرگ و تسلط بر نفت و گاز منطقه است.
– چپ باید از دخالت ایران و روسیه در سوریه دفاع می کرد.
– اوباما می خواست از طریق برجام در ایران با روحانی تغییر رژیم ایجاد کند.
– اشاره به تایید برجام از سوی ایشان در برنامه های خود و دفاع از آن
– با توجه به عدم امکان حمله آمریکا به ایران و به قدرت رساندن اپوزیسیون برانداز چون مجاهدین و سلطنت طلبان، اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها مد نظر آمریکا هستند .
– ملی مذهبی ها و اصلاح طلبان دنبال سیاست آمریکا، اسرائیل و عربستان برای سرنگونی اسد را گرفتند.
– موانع عظیمی بر سر راه حمله نظامی قرار دارد . نباید به این دلیل جلوی اعتراضات مردم را گرفت.
– انقلاب مداوم ایران در مرحله دموکراتیک دو دشمن اصلی دارد: امپریالیسم و دشمن اصلی یعنی نیروهای پیش سرمایه داری که از سال ۵۷ در ایران به قدرت رسیدند.
– حکومت ایران دو وجه دارد در خارج چنگال هایش کار می کند و در داخل کشور در حال فروپاشی است. هارت و پورت های ترامپ اهمیت درجه دوم دارد .(در حالی که این برنامه پالتاک برای همین بحث ترامپ گذاشته شده است.)
– خطر واقعی داخل کشور است، چه اصول گرا و چه اصلاح طلب.
– رژیم ایران قرون وسطایی است. جناح اصلاح طلب هم در حال فروش کشور است.
– نئولیبرالیسم نتیجه کشتارهای دهه ۶۰ است.
– ترامپ سپاه پاسداران را قوی تر کرده است.
– برمن ثابت شده که اصلاح طلبان بخشی جدایی ناپذیر از همین رژیم اند و هیچ حرفی جز برگرداندن امپریالیسم ندارند.
– جمهوری اسلامی برای آمریکا ایده آل است.
– بسیاری از اصلاح طلبان طرفدار حمله آمریکا به ایران هستند. (البته ایشان بعد در برابر انتقادات کوشید این سخن خود را اصلاح کند و همه اصلاح طلبان را چنین نداند.)
– اصلاح طلبان حکومتی و ملی – مذهبی ها سعی می کنند مردم را از اعتراضات و مطالبات اجتماعی بازدارند به بهانه اینکه کشور در خطر است….
– روحانی و تیم او سرسپرده های کامل صندوق بین المللی پول و بانک جهانی اند.
– هیچ نیروی ملی و مردمی در این حکومت نمی بینم.
– اصلاح طلبان طرفدار تسلط آمریکا بر روسیه اند.
– رضا علیجانی دشمن خونین چپ و نیروهای ملی است.
– به حرف های خاتمی در مورد خطر حمله خارجی نباید توجه نمود. خاتمی نوکری کامل خامنه ای را پذیرفته است.
ایشان در زمینه وظایف چپ نیز بیاناتی را مطرح کردند که در این زمینه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
– برای شناسایی وظایف نیروهای ترقی خواه و ملی در درجه اول باید ماهیت رژیم را دریابیم.
– اشاره به دو جناح اصول گرا و سپاه که غارت برای خودشان می کنند و جناح اصلاح طلب و روحانی که می خواهند با شراکت انحصارات خارجی ایران را غارت کنند.
– باید مردم برای آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی دست به جنبش های مطالباتی و مقاومت منفی بزنند و به انتخابات دلخوش نباشند.
– جنبش مردمی، مقاومت مدنی، اعتصابات ، مطالبه آزادی سیاسی و…
– مردم باید مقاومت خود را تقویت کنند و…
– باید بر وظایف نیروهای چپ وملی متمرکز شد.
– ضرورت حضور مردم در خیابان ها، حمایت از مبارزات کارگران، مبارزات مدنی زنان، معلمان، پرستاران و…ضروری است. نباید بخاطر ترس از به قدرت رسیدن مجاهدین و سلطنت طلبان، اعتراضات مدنی را تعطیل کرد.
با مرور مطالب فوق به نظر می رسد آقای دکتر محیط فرصت نکرده بودند تا برای شرکت در این برنامه خود را آماده نماید و مجموعه مطالب پراکنده ای را در این مناظره مطرح نمودند که از یک سو آشکارا فاقد انسجام نظری و سیاسی بوده و از سوی دیگر در مواردی از دقت کافی نیز برخوردار نبودند. مقایسه ساختار و اثربخشی استدلال ایشان در این برنامه با آنچه در برنامه هفتگی ایشان مشاهده می شود، انسجام و دقت کمتری را بازتاب می داد. ایشان عملاً نپذیرفتند که پیرامون موضوع برنامه سخن بگویند و اساساً تمرکز پیرامون “جایگاه ایران در استراتژی جدید آمریکا” را امر جدیدی ندانسته و آن را یک مسئله درجه دوم دانسته و تقریباً همه وقت خود را صرف اظهار نظر پیرامون مسائل داخلی نمودند. قابل ذکر است که در موارد متعدد، اظهارات ایشان از سوی مخاطبان مورد نقد نیز قرار گرفت.
حقیقت آن است که عدم انسجام مجموعه مطالب مطرح شده از سوی آقای دکتر محیط ، نقد و بررسی آنها را هم با مشکل مواجه نموده است. با این وجود برخی موارد مهم تر در این زمینه را می توان در چارچوب محورهای زیر مورد توجه قرار داد:
– بر خلاف تمرکز آقای زارعی در حوزه ژئوپلتیک ، درست در نقطه مقابل آن تمرکز آقای محیط از این حوزه فاصله گرفته و بر مسائل داخلی کشور متمرکز است و ارتباط دیالکتیکی مسائل حوزه داخلی با حوزه ژئوپلتیک را اساساً مورد توجه کافی قرار نداده است.
– نگاه ایشان به عدم تغییر استراتژی آمریکا در برابر ایران در شرایط روی کار آمدن ترامپ مستند به فکت های قابل قبولی نیست. نوعی اینهمانی را بازتاب می دهد و حوصله توجه به تغییرات و پویش پدیده ها را در چارچوب داینامیک سیستمی بازتاب نمی دهد. برای اینکه در این مورد سخن به درازا کشیده نشود همین بس که گفته شود اوباما دولتی بود که ایران توانست به آن در ارتباط با برجام به توافق برسد. اما ترامپ با این برجام مشکل اساسی دارد و در صدد لغو آن است. مشخص نیست چگونه آقای دکتر محیط بر این باور هستند که استراتژی آمریکا در قبال ایران چیز جدیدی نیست! ایشان برای اینکه از موضوع بگذرند و به اظهار نظر پیرامون مسائل داخلی بپردازند، ترجیح داده اند که مسئله را به این صورت ساده کنند! عدم توجه به این تفاوت مبنای خطاهایی تحلیلی دیگری در دیدگاه ایشان خواهد بود.
– مجموعه آنچه ایشان در ارتباط با دلایل شکل گیری انقلاب ایران، دستهای پشت پرده در به قدرت رسیدن خمینی و…اسناد موجود در این زمینه مطرح نمودند ، اگرچه در تحلیل انقلاب ایران در سال ۵۷ و درک درست روند تحولات پس از آن دارای اهمیت قابل توجهی است، اما به صورت مشخص با موضوع پالتاک یعنی “جایگاه ایران در استراتژی جدید آمریکا” چندان مربوط به نظر نمی رسد. اینکه تحت چه شرایطی و طی چه روندی و با کدام اهداف ، رهبری انقلاب ۵۷ به دست خمینی افتاد ، نمی تواند در تحلیل چگونگی استراتژی آمریکا در برابر حکومت ایران چهار دهه پس از آن و روندی که در عرصه داخلی و خارجی طی نموده است و نزدیک به سه دهه پس از مرگ خمینی ، نقشی تعیین کننده در استراتژی آمریکا نسبت به ایران داشته باشد. واقعیت آن است که تحولات حوزه ژئوپلتیک پس از فروپاشی شوروی بویژه در منطقه خاورمیانه بسیار سریع و وسیع و از پویایی زیادی برخوردار بوده است و با اینکه استناد به فکت های تاریخی ممکن است به تدقیق برخی تحلیل ها کمک کند، اما اگر سبب کم توجهی به واقعیات جاری گردد، زمینه برداشت نادرست از روند تحولات و مواضع جریانات سیاسی ، شخصیت ها و دولت ها را موجب می شود.
– بیان غیر دقیق آقای دکتر محیط در ارتباط با عمل نکردن شاه به قراردادهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به عنوان علت انتخاب خمینی به جای ایشان ، با نقد مخاطبان همراه گردید و توضیح مجدد ایشان در ارتباط با مسئله نه تنها چیزی را حل نکرد بلکه اعتبار نظر ایشان در این زمینه را شدیداً به چالش کشید.
– مجموعه آنچه که ایشان به عنوان دلیل ناتوانی حمله آمریکا به ایران شامل سلسله جبال ، بزرگی کشور ایران ، شکست آمریکا در کشورهای دیگر چون سوریه ، حمایت روسیه و چین از ایران ، عدم اجازه سازمان ملل و….مطرح نمودند، بیانگر نوعی خوش بینی قابل توجه در ارتباط با شرایط منطقه ای و بین المللی است که کاش می شد با آن موافق بود. همانگونه که ضمن مناظره مطرح گردید، هدف آمریکا از حمله به ایران ضرورتاً تصرف سرزمینی نیست که مواردی چون سلسله جبال و بزرگی کشور و… را بتوان به عنوان مانع مد نظر قرار داد. ضمناً شکست آمریکا در یک کشور اگر قرار بود برای آمریکائیها درس عبرت گردد، نباید مثلاً بعد از ویتنام به جای دیگری حمله می کردند. اتفاقاً نتیجه درست می تواند برعکس باشد. یعنی شکست در دستیابی به برخی اهداف در بعضی از کشورها می تواند امپریالیسم آمریکا را به پیشبرد اهداف امپریالیستی خود در سایر مناطق و سایر کشورها مصرتر و دارای خصلت تهاجمی تر نماید. بر این اساس این استدلال چندان قانع کننده به نظر نمی رسد.
– ایشان در بخشی از سخنان خود بدرستی به هدف دولت پنهان در آمریکا یعنی ایجاد اسرائیل بزرگ و تسلط بر نفت و گاز منطقه اشاره نمودند که بسط آن در ارتباط با طرح خاورمیانه جدید این کشور ، می توانست برای پاسخ به سوال مناظره بسیار یاری رسان بوده و به فهم پویایی تضاد ایران و آمریکا و استراتژی جدید آمریکا نسبت به ایران کمک قابل توجهی نماید. کاری که به نوعی در برنامه های هفتگی خود بارها انجام داده اند اما در این مناظره عملاً نخواستند تا از این زاویه بر موضوع متمرکز شوند. زیرا با رویکرد کلی ایشان برای تمرکز بر شرایط داخلی سازگار نبود. کاری که اگر انجام می شد می توانست زمینه درکی درست تر از موضوع را فراهم نماید.
– ایشان جمهوری اسلامی را برای آمریکا ایده آل معرفی نمودند. این باور باید بتواند تحلیل روشنی از چرایی و چگونگی تنش های ایران و آمریکا ارائه دهد. اگر رژیمی ایده آل آمریکا باشد، در آن صورت انتظار می رود آمریکا از آن حمایت کند نه اینکه بگوشد تا برجام را به هم بزند و…ضمناً چگونه یک رژیم ایده آل آمریکا همراه با روسیه در کنار اسد در سوریه قرار می گیرد؟ چگونه یک رژیم ایده آل آمریکا در سوریه نقشی را بازی می کند که هر دو مهمان برنامه از آن دفاع می کنند؟ اینگونه سخنان کلی نه تنها روشنگر نیستندد ، بلکه اعتبار گوینده را نیز به چالش می کشد و نگارنده احساس حوشایندی نخواهد داشت زمانی که آقای دکتر محیط خود را در معرض چنین قضاوتی قرار می دهند. آقای دکتر محیط اگر بر این باور هستند که جمهوری اسلامی ایران با کارنامه نئولیبرالی و سرکوب چپ در داخل کشور در راستای منافع نهادهای مالی بین المللی و غرب عمل کرده است، می توان با ایشان موافق بود اما این نمی تواند توضیح دهنده چالش های ایران و امریکا در حوزه ژئو پلتیک باشد.
گزاره های غیر دقیق دیگری نیز از سوی ایشان در این مناظره مطرح شد که مواردی از آنها را می توان در معرفی نیروهای ملی مذهبی و آقای رضا علیجانی به عنوان دشمن خونین چپ و نیروهای ملی ، پذیرفتن کامل نوکری خامنه ای از سوی خاتمی ، طرفداری بسیاری از اصلاح طلبان از حمله آمریکا به ایران و…را برشمرد. با فرض بر اینکه این گزاره ها در بردارنده بخشی از حقیقت هستند، نمی توان آنها را به صورت کلی پذیرفت . استفاده از عباراتی چون “دشمن خونین” نوعی عصبیت و هیجان را بازتاب می دهد که در یک بحث مستدل و منطقی اساساً دارای اثربخشی نیست و بهتر است نظرها با فکت و استدلال قوی مطرح شوند نه با شعار و سخنان غیر دقیق. ایشان چه دلیلی می توانند ارائه دهند که ثابت کند آقای علیجانی دشمن خونین چپ و نیروهای ملی است؟ با فرض بر اینکه آقای رضا علیجانی دارای مواضع ضد چپ باشد، این نمی تواند لزوماً به معنی “دشمن خونین” باشد و منطقی به نظر نمی رسد که از این ادبیات برای معرفی ایشان استفاده شود. همچنین می توان از ایشان پرسید اگر خاتمی، نوکری کامل خامنه ای را پذیرفته است، محدودیت های جدید اعمال شده از سوی قوه قضائیه برای خاتمی را چطور توضیح می دهند؟
بی شک قرار نیست صاحب این قلم نه از جمهوری اسلامی دفاع کند، نه از گرایش های ضد چپ آقای رضا علیجانی و نه از خاتمی. اما صرف داشتن نقد بر جریانات و شخصیت های سیاسی، ما را مجاز به اظهارات کلی غیر دقیق نمی کند.
– آقای دکتر محیط از یک سو جمهوری اسلامی را ایده آل آمریکا می دانند (لابد جمهوری اسلامی موجود را) و از سوی دیگر بر این باورند که با توجه به عدم امکان براندازی همین حاکمیت از سوی آمریکا و به قدرت رساندن مجاهدین و سلطنت طلب ها ، اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها مد نظر آمریکا هستند. ایشان چگونه توضیح می دهند که آمریکا چرا باید در صدد براندازی رژیم ایده آل خود باشد و به قدرت رساندن اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها را به جای آن دنبال کند؟ اگر ایشان برآن هستند که بگویند اصلا طلبان و ملی-مذهبی ها دارای جهت گیری راست بوده و در جهت وابسته کردن کشور به غرب و آمریکا تلاش می کنند، آیا بهتر نیست این را به همین سادگی بیان کنند و نه در قالب شعارهای کلی بی دقت و نادرست؟
– ایشان دو دشمن در برابر “انقلاب مداوم ایران” می بینند: امپریالیسم و نیروهای پیش سرمایه داری ای که در سال ۵۷ در ایران به قدرت رسیدند. باید ذکر شود که ایشان این مفهوم را به شکل های مختلف در برنامه های هفتگی خود نیز مطرح می کنند و از آنجا که جامعه ایران را یک جامعه سرمایه داری نمی دانند، منطقاً باید مرحله کنونی این “انقلاب مداوم ایران” را بورژوا دموکراتیک بدانند. بر اساس آنچه از برنامه های ایشان استنباط می شود، ایشان تعریفی از یک جامعه سرمایه داری ارائه می دهند که تنها شامل کشورهای پیشرفته سرمایه داری می گردد و اشکال مختلف مناسبات سرمایه داری در کشورهای پیرامونی را غیر سرمایه داری و به عبارتی پیش سرمایه داری تصور می کنند. بدین ترتیب تضاد کار و سرمایه و مبارزه طبقاتی طبقه کارگر را به حاشیه می برند. اگر تضاد اصلی به تضاد نیروهای ملی با امپریالیسم و تضاد نیروهای ترقی خواه با نیروهای پیش سرمایه داری (لابد فئودالیسم) بر می گردد، و از طرفی جامعه نیز یک جامعه سرمایه داری شناخته نمی شود، لابد نیروهای بورژوازی ملی باید هدایت این انقلاب ضد امپریالیستی و ضد نیروهای باصطلاح پیش سرمایه داری را برعهده بگیرد. یعنی همان نیروهایی که ایشان پیش تر آنها را مد نظر آمریکا معرفی کرده اند. در حالی که دیالکتیک واقعی تضادهای اجتماعی در ارتباط با انقلاب ایران به گونه دیگری است. در ارتباط با انقلاب ایران سه تضاد نیروهای ملی با امپریالیسم، نیروهای دموکراسی خواه با دیکتاتوری و کار و سرمایه در یک ارتباط دیالکتیکی پیچیده و تاثیر متقابل بر هم عمل می کنند. جامعه ایران یک جامعه سرمایه داری است اما از آنجا که بسیاری از مسائل انقلاب بورژوا- دموکراتیک آن از مشروطیت تا کنون حل نشده و جامعه از رشد درون زای سرمایه داری برخوردار نبوده و در وابستگی به امپریالیسم و سیستم جهانی سرمایه داری رشد یافته است، نه می توان انقلاب را بورژوا دموکراتیک دانست که هدف آن توسعه مناسبات بورژوایی به جای مناسبات پیش سرمایه داری است و نه می توان انقلاب را سوسیالیستی دانست که ماموریت اصلی آن حل تضاد اصلی کار و سرمایه است . بر این اساس انقلاب ایران یک انقلاب ملی دموکراتیک است که هم دارای وجه ملی و ضدامپریالیستی است و هم دموکراتیک و ضد دیکتاتوریِ برخاسته از فرهنگ و فضای پیش سرمایه داری است و هم عدالتخواهانه و ضد سرمایه داری است. در هم تنیدگی این تضادها وضعیتی را ایجاد نموده است که تنها رهبری موفقیت آمیز این انقلاب از نمایندگان سیاسی طبقه کارگر برمی آید و انقلاب ملی دموکراتیک در چنین شرایطی نمی تواند بورژوایی باشد بلکه دقیقاً ضد سرمایه داری و با جهت گیری سوسیالیستی خواهد بود. قابل ذکر است که در عصر نئولیبرالیسم و جهانی سازی ، وجه ضد امپریالیستی انقلاب نمی تواند ضد سرمایه داری نباشد. خلاصه آنکه آقای دکتر محیط وجه ضد سرمایه داری انقلاب و ضرورت نقش رهبری طبقه کارگر در انقلاب ملی دموکراتیک را با تبیین دو تضاد نامبرده تعطیل می کنند.
– ایشان مطرح کردند که کشور در داخل در حال فروپاشی است در حالی که مناظره بر حوزه روابط خارجی متمرکز شده است. اگر منظور ایشان از فروپاشی را بحران عمیق ساختاری، فساد نهادینه شده، رکود تورمی مزمن، پیامدهای ویرانگر نئولیبرالیسم و…بدانیم ، می توان با آن موافق بود. اما اگر ایشان قصد دارند با این جمله به نوعی وجود شرایط عینی انقلاب را مطرح کنند، نیاز به ارائه فکت هایی در زمینه نخواستن مردم، نشان دادن نخواستن شان از طریق اعتراضات گسترده توده ای و نتوانستن حاکمیت در کنترل اوضاع اشاره کنند.
با اینکه اخبار اعتراضات کارگری و دموکراتیک در سالهای اخیر نشان از افزایش کلی این اعتراضات دارد، اما با تعریفی که از شرایط عینی وجود دارد، نمی توان وجود شرایط عینی انقلاب را در شرایط کنونی مورد تایید قرار داد. کشور در شرایط بحران عمیقی قرار دارد ولی این بحران را نمی توان به معنی وجود شرایط عینی تعبیر نمود.
– آقای دکتر محیط چنان می گویند که “ترامپ سپاه پاسداران را تقویت کرده است” که گویا این ترامپ نیست که می خواهد سپاه پاسداران را در لیست نیروهای تروریستی معرفی کند! نمونه همین نوع نگاه را در ایشان آنجا که مطرح می کنند ” بسیاری از اصلاح طلبان طرفدار حمله آمریکا به ایران هستند”، نیز می توان مشاهده نمود. روشن است که نمی توان گفت چون اصلاح طلبان از حمله آمریکا به لیبی استقبال کردند، پس باید از حمله آمریکا به ایران نیز حمایت کنند. آقای دکتر محیط تمایل شدیدی به ساده سازی مسائل از خود نشان می دهند . حقیقت آن است که اصلاح طلبان طیف گسترده ای از نیروهای اجتماعی و سیاسی با اهداف و جهت گیری های متفاوت را شامل می گردد و نمی توان به سادگی چنین احکامی را به این طیف گسترده نسبت داد.
– اما ایشان موارد با اهمیتی را نیز در سخنان خود مطرح نموده اند از جمله اینکه روحانی و تیمش به دنبال اجرای برنامه های صندوق بین المللی پول در کشور هستند و اینکه اصلاح طلبان حکومتی به بهانه اینکه کشور در خطر است، سعی می کنند تا مردم را از اعتراضات مدنی و طرح مطالبات اجتماعی بازدارند، یا اینکه روسیه ستیزیِ بخش قابل توجهی از اصلاح طلبان و نیروهای ملی- مذهبی را در راستای منافع غرب و آمریکا مطرح کردند، اینکه علی رغم تنش های موجود بین ایران و آمریکا “هیچ نیروی ملی و مردمی در حاکمیت نمی بینم” و از همه مهم تر اینکه ” نئولیبرالیسم نتیجه کشتارهای دهه ۶۰ است. ” مواردی که تمرکز بر آنها و بازکردن آنها می توانست به افزایش کیفیت و ارتقاء سطح بحث کمک چشمگیری نماید.
– آقای دکتر محیط در زمینه وظایف نیروهای ترقی خواه و ملی با اشاره به ضرورت شناسایی ماهیت رژیم به دو جناح اصول گرا و سپاه که منابع ملی راغارت می کنند و جناح اصلاح طلب و روحانی که می خواهند با شراکت انحصارات خارجی ایران را غارت کنند، مطرح کردند که “باید مردم برای آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی دست به جنبش های مطالباتی و مقاومت منفی بزنند و به انتخابات دلخوش نباشند. ” ایشان در طول مناظره بارها و به شکل ها و با عبارات مختلف بر ضرورت کنشگری اجتماعی، جنبش های مطالباتی ، مقاومت مدنی، اعتصابات ، مطالبه آزادی سیاسی، حضور مردم در خیابان ها و همینطور حمایت از مبارزات کارگران، مبارزات مدنی، جنبش زنان، معلمان، پرستاران سخن گفتند.
موضوعی که اگر چه ارتباط آن با “جایگاه ایران در استراتژی آمریکا” توضیح داده نشد، اما ضرورت جدی این مرحله از مبارزات ملی و دموکراتیک مردم ایران در نبرد با دیکتاتوری و نئولیبرالیسم است.
۳- جمع بندی و تحلیل
– برای درک درست استراتژی آمریکا نسبت به ایران باید از ساده سازی مسائل پرهیز نمود و واقعیت روندهای سیاسی را در سطوح بین المللی، منطقه ای و ملی مورد توجه قرار داد و ارتباط و تاثیر متقابل بین روندهای فوق را در چارچوب پویایی سیستم های مرتبط دنبال نمود و از تصور ثبات و اینهمانی استراتژی آمریکا نسبت به ایران اجتناب نمود. واقعیات روشنی نشان می دهند که رویکرد آمریکا به بسیاری از مسائل بین المللی بعد از روی کار آمدن ترامپ با تغییراتی همراه بوده و در مورد ایران نیز مشخصاً به زیر سوال بردن برجام، تلاش برای افزایش تحریم ها، تقویت محور اسرائیلی-عربی شکل گرفته در سال های اخیر در منطقه و…را می توان نام برد.
– روندهای سیاسی و اجتماعی در داخل ایران می تواند بر چگونگی این استراتژی تاثیر گذار باشد. با اینکه مذاکرات برجام در زمان احمدی نژاد آغاز گردید، اما بعید به نظر می رسد که این مذاکرات می توانست در زمان احمدی نژاد به نتیجه برسد. آنچه تحت عنوان مقابله جویانه بودن و یا تهاجمی بودن سیاست آمریکا در برابر ایران بعد از به قدرت رسیدن ترامپ مشاهده می شود، در صورت عدم حضور روحانی و ظریف و…در دولت ایران می توانست شدیدتر از آنچه هم اکنون هست ، باشد. از سوی دیگر اقتدار پایینِ دولت در ساختار و توازن قوای موجود داخلی کشور در برابر هسته سخت و غیر انتخابی قدرت که در روند تحولات سیاسی داخل کشور دائماً عیان تر از پیش می گردد، سبب می شود که آمریکا استراتژی خود را نه در برابر سیاستهای رسمی دولت بلکه در برابر نهادهای قدرتمندتر در کشور طراحی نماید که این موضوع نیز به نوبه خود بر جنبه چالشی و تهاجمی بودن آنها می افزاید.
– بر اساس تجارب گذشته، روندهای واقعی موجود در ژئوپلتیک منطقه ، جایگاه ایران در توازن قوای منطقه، تحولات بین المللی چون برآمدن روسیه به عنوان یک قدرت بین المللی که مانع از سقوط دولت اسد شد، چالش های آمریکا در شرق آسیا و در برابر کره شمالی و قدرت اقتصادی چین و…و حتی مواردی چون روند تحولات اقلیم کردستان عراق ، توازن قوای موجود منطقه از پویایی بسیار بالایی برخوردار بوده و نه تنها آمریکا بلکه تک تک بازیگران منظقه ای از جمله روسیه و ایران نیز سناریوهای مختلفی را برای شرایط و احتمالات مختلفی که در توازن قوای منطقه ای ممکن است شکل بگیرد، در نظر داشته و دنبال خواهند نمود. از این منظر توجه به روند تحولات منطقه و بین المللی برای شناسایی استراتژی های آمریکا در برابر ایران دارای اهمیت جدی بوده و نمی توان با چشم پوشی بر آنها ، صرفاً با تمرکز بر شرایط داخلی کشور به جمع بندی مناسبی در این زمینه دست یافت.
– طی دهه های گذشته سیاست چماق و هویج یکی از استراتژی های شناخته شده آمریکا و غرب در برابر ایران بوده که از سیالیت بالایی هم برخوردار بوده است. استراتژی آمریکا در برابر ایران در چارچوب استراتژی خاورمیانه ای آن که اساساً در راستای طرح خاورمیانه جدید آمریکا و در راستای بالکانیزه کردن منطقه می باشد، مطرح است. معنی این سخن آن است که استراتژی آمریکا در برابر ایران نمی تواند در تناقض با رویکرد آمریکا در ارتباط با خاورمیانه نوین ، اسرائیل بزرگ ، تجزیه کشورهای منطقه مانند بالکان و…باشد. اما از آنجا که استراتژی ها در تعامل با تهدیدها و فرصت ها و نقاط ضعف و قوت کشورها طراحی می شوند، روندهای تاثیر گذار بر این متغیرهای محیطی، استراتژی ها را نیز با تغییرات همراه می کند. به نظر می رسد اساس استراتژی جدید آمریکا در برابر ایران همچنان بر همان رویکرد چماق و هویج مبتنی است ، با این تفاوت که چماق آن نسبت به زمان اوباما بزرگتر و هویج آن کوچکتر شده است. معنی این سخن آن است که طیفی از سناریوها در استراتژی آمریکا نسبت به ایران مطرح است که در یک سر آن می توان تهاجم نظامی را در نظر گرفت و در سر دیگر آن توافق با ایران در تحولات منطقه ای و پذیرفته شدن آمریکا به عنوان شریک تجاری در کنار کشورهای اروپایی، چین و روسیه از سوی ایران را می توان محتمل دانست. بدین ترتیب بهتر است به جای جستجوی استراتژی و جهت گیری خاص، روند تحولات و تغییرات توازن قوای منطقه ای و نوسانات الاکلنگ روابط ایران و آمریکا را مورد توجه قرار داد که پس از دست بالا پیدا کردن ایران و روسیه در سال های اخیر در منطقه ، آمریکا در صدد پایین کشیدن ایران از موضع برتر خود در این الاکلنگ است. در همین ارتباط می توان گفت آمریکا همچنان مانند گذشته سیاست های چند جانبه خود در برابر ایران را به کنار نگذاشته است و به قول خودشان همه گزینه ها را روی میز دارند.
– واقعیت آن است که علی رغم نظر آقای دکتر محیط ، ایران ایده آل آمریکا نیست. با اینکه بسیاری از موضع گیری های ایران در حوزه بین المللی چون حمایت از تهاجم به لیبی و…و رویکرد اقتصادی و اجتماعی نئولیبرالی ایران برای آمریکا مطلوب و امید بخش بوده است، اما جهت گیری های سیاسی ایران چون حمایت از سوریه، اسرائیل ستیزی، چالش با اعراب متحد آمریکا، ایجاد و تقویت جریانات شیعی در سطح منطقه و…وخوشایند آمریکا نیست. و آمریکا به نوعی ایران را مانعی بزرگ برای پیش برد سیاست های خود در منطقه می بیند. از این رو فکر می کند که برای بازیابی و تثبیت جایگاه مقتدر خود در منطقه بسیار اهمیت دارد که تکلیف خود را با ایران روشن و ایران را مهار کند.
– در این چارچوب تهاجم نظامی به ایران و جنگ هم امری غیر محتمل نیست . اما به دلایلی که در مناظره مورد بحث قرار گرفت، در صورت تهاجم نظامی آمریکا به ایران ، هدف آن نمی تواند تصرف سرزمینی باشد. چنین جنگی بسیار طولانی و با هزینه های بسیار سنگین برای ایالات متحده آمریکا همراه خواهد بود. ضمناً توازن قوای کنونی منطقه، جایگاه روسیه و چین در مناسبات بین المللی کنونی و توان دفاعی ایران ، انتخاب چنین گزینه ای را برای آمریکا بسیار دشوار می کند. در این صورت اگر جنگی در بگیرد ، جنگی محدود به تخریب تاسیسات استراتژیک و نظامی ایران بوده و هدف از آن نیز نه تسخیر سرزمینی بلکه به تسلیم واداشتن و مهار ایران خواهد بود.
– در مورد احتمال بروز جنگ یا عدم بروز جنگ با قاطعیت نمی توان سخن گفت . موضوع از یک سو بستگی به تغییرات در توازن قوای داخلی در ایران و آمریکا و میزان تاثیر گذاری جریانات تندرو در دو کشور دارد و از سوی دیگر میزان تاثیر لابی اسرائیلی – عربی در جهت تحریک حاکمیت آمریکا که خود بر توازن قوای داخلی آمریکا نیز تاثیر گذار است ، دارد. بعلاوه توازن قوای منطقه ای و بین المللی و روند تحولات این دو حوزه نیز بر این مسئله موثرند. در لحظه کنونی بیشتر به نظر می رسد که آمریکا همزمان با تهدید و ارعاب ایران و تجهیز خود برای تهاجم احتمالی در آینده، بیشتر به دنبال استفاده از اهرم های فشار سیاسی و اقتصادی برای واداشتن ایران به عقب نشینی و مهار آن است. البته این اهرم ها را به هیچ وجه هم نباید دست کم گرفت . حتی با توجه به نفوذ آمریکا بر اتحادیه اروپا و نهادهای بین المللی چشم انداز لغو برجام و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت را نه در کوتاه مدت بلکه در میان مدت نیز نمی توان منتفی دانست.
– واکنش ایران در برابر این جنگ احتمالی و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن می تواند بسیار مهم باشد. واکنش ایران می تواند به گونه ای باشد که جنگ را به جنگی بزرگ و منطقه ای توسعه دهد یا در ابعاد یک جنگ محدود نگه دارد. اما این جنگ نمی تواند طولانی باشد چراکه ایران اگر چه از نظر توان نظامی از قدرت دفاعی قابل توجهی برخوردار است، اما توان اقتصادی ایران اجازه چنین کاری را نمی دهد و فضای سیاسی کشور نیز ممکن است با چالش های جدی مواجه گردد. بی شک از جمله پیامدهای بلاواسطه جنگ در داخل کشور را می توان تشدید وخامت اقتصادی دانست که هم اکنون نیز با تورم رکودی مزمن ، جامعه را در آستانه یک بحران واقعی قرار داده است. در نتیجه تعمیق بحران اقتصادی، احتمال توسعه اعتراضات اجتماعی وجود خواهد داشت. و در نتیجه این اوضاع، به صورت طبیعی منجر به بسته تر شدن فضای سیاسی و امنیتی تر شدن کشور و توسعه سرکوب از سوی حاکمیت خواهد گردید. بدین ترتیب وقتی در باره استراتژی جدید آمریکا در برابر ایران سخن گفته می شود، آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد، نمی تواند تنها ابعاد ژئو پلتیک موضوع باشد. پیامدهای این استراتژی ها در داخل کشور نیز جزء جدایی ناپذیر این موضوع است.
– بر اساس تجربه، هسته سخت قدرت در ایران پس از چهار دهه حاکمیت و آزمون و خطاهای متعدد به عقلانیت و پراگماتیسم ویژه ای نیز دست یافته است که علی رغم تنش ها و شعارهای موردی ، موضع گیری های رسمی در سیاسیت خارجی ایران دقیقاً متاثر از آن است. در این ارتباط قابل ذکر است که این پراگماتیسم چون تیغ دو دمی عمل می کند که هم می تواند در بردارنده منافعی برای جامعه در صورت پرهیز از اقدامات نسنجیده و ماجراجویانه در برابر آمریکا و پیشگیری از آغاز جنگ باشد و هم می تواند تعاملاتی را در پی داشته باشد که منافع ملی را فدای تداوم حکومت نماید. دور از انتظار نخواهد بود که چنانچه حاکمیت حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر اعتراضات داخلی و ضرورت عقب نشینی در برابرمردم و دادن امتیاز به جامعه دموکراسی خواه و عدالت طلب قرار گیرد ، ترجیح دهد راه کنار آمدن و دادن امتیاز به آمریکا را به عنوان گزینه مناسب تر برای خود برگزیند. در این ارتباط بد نیست اشاره ای به نظر یکی از مخاطبان مناظره با عنوان کاربری فراز ۲۲ مبنی بر تضاد آنتاگونیستی بین ایران و آمریکا صورت گیرد. بر اساس تعریف دیالکتیک مارکسیستی ، تضاد آنتاگونیستی یا آشتی ناپذیر، تضادی مانند تضاد کار و سرمایه و برخاسته از بنیان مادی و اجتماعی بوده و در مرحله معینی از حدت آن ، از طریق انقلاب امکان حل آن فراهم می شود. هیچ دلیل روشنی وجود ندارد که بتوان به استناد آن تضاد حاکمیت ایران با آمریکا را تضاد آنتاگونیستی تعریف نمود. آمریکا وقتی می تواند با شیوه های حکومتی بسیاری از حکام مرتجع و ساختار فرهنگی و ایدئولوژیک و شیوه های کشور داری ارتجاعی آنها کنار بیاید، چرا نتواند با ایران که از این نظر به هیچ وجه عقب مانده تر از عربستان نیست، کنار بیاید. مسئله تضاد ایران و آمریکا به اختلافات ناشی از جهت گیری های سیاسی متفاوت بر می گردد که اساساً از نوع تضاد منافع است و می تواند با تغییراتی در موضع گیری های سیاسی تعدیل گردیده و مدیریت گردد. البته الزاماً هم ممکن است این اتفاق نیافتد و تحت شرایطی تعمیق یافته و به روش های دیپلماتیک غیر قابل حل گردد. بنابراین با توجه به غیرآنتاگونیستی بودن تضاد حکومت ایران با آمریکا ، پیش بینی کنارآمدن ایران و آمریکا نیز در شرایطی خاص می تواند دربردارنده منافع برد- برد برای طرفین یعنی حکومت آمریکا و هسته سخت قدرت در ایران باشد. و این وضعیت، پیش بینی تشدید سرکوب در داخل در ازای دادن امتیازات بیشتر به آمریکا را همچنان به عنوان یک گزینه محتمل باقی می گذارد.
– در صورت بروز جنگ با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی داخل کشور و میزان مشروعیت حاکمیت در جامعه ، طبیعی است که حاکمیت مانند سال های نخست انقلاب و جنگ در برابر عراق ، قادر به بسیج نیرو با تکیه بر شعارهای انقلابی – اسلامی نباشد. همانگونه که در سال های اخیر و در مواقع انتخابات مشاهده می شود، آنها خواهند کوشید تا پان اسلامیسم شیعی خود را در ترکیب با ناسیونالیسم ایرانی برای بسیج نیرو به کار گیرند. حتی بسته به شرایط ممکن است که پان اسلامیسم شیعی در حاشیه نیز قرار گرفته و ناسیونالیسم جای نخست را در جهت گیری های تبلیغاتی حاکمیت به خود اختصاص دهد. فایده این کار این خواهد بود که بر قدرت بسیج گری حاکمیت می افزاید و باور برای پذیرفتن جنگ به عنوان یک جنگ میهنی را در جامعه توسعه می دهد. قابل پیش بینی است که حاکمیت در این زمینه موفق عمل کند اما با این وجود، قدرت بسیج گری حاکمیت نمی تواند قابل مقایسه با سال های نخست انقلاب و در جنگ با عراق تصورشود. سخنرانی اخیر ترامپ و بویژه اشاره او به عنوان خلیج عربی ، کمک بزرگی به این جهت گیری حاکمیت خواهد کرد. چیزی که هم اکنون نیز در فضای مجازی مشهود است.
– موضع چپ در ارتباط با مسائل منطقه ای نمی تواند بی ارتباط با مسائل داخلی باشد. این موضع گیری از یک سو به درک درست و واقعی تحولات سیاسی منطقه و استراتژی آمریکا برمی گردد و از سوی دیگر به ماهیت حاکمیت و جهت گیری ها و اقدامات آن در داخل کشور مربوط می شود. چپ نه می تواند با تشدید تحریم ها و برهم زدن برجام و اقداماتی از این نوع موافق باشد چرا که بر اساس تجربه دود آن اساساً به چشم مردم می رود و خللی در منافع و امتیازات و اقتدار حاکمیت ایجاد نمی کند . حتی برای بخش هایی از حاکمیت فرصت سودهای نجومی را نیز فراهم می آورد. از سوی دیگر چپ نمی تواند با توجه به پیامدهای مخرب بروز احتمالی جنگ ، مخالف آن نباشد. در شرایط عدم بروز جنگ یعنی شرایطی که اینک در آن بسر می بریم، چپ از یک سو تعمیق و سازماندهی و هدایت مبارزه دموکراتیک و عدالت خواهانه در برابر رژیم را در دستور کار خود قرار می دهد و از سوی دیگر فشارها و سیاستهای مداخله جویانه آمریکا در ایران را افشا می کند. اما این افشاگری جهت گیری حمایت از حاکمیت را نخواهد داشت. حاکمیت ایران در سال ۵۹ و شرایط آغاز جنگ با عراق با امروز قابل قیاس نیست. امروز حاکمیت آمیخته با فساد نهادینه شده ، شدیدا ضد دموکراتیک و با جهت گیری نهادینه شده نئولیبرالی و ضد مردمی است. در صورت بروز احتمالی جنگ ، فضای کشور به احتمال بسیار زیاد امنیتی تر شده و نقض حقوق دموکراتیک و همینطور فساد نهادینه شده افزایش خواهد یافت. در سایه این فرصت بدست آمده، هسته سخت قدرت در حاکمیت خواهد کوشید تا با نیروهای دموکراتیک و چپ تسویه حساب نماید. در چنین شرایطی وظیفه چپ باید محکوم کردن و مقابله با تهاجم امپریالیسم آمریکا در راستای دفاع از منافع ملی کشور از یک سو و تشدید مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در کشور از سوی دیگر خواهد بود. مبارزه علیه تهاجم امپریالیستی نمی تواند زیر سایه و تحت رهبری یک حاکمیت ضد دموکراتیک با فساد نهادینه شده در آن انجام شود. در این شرایط دفاع از میهن در برابر تجاوز امپریالیستی نمی تواند با دفاع از یک حاکمیت مستبد فاسد همراه باشد.
– در شرایط جنگ و تشدید وخامت شرایط زندگی مردم، توسعه اعتراضات اجتماعی کاملاً محتمل است . البته حاکمیت خواهد کوشید بویژه با تحریک روحیه ناسیونالیستی در جامعه، این اعتراضات را تحت اشعاع قرار دهد. اما در صورت تشدید اعتراضات ، آنها ناگزیر از سرکوب گسترده خواهند بود. این وضعیت می تواند برای حاکمیت این فرصت را فراهم نماید تا به سرکوب خونین چپ و نیروهای دموکراتیک اقدام کند. بدین ترتیب پیامدهای ویرانگر جنگ به تخریب زیرساختها و…محدود نخواهد ماند بلکه می تواند بسیار ویرانگرتر از آنچه تصور می شود ، باشد. احتمال شکل گیری نوعی بناپارتیسم بویژه با توجه به زمینه ای که در “مکتب ایران” در زمان احمدی نژاد مطرح شد، در چنین شرایطی دور از انتظار نخواهد بود. چنین شرایطی دفاع همزمان از صلح ، استقلال ملی، دموکراسی ، آزادی ، عدالت اجتماعی و نان را به وظیفه مبرم چپ تبدیل خواهد نمود. شاید تصور شود که چپ در شرایط واقعی ناگزیر از نوعی اولویت بندی بین این شعارها می گردد. اما بگذاریم شرایط چنین الزامی را تعریف کند و اینک بهتر است با همین رویکرد به موضوع نگاه شود.