در روز های اخیر در سراسر کشور شاهد جنبشی از جنس عدالت و آزادی هستیم، جنبشی که در این برهه تاریخی طبقه کارگر و طبقه متوسط را حول محور مشترک مطالبات خود گرد هم آورده تا در تاریخ ایران صفحه ای زرین از مبارزه مدنی ثبت شود.
جنبشی که در آن دیگر اثری از اصلاح طلبان حکومتی وجود ندارد، جوششی مردمی که به وضوح فریاد می زنند خواهان جمهوری اسلامی نیستند و تحولات اساسی را خواستار هستند.
طی سالیان گذشته روزی نبود که اقتصاد دانان و فعالان اجتماعی و سیاسی هشداری در رابطه با بروز چنین بحران هایی در ایران ارایه نکرده باشند، اما مسوولان حکومتی مثل همیشه به غیر از غارت هست و نیست مردم فکری دیگری در سر نداشتند که انجام دهند.
تعجب در این است که رهبران جمهوری اسلامی، مردم ایران را چه فرض کرده اند، آیا آن ها فکر کرده اند این سفره به قیمت فقر هرچه بیشتر برای مردم و چپاول هرچه بیشتر برای آن ها تا ابد ادامه خواهد یافت؟؟؟
در ۳۸ سال گذشته مسوولان حاکمیت اسلامی با برنامه های تعدیل، خصوصی سازی و هدف مندی یارانه ها به مانند ارث پدری خود ایران را غارت و هر روز مردم را از حداقل امکانات زندگی دور کردند و مخالفان اصلی و موثر نظام خود را چه در زندان ها و چه به بهانه های مختلف در بیرون از زندان ها حذف یا خنثی کردند، به امید این که هر روز بر عمر نظام ستم پیشه خود چند صباحی بیافزایند. اکنون شرایط زندگی در کشورمان آن قدر فاجعه بار است که حقوق کارگران به استناد گفته فعالان کارگری در داخل ایران به یک پنجم خط فقر رسیده است، شیرازه اقتصاد کشور در بحران قرار دارد، کارخانه های بزرگ نیز عاجز از حتی پرداخت دستمزد کارگران خود هستند، چه برسد به تهیه مواد اولیه و هزینه های دیگر تولید، کارگاه های پایین دستی دیر زمانی است که در اکثر شهرک های صنعتی خاک مرگ بر روی آن ها پاچیده اند و اگر کارگاهی تا این زمان باقی مانده است با مشکلاتی به مراتب بیشتری رو به رو است.
شرایط زندگی را به علت عدم مدیریت درست هر روز سخت تر کرده اند و با باندبازی و رشد هر روزه دزدی و اختلاس در بین خود کشور را تا مرز سقوط سوق داده اند.
شاهد بودیم که جناح راست حکومت که عمدتا در برهه های مختلف تاریخی کشورمان، تحلیلی درست از واقعیت ها ی اجتماعی و سیاسی نداشته، در برنامه ای از پیش طراحی شده سعی کرد با سازمان دهی و ایجاد پوشش امنیتی مناسب، تظاهراتی هر چند کوچک به بهانه گرانی و … علیه دولت روحانی سازمان و رقیب خود را به چالش بکشد، غافل از این که جرقه ای هر چند کوچک را به بشکه ای بزرگ از نارضایتی مردم رساند که دیگر راه برگشتی نداشت و ایران در مدتی کوتاهی سراسر غرق در اعتراض های خیابانی شد.
در این جنبش، دیگر خاتمی نامی نبود که نقش ترمز را ایفا کند و موسوی نامی که بتواند مردم معترض را مهار کند، از این رو این حرکت اولین جنبش مستقل، عدالت طلب و آزادی خواه مردم ایران است که در طول ۳۸ سال گذشته با چنین گستردگی در سراسر کشور به عرصه ظهور رسیده است.
جنبشی که در آن به هیچ عنوان شعار های مذهبی جایی ندارد، مطالبه آن ها رفتن رژیم و تغییرات بنیادی است، مردم برای اولین بار در چنین کیفیتی از اعتراض های خود، از تمام خط قرمز های رژیم گذشتند و فریاد آزادی و نابودی حکومت اسلامی در ایران را سر دادند، رژیم هنوز در بهت است، خبری از خامنه ای در رسانه های دولتی طی روز ها گذشته نیست، همین موضوع باعث شده شایعه های مربوط به مریضی یا مرگ او شدت بیشتری پیدا کند.
روحانی بعد از چند روز در پشت تلویزیون ظاهر شد و با استناد به قانون اساسی تاکید کرد که راهپیمایی آزاد است ولی کسانی که اموال عمومی را تخریب می کنند، بازداشت می شوند.
در فایل ها و متن های منتشر شده از سوی عناصر حکومتی و دولتی طی چند روز گذشته با نسبت دادن این تظاهرات به کشور های متخاصم خارجی و حضور دستان پنهان داعش و این که مردم توسط تیم های عملیاتی بیگانه در تجمع ها هدف گلوله قرار خواهند گرفت، شروع کردند به جو سازی و دادن ذهنیتی که اگر کسی کشته شود، کار تیم هایی از داعش است نه کار نیرو های دولتی.
در چنین شرایطی دو راه در برابر رژیم قرار دارد، یا به مطالبات مردم تن خواهد داد و قدم به قدم در راه اصلاح وضع موجود هم سو با خواست مردم حرکت خواهد کرد یا اگر دست به سرکوب ببرد، بی تردید هر چند اگر به صورت موقت بتواند شرایط را کنترل کند ولی در نهایت راه جنگ و انقلابی دیگر را برای آینده کشور ما رقم زده است.
متاسفانه، تمامی اخبار، فیلم های ارسالی از تظاهرات و … همه حکایت از این واقعیت دارد که حکومت راه سرکوب و فریب مردم را در پیش گرفته تا بتواند چند صباحی بیشتر به عمر خود ادامه دهد.
از سویی روحانی در تلویزیون چشم در چشم مردم می گوید:” تظاهرات آزاد است”، اما هر روز در سراسر ایران شاهد خشونتی به مراتب شدید تر از روز قبل توسط نیرو های امنیتی و دولتی هستیم، برای مثال؛ در پی برگزاری جلسه مشترک شوراهای صنفی دانشجویان دانشگاه تهران با ریاست دانشگاه که به منظور پیگیری آزادی دانشجویان بازداشت شده در جریان اعتراض های چند روز اخیر صورت گرفت، پس از اتمام جلسه به محض خروج چهار عضو شورا از آن مکان، نیروی امنیتی دست به بازداشت آنان زدند.
این همان دانشگاهی است که روحانی در همایش حقوق شهروندی در برابر چشم مردم به وزیرش چه توصیه هایی که نمی کرد، اکنون با هماهنگی رییس دانشگاه نه تنها دانشجویان قبلی که بازداشت شده بودند آزاد نشدند بلکه دیگر اعضای این تشکل را دستگیر و به بازداشت گاه های اطلاعات منتقل کردند.
نمونه دیگر این که، نیرو های قرارگاه ثارالله که یکی از قرارگاههای امنیتی در تهران است و مدیریت امنیت پایتخت و دیگر شهرستان های استان تهران را در اختیار دارد و در حقیقت فرمانده این قرارگاه، فرمانده کل سپاه است و نا گفته نماند این قرارگاه مهمترین واحد امنیتی درون سپاه به حساب می آید و با دستور شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی که روحانی ریاست آن را به عهده دارد، مسوول مستقیم سرکوب معترضان است، طبق اخبار دریافتی فرماندهی این یگان به تعدادی محدود از نیرو های خود مانند سال ۸۸ دستور داده تا با شکستن شیشه ماشین ها و خسارت به مغازه های مردم صحنه شهر را طوری تغییر دهند که وانمود شود، مردم معترض به اموال عمومی صدمه وارد کرده اند، تا به این بهانه سرکوب جنبش مردم را شدت و سرعت بیشتری ببخشند.
طی چند روز گذشته شاهد بودید که در رسانه های مختلف آمار های مختلفی از کشته شدن تعدادی از مردم در چند شهر منتشر شد که در بعضی از این موارد مسوولان دولتی اعلام کردند کشته شدن این افراد کار نیرو های بیگانه بود و …
اگر سال ۷۶ مردم با رای خود اعتراض کردند و خواستار اصلاحات شدند، اگر در سال ۸۸ طبقه متوسط به میدان آمد و هزینه آن را در همه ابعاد پرداخت کرد، اکنون رژیم با جنبشی سراسری رو به رو است که چون رهبر ندارد، به راحتی قادر به فرو نشاندن این جنبش نیست و هر چند اگر آن را به خون بکشد، بیش از آن که بتواند مایه ثبات نظام شود، قبل از آن همه زمینه های لازم را برای جنگ داخلی یا انقلابی دیگر فراهم کرده است.