حالا که اعتراضات سراسری فروکش کردهاند و جمهوری اسلامی در حال نشان دادن چنگ و دندان ِ اعدام برای زندانیان ناشناخته و بازیِ نمایش آزادی برای زندانیان شناخته شده است، میتوان وضعیت اعتراضات را مجدد خواند. اینکه چه گذشت و چگونه گذشت؟ اعتراضات تودهای در عرض چند ساعت در سرتاسر ایران شعلهور شدند و در عرض چند دقیقه به رادیکالترین شعارهای ممکن رسیدند. چیزی که اگر یک روز قبل از شروع اعتراضات در موردش صحبت میشد، حتی باهوشترین و رادیکالترین فعالان سیاسی با تردید به امکان وقوعش نگاه میکردند.
از این نقطه به بعد است که مسالهی «چه باید کرد؟» اهمیت بیشتری پیدا میکند. لنین در توضیح وضعیت عینی انقلاب از وضعیتی حرف میزند «طبقات پایین دیگر نخواهند زندگی را با شرایط موجود ادامه دهند، و طبقات بالا نیز نتوانند به شکل و شیوهی پیشین به حکومت ادامه دهند. ناتوانی حکومت جمهوری اسلامی در تمام ابعاد از مدتها پیش روشن شده بود و در اعتراضات دی ماه مردم نشان دادند که به راستی دیگر نمیخواهند به شیوهی پیشین بر آنها حکومت شود. اما به نتیجه رسیدن یک انقلاب تنها معطوف به شرایط عینی نیست. شرایط ذهنی به معنی آمادگی احزاب و جریان های تحولخواه و مترقی هم از شرایط الزامی یک دگرگونی سیاسی انقلابی است.
در چهل سال گذشته تمام جریان های سیاسی آزادیخواه و ترقیطلب به تحلیل وضعیت موجود جمهوری اسلامی پرداختهاند و با دیدگاههای گوناگون در سطح استراتژی و تاکتیک به ایدهپردازی و عمل در راستای تغییر وضعیت موجود فعالیت کردهاند. اما تمام آنچه که قبل از اعتراضات تودهای تحت اصطلاح «فعالیت سیاسی» انجام میشود در واقع آمادهسازی و تدارک سیاسی برای وضعیت شکلگیری اعتراضات و به وجود آمدن شرایطی است که طبقات پایین دیگر نخواهند زندگی را با شرایط موجود ادامه دهند، و طبقات بالا نیز نتوانند به شکل و شیوهی پیشین به حکومت ادامه دهند.
هر جنبش اعتراضی نسبت به جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته راهگشای تغییر و تکامل تحلیلها و اتخاذ استراتژیها و تاکتیکهای سیاسی بوده است. جنبشهای تودهای، اعتصابات، حرکات دانشجویی و جنبشهای معطوف به رفع ستم ملی ایجاد کنندهی کوهی از تجربهی سیاسی و انقلابی بودهاند که در شرایط فعلی باید مورد استفاده قرار بگیرند. بازخوانی اعتراضات اخیر هم با تکیه بر این تجربیات، منجر به نتیجهی دقیقتر برای اعمال در ادامهی اعترضات خواهد بود.
چرا جامعه خروشید؟
هیچ جریان سیاسی نمیتواند مدعی قیمومت اعترضات سراسری باشد. این شرایط عینی بحران ساختاری جمهوری اسلامی بود که به دلیل خفقان حکومت امکان تبدیل شدن به اعتراض معطوف به تغییر بنیادی را از دست داده بود. اما وقتی کارد به استخوان میرسد و مسالهی اقتصاد به سطح نان تنزل پیدا میکند هیچ سطحی از خفقان و سرکوب توانایی کنترل خشم اجتماعی را نخواهد داشت. در دو سال گذشته بیش از صدها اعتصاب و اعتراض کارگری در چهار سوی ایران شکل گرفته بود. اما رقم کارگاهها و کارخانههایی که حامل اعتصاب بالقوه بودند بسیار بیشتر از این ارقام بوده است. بررسی اجمالی اخبار کارگری از گوشه و کنار ایران نشان میدهد که میلیونها کارگر ایرانی که با حقوقی در حدود یک چهارم خط فقر زندگی میکنند، گاها ماهها موفق به دریافت حقوق خود نمیشوند. سرمایهداری ایران با تکیه بر سیاستهای اقتصادی کارفرماپرور دولت حسن روحانی، سرمایهی خود را برای سود بیشتر، از حوزهی تولید خارج میکنند و به جای دردسرهای تولید ترجیح میدهند به دلالی و واردات بپردازند. این مساله از یک سو موجب بحران کار، دستمزد و معیشت میشود و از سوی دیگر به تورم و «حباب اقتصادی» دامن میزند. تمام این تکانههای اقتصادی موجب بحرانهای کتمانناپذیر معیشتی در میان اکثریت مردم ایران شده و به تبع آن بحرانهای اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی ایجاد میکند. چنین تصویری از جامعه است که موجب اعتراضات تودهای در این سطح و گستردگی میشود.
چه باید کرد؟
اعتراضات توده ای موجب میشود این پرسشِ مکرر در میان جریان های سیاسی شکل عینیتری به خود بگیرد و تکیهگاه فکری مستحکمی برای استنتاج چه باید کرد ایجاد کند. علاوه بر این در شرایط «انقلابی» یا حداقل «اختلال سیاسی»، طبقهی کارگر و نیروهای ترقیخواه در مدت چند روز آگاهی طبقاتی و سیاسی در حد چند سال به دست میآورند که این خود موجب میشود گرایش به جریان های سیاسی که برای «دلایل ساختاری بحران» راه حل و بدیل دارند بیشتر شود. در نتیجه دقت در مفهوم چه باید کرد اهمیتی تاریخی مییابد.
اکنون ما میدانیم که اولاً اعتراضات تودهای اخیر دلایل معیشتی و به تبع آن خصلت طبقاتی دارد و دوماً شکلگیری اعتراضات وابسته به هیچ قدرت امپریالیستی و خارجی نبوده است.
در نتیجه با توجه به رفع نشدن بحرانهای مسبب اعتراضات، و اساساً ناتوانی جمهوری اسلامی از رفع آنها، اعتراضات با هر تکانهی اقتصادی و فشاری امکان تکرار و بازنمایی با فرم و محتوای رادیکالتر را دارد.
اما این ادعا به معنی پیشگویی ِ روز واقعه نیست. در واقع تحلیل وضعیت موجود وقتی در دستگاه فکری دیالکتیکی انجام شود، می تواند نتیجه بگیرد که اعتراضات ادامه خواهد داشت. اما هر درک ایده آلیستی و غیرزمینی از مفاهیم سیاسی ما را به بیراههی پیشگویی خواهد برد. اعلام زمان و روز مشخص برای تجمع در سطح سازماندهی سیاسی زمانی موثر و مفید است که جریان سیاسی اطلاعیهدهنده دارای سازماندهی گسترده یا حداقل پایگاه اجتماعی عمده باشد. اما فرضهای متکی به واقعیت به ما میگوید در شرایط فعلی ایران چنین چیزی عملاً وجود ندارد. تدارک دیدن چنین جریانی، با توجه به وضعیت مساعد و الزامآور تاریخی ایران یک بحث است و حقنه کردن دروغِ وجود چنین جریانی در جامعه بحثی دیگر.
ایجاد حواشی غیرسیاسی در مسیر اعتراضات چیزی ست که جمهوری اسلامی برای خروج از استیصال فعلی به آن نیاز دارد. اعلام زمان و مکانهایی برای تجمع بدون در نظر داشتن پیشفرضِ واقعاً موجود، نقداً موجب سردرگمی و سرخوردگی نیروهای اجتماعی و لوث شدن اعتراضات تودهای، بدون هیچ هدف و نتیجهای خواهد بود.
جریان های سیاسی پرو غرب که دل در گرو نصایح و تاکتیکهای آمریکا و اروپا برای «رژیم چنج» دارند، آتش بیار معرکهی تعیین زمان برای پایان عمر رژیم و پرتاب کردن تیرهایی در تاریکی هستند. آنها با این فرضِ غلط اقدام به تعیین زمان و مکان میکنند که هر حرکتی، ولو بدون برنامه و هدف، اگر منجر به تولید چند فیلم و عکس از اعتراض بشود خوب است. غافل از اینکه اتفاقاً چنین درکی در خوشبینانهترین حالت راه به تغییری مشابه انقلاب پنجاه و هفت خواهد برد!
در حال حاضر وظیفه فوری نیروهای ترقی خواه و دموکراتیک از یک سو معرفی برنامه و بدیل و از سوی دیگر تلاش برای هدایت و سازماندهی اعتراضات است. پیشگویی این که آتشفشان خشم تودهها چه زمانی دوباره فوران خواهد کرد، ورود به وادی سیاست غیرزمینی و غیرعینی است.
جمهوری اسلامی نیز مانند هر حکومت سرکوبگر و ضد بشری دیگری دیر یا زود به پایان عمر خود خواهد رسید. اما تعیین زمان این رویداد، بازی در میدان رژیم و دامن زدن به سرخوردگی نیروهای اجتماعی خواهان تغییر است.
بیعملی در شرایط موجود و تعیین روز و ساعت برای پایان عمر جمهوری اسلامی دو روی سکهی ادامهی وضعیت موجودند