سخنرانی نوروزی خامنه ای در مشهد، حاوی نکات بسیاری است که بررسی همه جانبه تک تک این موارد، اثباتی خواهد بود بر فاصله بسیار میان واقعیت آنچه در کشور چه در عرصه داخلی و چه در مسائل بین المللی، به ویژه در سطح منطقهای در جریان است.
خامنهای در ابتدا مکثی داشت بر شعار استقلال به مثابه یکی از شعارهای محوری انقلاب سال ۵۷و گفت: “امروز در دنیا هیچ کشوری به استقلال ملت ایران نمیرسد”. و”همهی ملتهای دنیا به نحوی از انحاء نوعی ملاحظهکاری در مقابل قدرتها دارند. آن ملتی که آراء او تحت تأثیر هیچکدام از ملتها قرار نمیگیرد ملت ایران است.” این سخنان می توانند درست باشند هرگاه که به جای واژه «استقلال» از «انزوا» و به جای «ملاحظهکاری» از زیر پاگذاشتن بسیاری از نرمهای رایج در روابط بین کشورها، قرار داده شوند. آتش زدن پرچم دیگر کشورها، حمله به سفارتخانهها و شعارهای “مرگ بر” و “نابود باد” و “محو باد” را نمی توان نشانه ای بر درک درست از واژههای «استقلال» و «ملاحظهکاری» ارزیابی کرد. تمامی این شعارها و پرچم زیرپا نهادنها و به آتش کشیدنها، که بی ارتباط با نهادینه شدن خشونت در جامعه نیستند، موجب آن گردیده اند که از کشور و مردم ما تصویری خشن دراذهان و رسانههای عمومی بینالمللی، نقش بندند.
در ارتباط با حضور منطقهای موضوع به گونه دیگری است. خامنهای در این رابطه گفت: “کسانی که در همهی مسائل داخلی مناطق مختلف دنیا میخواهند دخالت کنند، اعتراض میکنند که ایرانیها چرا دخالت میکنند؛ خب به شما چه؟” به راستی آیا خامنهای نمی داند که قبل از “فضولان بینالمللی” که مسلما به دنبال منافع کشور متبوع خود هستند، این مردم ایران بودند که نه حضور سیاسی، بلکه حضور نظامی ایران در کشورهای دیگر را به زیر علامت سئوال بردند؟ مردم ایران هرگز مخالف اقتدار سیاسی کشور در سطح منطقه و فرامنطقهای نبودند و نیستند. آنچه مورد مخالفت مردم است، تعویض جای وزارتخارجه و مسئولین آن در تصمیمگیریهای منطقهای و فرامنطقهای با «اتاقهای فرماندهی عملیات جنگی» و فرماندهان سپاه است؛ روشن است که هزینه سنگین انسانی و مادی و معنوی این تعویض، از جیب مردمی تامین می گردد که بخش قابل ملاحظهای از آنان یا در زیر خط فقر قرار دارند و یا در آستانه سقوط به زیر خط فقر. ترویج و تبلیغ دروغین و بی پایه ” سروری ایران و ایرانی” در منطقه که الزاما با تعرض و ای بسا نظامیگری نیز همراه است، باید از سیاست منطقهای و فرامنطقهای جمهوری اسلامی، کنار گذاشته شود. اعتبار کشور ما نه از طریق شرکت در ویران سازی این و یا آن کشور، بلکه با استفاده از امکانات سیاسی و درایت در مواجهه با تمایلات تمامیتخواهانه این و یا آن کشور است که افزایش مییابد
در اینجا سخن نه بر سر تضعیف بنیه دفاعی کشور، بلکه استفاده از سرمایههای انسانی، مادی و معنوی مردم است در راه تامین سیاستهایی که در تدوین و تصمیم به اجرای آنها، مردم هیچ نقشی ندارند، اما پرداخت هزینه آنها به اجبار بر دوش شان نهاده شده است. هنگامی که بنا به اظهارات فرمانده کل سپاه، هسته های مقاومت در کشورهای منطقه ایجاد می گردد، این همان سیاست تعرضی و توسل به نظامیگری آشکاراست که در سطور قبلی به آن اشاره شد، و جایگاه تشریفاتی وزارت خارجه کشورمان در چالشهای منطقهای و فرامنطقهای، هرچه واضح ترنمایان می گردد.
این موضوع که حضور نیروهای ایران بنا به «درخواست کمک به دولتها و ملتهای منطقه بوده» نیز جزو مواردی است که باید در “نیّت پاک” درخواست کننده و یا ارائه کننده کمک، تردید به خرج داد. آخر کشوری که بنا به اعترافات مقامات مختلف آن، با گذشت نزدیک به ۳۰ سال در بازسازی زیرساختهای حیاتی مناطق جنگ زده کشور در خوزستان و نیز غرب کشوراقدامی اساسی صورت نداده است، چگونه می تواند در بازسازی پس از جنگ کشور دیگری شرکت و نقش داشته باشد. علاوه بر مناطق جنگ زده، مناطق آسیب دیده از حوادث طبیعی نیز گواه دیگری هستند بر عدم توانایی و یا چه بسا «عدم تمایل» مسئولین به کاهش رنج مردم آسیب دیده این مناطق؛ لذا با چه منطقی می توان باور کرد که “عقلانیت و منطق” در سیاست کمک رسانی به کشورهای منطقه و فرامنطقه، عمل کرده است و نه پیشبرد سیاست تقابل با هدف کسب برتری در منطقه و فراتر از آن؟
نزدیکی علنی و آشکار عربستان و اسرائیل و نیز برنامههای مشترک آنان علیه ایران از یکسو، مواضع خصمانه دونالد ترامپ و تغییرات وسیع در تیم دستگاه دولتی ترامپ، با سمتگیری آشکارا خشن علیه ایران و توافق برجام از سوی دیگر را شاید بتوان در اردوگاه به اصطلاح “دشمن” دید، هرچند در اینجا نیز این امکان وجود داشت و هنوز نیز وجود دارد که با گرفتن ابتکار عمل از سپاه و فرماندهان نظامی و دادن آن به وزارت خارجه، با توسل به درایت سیاسی و دوراندیشی و پرهیز از هرگونه “خود برتربینی”، از فراروئیدن مواضع خصمانه به اقدام تقابلجویانه، جلوگیری کرد؛ اما وقتی که در به اصطلاح اردوی “دوستان” چه در میان کشورهای همسایه و چه دورتر از آن، در موارد مربوط به بررسی امکانات سرمایهگذاری در پروژههای بازسازی زیر ساختهای ویران شده در اثر جنگ، تمایل شدید به «ندیدن» و دعوت نکردن ایران را شاهد هستیم، نمونه نشست مربوط به بازسازی عراق که حدود ۲ ماه پیش در لندن و بدون حضور ایران برگزار شد، و یا اعلام حضور قدرتمند سرمایه های چینی و روسی در پروژههای مربوط به بازسازی سوریه در آینده بدون حضور ایران، باور به «مرحلهای بودن» این دوستی، هرچه قویتر می گردد.
یک ضرب المثل روسی می گوید: “برای پوست خرسی که هنوز شکار نشده است، نباید دعوا به راه انداخت”، هنگامی که خامنهای در سحنان خود از “محاسبات بسیار منطقی” یاد می کند و یا قبلتر از آن رحیم صفوی، فرمانده عالیرتبه سپاه پاسداران با حمایت از مداخله نظامی فعال ایران در سوریه میگوید: «ما به طور جدی خواستار استقلال و تمامیت ارضی سوریه هستیم. جمهوری اسلامی ایران هم بایستی هزینههایی که در سوریه کرده است را برگرداند و سوریها این آمادگی را دارند که از نفت، گاز و معادن فسفات سوریه این هزینهها را برگردانند» این ضرب المثل مصداق پیدا می کند. کشوری که هنوز آینده آن و بهویژه ترکیب مسئولین آتی آن در ابهام و ناروشنی قرار دارند، بر چه اساسی از هم اکنون برای پس دادن هزینههای جنگی ایران، می توانند وعده بدهد.
اگر از نگاه خامنهای:
– افزایش فقر در داخل کشور که نخستین طغیان نمایندگان آن را در ناآرامیهای دیماه شاهد بودیم؛
– تداوم کوتاهی در بازسازی مناطق جنگ زده و آسیبدیده از وقایع طبیعی، و دادن وعدههای دروغین؛
– تشدید خطر تقابل نظامی آشکار ایران با محور آمریکا – اسرائیل – عربستان؛
– ریزش هرچه بیشتر اعتبار سیاسی کشور در میان کشورهای منطقه و فراتر از منطقه؛
حاصل “محاسباتی منطقیاند” و به عنوان “موفقیت” از آنها یاد میشود، باید در انتظار تکرار وقایع دیماه گذشته و تداوم خطرآفرین تنش با غرب بود، اینبار اما با ابعادی گستردهتر و نتایجی متفاوت با گذشته.