مسئلە ملی ـ قومی در ایران همچنان یکی از بحثهای مهم روز است. تردیدی نیست کە جنبش دمکراتیک مردم ایران بدون حل این معضل نخواهد توانست بە سر منزل مقصود برسد. یکی از جنبەهای این موضوع، «ترمینولوژی سیاسی» در عرصه مسئله ملی – قومی است. در این رابطه پرسش و پاسخی با عدەای از صاحبنظران ترتیب دادە ایم کە در اینجا متن گفتگو با بهزاد کریمی را ملاحظە می کنید.
شورای سردبیران کار آنلاین
—————————
ـ شما از چە ترمهای سیاسی در رابطە با مسئلە ملی ـ قومی در ایران استفادە می کنید؟
ابتکارتان را قدر می دارم و اما در پاسخگویی به سئوالات شما فقط بر همین پرسش اول می ایستم. زیرا قبلاً به تفصیل پیرامون همه این دست ازسئوالات مطالبی نوشتهام که قابل دسترساند. جستجوی اینترنتی به راحتی می تواند علاقمندان به موضوع را در سمت خواندن و قضاوت آنها قرار دهد.
آ) از نظر ارزشی، من همچنان بر اصل “حق تعیین سرنوشت” هستم البته با توجه به سیر تاریخی بار محتوایی آن. در این باره به تفصیل سخن گفتهام و اینجا فقط یادآور می شوم که دو برخورد با آن را نمی پذیرم. یکی نفی اصل “حق تعیین سرنوشت” و متعلق و منحصر به لنینیسم دانستن آن و اکنون نیز منسوخ شمردن همین پرنسیپ! متاسفم این را بگویم اما ناچارم از تکرار اینکه یک چنین نفی هایی فاقد پشتوانه حداقل استدلالهای نظری هستند. بیشتر یک نوع واکنش نفی گرایانه ناشی از شکست “سوسیالیسم عملاً موجود” است! آن دیگری اما، نوع نگاه متصلب به این اصل است و انطباق مکانیکی آن بر تفسیر “همه شمول” حق جدایی در همه جا! یعنی دگماتیسم بی ربط به واقعیتها و دستکم واقعیت ایران ما. حق تعیین سرنوشت فقط پرنسیپ است و نه گزینه مستقیم برنامهای. حق هر مردمی را باید برای هر نوع از انتخاب آن به رسمیت شناخت، اما پیشنهاد نوع زیست متنوع ها با هم در هر کشور را می باید امر برنامهای دانست که برخاسته و استنتاجی است از برخورد مشخص با اقتضای مشخص مبتنی بر دمکراسی و عدالت.
ب) تا آنجا که به ایران برمی گردد، من نه ترم “کثیر الملله” را بازتاب همه واقعیت ایران می دانم و نه که مطلقاً پذیرنده یک ملت بودن کلاسیک آنم. ایران از نوع موزائیسم کلاسیک روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی نبوده و نیست. اما تنوعات قومی در آن تاریخاً به هویت یابی ملی فرا روئیده و مطالبه قومی را به مطالبه ملی فرارویانده است. بنا به شواهد عینی مکفی، این واقعیت را نمی توان انکار کرد. بقای وحدت ایران از پذیرش تنوع ملی در آن می گذرد و ایران با ساماندهی حقوقی و حقیقی از نوع فدرال است که وحدت تاریخی خود را در سطح دمکراتیزاسیون باز می یابد. ایران یک قالی رنگارنگ است اما نه در فهم مشاع بودن آن بل در شراکتی دمکراتیک.
پ) در برگردان واژه اتنیک به زبان فارسی، دچار مشکل نارسایی در تبیین واقعیت ایران هستیم! من تنوع ملیتها در کادر یک ملت را منطبق ترین تصویر از قالی ایران می شناسم. به همین دلیل بکار گیری ملیت های ایرانی در ایران را نزدیکترین بیان به واقعیت می فهمم. ناسیونالیسم افراطی منطقهای این را فروکاهی مقام خود می فهمد و ناسیونالیسم مسلط گذشته از غربال پهلوی و جمهوری اسلامی، آن را نقیض گویی لغوی معرفی می کند! من گرچه حدی از تناقض معنایی در واژه ملیت درون یک ملت را می پذیرم، اما تا چیزی جایگزین آن نیابم که بتواند رافع چنین تناقضی باشد همین ترم ملیت را هزاران بار بر اصطلاحات مد نظر دو سوی چالش ناسیونالیستی موجود در ایران ترجیح می دهم! زیرا پشت هر کدام آنها نه تنها برنامه که تاریخ معین و معنی دار نشسته است و به ویژه در این دومی مسلط!
ت) بر همین سیاق نیز من مقوله “ستم ملی” در ایران را منطبق با واقعیت تاریخی آن نمی دانم. در ایران تحمیل یک قوم علیه قوم دیگر واقعیت تاریخی ندارد. آنچه واقعی است اعمال حاکمیت ایدئولوژیک به نفع یک زبان از سوی دولت مرکزی بوده و هست که اگرچه موجب میدان دادن به زبان واحده رسمی و نفی زبان های دیگر شده و می شود و لذا در ادامه خود منطقاً موجب تحقیر و سرکوب مردمانی از همین سرزمین با فرهنگ و زبان خاص خود توسط مدافعان ایدئولوژی زبانی – فرهنگی حاکم، اما هرگز هم به پدیدههایی چون “ولیکا روس” و “تورکجیلیق” عثمانی نمی رسد. من بیش از سه دهه است که بر این باور پای می فشارم که ایران ما، قدیم است و دولت – ملت آن اما در معنای علمی این مقوله، جدید! دولت – ملت در ایران کج و ناقص طی شده و وظیفه نیروی دمکرات و مدرن تصحیح این کژیهاست و رفع نواقص آن. تبعیض ملی در ایران، بیشتر با وضعیت ما انطباق دارد تا توصیف آن با ترم ستم ملی.
ث) هم از اینرو، ترجیح من بر کاربرد مطالبه برابر حقوقی ملی است تا بکار بردن اصطلاحات “آزادی” و “رهایی” ملی که تداعی کننده وجود نوعی از استعمارند! نقد شعار “ایران برای همه ایرانیان” از زاویه انترناسیونالیستی و در نظر داشت واقعیت وجود افغانها در ایران قابل مکث است، اما طرح آن در رابطه با رفع تبعیضات ملب کاملاً درست و بجاست! مقایسه آن با شعار راسیستی “فرانسه برای فرانسویان” که در واقع همان “فرانسه فقط برای فرانسویان” است دور افتادن از انصاف است! تبعیض از میان برخیزد تا برابر حقوقی برقرار شود. شهروندی برابر حقوق هم از اینجا می گذرد.
ــ آیا این ترمها، ترمهای ابدی هستند یا اینکە می شود طبق شرایط در آنها تغییراتی حاصل شوند؟
خیر، هیچ چیزی ابدی نیست! واژهها و ترمهای اجتماعی برای بیان چیزهایی هستند که در سیر تاریخی سر بر می آورند. مخلوق فکر آدمیان همروزگار همان واقعیتهای تاریخی هستند. نتیجه سیر وقایع دینامیک و لذا دارای تعریف معطوف به علت پیدایی و وجودی واقعیتها. تعاریفی که چه بسا برای زمانی درست بوده و کاربرد داشته اند، برای زمانی دیگر اما نه تنها نارسا و منسوخاند که حتی مضر و بازدارنده رشد بهنجار آنها می شوند. هیچ چیز مقدسی وجود ندارد به خصوص آنچه که آفریده خود انسان است! فقط یک چیز ثابت می ماند و آن، خود اصل حرکت است! در اینکه ترمهای اجتماعی تاثیر پذیر از خود سوبژه هستند جای تردید وجود ندارد. نوع و زاویه نگاه هم اما در پردازش تعاریف و مقولات بگونه جدی نقش آفریناند و به این اعتبار، در حال نوسان بین ایدئولوژی و علم! واقعیت متحول را با ترم های متحول باید تعریف کرد، اما نه که واقعیت را با ترم دلخواسته از نوع قدیم یا جدید باژگونه نمود!