در نظر نگرفتن و به فراموشی سپردن نقش کشورهای استعمارگر و سپس امپریالیستی در برچیدن حکومت های ناسازگار با آنها، از قبیل آلنده در شیلی، سوکارنو در اندونزی، مصدق در ایران، حمله نظامی مستقیم و غیر مستقیم به کشورها جهت برچیدن حاکمیت های سیاسی آنها مانند لیبی، عراق، افغانستان و سوریه، تلاش های ناکامشان در مورد کشورهائی مانند پرو، کوبا و ونزوئلا و موارد فراوان دیگر و گماشتن حکومت های دست نشانده بر سر قدرت در مناطق مختلف جهان، منطقه خاورمیانه و کشور ما ایران طی بیش از صد سال اخیر در ساده ترین حالت آن بی مسئولیتی تاریخی می باشد. متاسفانه خیلی از انسانها یا فراموش کار هستند و یا بخاطر اهداف و منافع تنگ نظرانه ویژه ای ترجیحا می خواهند گاها واقعیت های تاریخی را فراموش بکنند. روی کار آوردن رضا خان میرپنج و تبدیل کردن ایشان بعنوان پادشاه ایران، سپس بر داشتن ایشان از مقام شاهنشاهی بخاطر نزدیکی بیشتر ایشان به آلمان و آوردن محمد رضا پسر ایشان به مقام پادشاهی ایران در شرایطی که رضا شاه را خودشان از ایران به جزیره موریس تبعید نمودند، کودتای ۲۸ مرداد برای برچیدن دولت ملی دکتر مصدق و بالاخره نقش آنها در برسرکار آوردن خمینی در کنفرانس گوادلوپ شمه ای کوتاه از واقعیت های تعویض حکومت های مختلف از طرف آنها در مورد مشخص ایران طی چند دهه اخیر می باشند.
حتی اگر از نظر باور اقتصادی اجتماعی به این نتیجه باور نداشته باشیم که تاریخ مصرف نظام سرمایه داری هر روز بیشتر به پایان خویش نزدیک تر میگردد؛ از این واقعیت تاریخی حد اقل این این نتیجه را باید گرفت که وقتی که آمریکا و غرب راجع به ایران دست به اقداماتی میزنند، بیشتر از اینکه دلشان برای دموکراسی و ازادی در ایران نسوخته باشد، غالبا به دنبال تضمین استراتژیک منافع خویش در کشور ما می باشند. آنها نه تنها برای رسیدن به هدف های استراتژیک خویش، پروژه ها و طرح و مدل های ویژه برنامه ریزی شده را طراحی کرده و می کنند، بلکه در راه رسیدن به این اهداف همیشه بخشی از پلان های آنها این می باشد که در اجرای پروژه های خویش دلقک هائی را که کاتولیک تر از پاپ شده اند، به دریوزگی خویش دربیاورند.
استنباط من از آموزه های مارتین هایدگر در مورد مفهوم”انسان در زمان” این می باشد که وی مطرح می کند انسان از زمانی که به دنیا می آید، از اطرافیان خویش کپی برداری کرده و عادت ها، گویش ها، رفتارها و فرهنگ اجتماعی اطراف کپی برداری کرده، به تکرار آنها می پردازند تا خود را با جامعه اطراف همطراز وهمخوان کرده و در هماهنگی و هارمونی با جامعه قرار بگیرد. همرنگ جماعت شدن موجب تضمین بیشتر امنیت شغلی، زیستی، اجتماعی و اقتصادی فرد در جامعه می باشد.
در محیطی که در آن کشاکش ها، رقابت ها و نبردهای قدرت های چندی به موازات همدیگر در چالش می باشند، طبیعت ذاتی خیلی از آدم ها در همنوائی، همخوانی و همگونی با جامعه و تضمین امنیت زیستی خویش اینطور به آنها تلقین می کند که برای حفاظت موقعیت اجتماعی و منافع خویش و تضمین زیست هارمونیک و مستدام خویش در جامعه بهتر است زیر بالش امنیتی قدرتمدارترین نیروهای اجتماعی قرار بگیرند و با آنها همنوا باشند. از این نظر نه تنها توازن قوای سیاسی امنیتی در سیر روان سیاسی افراد جامعه تاثیرات قدرتمندی می گذارد، بلکه سیر روند تعویض قدرت و نزول قدرت بخش های ویژه اجتماعی در جهت قدرت گیری بخش های دیگر، به میزان قابل توجهی موجب تغییر توازن روان سیاسی اجتماعی بخش های زیادی از آحاد جامعه در راستای حمایت از نیروهای تازه تقویت شده اجتماعی با پتانسیل های قدرتمند سیاسی امنیتی می گردند.
امروزه در ایران حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از یک طرف اعتبار خویش را در میان مردم کشور و روان سیاسی انها کاملا از دست داده است، جنبش های توده ای هر از چند ماه یکبار اکثریت شهرهای کشور را فرا می گیرند، اعتصابات کارگران و زحمتکشان هر روز گسترده تر می گردند، بحران اقتصادی اجتماعی جامعه به وضعیت غیرقابل حلی می رسد، اصلاح طلبان حکومتی و طرفداران آنها در درون سازمان های سیاسی دیگر به این نتیجه می رسند که فانوس جریانی به نام اصلاح طلبی حکومتی دیگر خاموش گردیده و نتیجه بخش نمی باشد. زندانیان سیاسی مدنی سر خواسته های خویش تا دم مرگ می ایستند.
در یک چنین شرایطی است که آلترناتیو های جایگزین حاکمیت سیاسی احتمالی به جای جمهوری اسلامی ایران در تلاش می باشند تا از یک طرف زور بازوهای خویش را به نمایش بگذارند و از طرف دیگر برنامه های سیاسی خویش را با مردم در میان گذاشته ترویج و تبلیغ نمایند. در این میدان رقابت ها و چالش های سیاسی و گاها امنیتی، جناح های نئوکان های آمریکا آشکارا با نام آوردن دموکراسی به ایران از تعویض کردن حکومت ایران صحبت کرده و به تحریم بین المللی ایران از نظر اقتصادی دست زده اند. آلترناتیو سیاسی محافظه کار نئولیبرال داخلی ایران در این میان خود را زیر بالهای این ابرقدرت آمریکایی خوابانده و همگام و همنوا با آن در استراتزی تعویض قدرت سیاسی در ایران به پیش می تازند.
رقیب سیاسی آنها در تعویض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیروها و سازمان های سیاسی مردمی متعهد سکولار دموکرات رادیکال و ترقیخواهی می باشند که با هزار محدودیت و محرومیت های مربوطه در تلاش می باشند تا کاروان حرکت های مردمی در راستای عدلت، آزادی، حقوق بشر و برچیده شدن هر نوع تبعیض را توسط مردم و به نفع خود مردم به پیش ببرند. این در شرایطی می باشد که قدرتمداری جمهوری اسلامی ایران سیر نزولی طی می کند، جنبش ها و اعتراضات مردمی اوج می گیرند، ابرقدرت جهانی آمریکائی با تمام قدرتش اعلام می کند که در صدد می باشد تا حاکمیت ایران را تعویض نماید، و اپوزیسیون مردمی دموکرات و ترقیخواه در صدد منسجم و متشکل کردن بیشتر خودشان می باشند. در شرایط امروز سنگینی وزنه ترازوی قدرت سیاسی به سوی کدامین نیروی سیاسی امنیتی می باشد؟ در یک چنین شرایطی مردم جامعه ما یا می توانند بر اساس پرنسیپ های اخلاقی، وجدانی، انسانی خویش که در تز های سیاسی، منشورها، برنامه ها و منش زیست انسانی آنها تجلی می کند موضع گیری نمایند، یا اینکه بر اساس منافع کوتاه نظرانه گروهی و یا منافع غریضی آنها که در همنوائی با قدرتمداران غدار تجلی می کند جهت گیری نمایند.
امروزه همه پان ترک ها، پان کردها، پان فارس ها، پان عرب ها و دیگر پان ها بدون استثنا تامین و تضمین منافع گروهی خویش را در همپیالگی با بلوک ترامپ- نتنیاهو – پمپئو می یابند. بعضی از آنها تا آنجا پیش می روند که اعلام می کنند همزمان با اعلامیه “نه قرارداد” بلفور در زمان جنگ جهانی اول که توسط آن استعمار انگلیس بخش فلسطینی سرزمین اعراب را به صهیونیست ها بخشیده بود، همین استعمار کبیر همان زمان به این دوستان “پان” ما هم چنین وعده هائی داده بود و امروز بعضی از آنها اجرا به وعده مشاهده اعلامیه بلفور را از اربابان بزرگ تقاضا می نمایند. تنها این اربابان بزرگ می باشند که قادر هستند این خواسته حضرات را برآورده نمایند. لذا در مورد بعضی از آنها باید لباس سبز، ملی دموکرات و چپ آنها را از تن در آورد تا به علتهای ترامپ پرستانه آنها پی برد.
عده دیگری فقط دچار جوگیری سیاسی ناشی از هجوم تهدیدگرانه و تند و گاها خشن ابرقدرت آمریکائی گشته و آرام ارام به زیر بالهای آقایان بی بی نتنیاهو، ترامپ – پمپئو پناه میبرند. آنها اگر چپ های سوسیالیستی هم باشند به نتیجه به بن بست رسیدن نئولیبرالیسم جهانی سرمایه های مالی کلان هم باورمند باشند، از نزدیکی مناسبات با آمریکا این نتیجه گیری را می نمایند که بهتر است از سرمایه گذاری های آنها در کشورمان استقبال نموده و استفاده کرد.باید اشاره بکنم آنهائی که امروز هم دوستان و رفیقان ماهستند و به نحوی در چنین راستای فکری حرکت می کنند که از توپ و تشرهای نتنیاهو ترامپ به ایران دلشان خوش میشود، یا رفیقان نیمه راه می باشند، یا اینکه انسان های ضعیف النفسی هستند که به دنبال منافع شخصی غریضی کوتاه مدت خویش می باشند.
چگونه می شود بر روند چنین سیری نقطه پایان گذاشت، یا حد اقل سراعت آن را کاهش داده و روان پروری مردمی مدنی مترقی مستقل و انسانی عادلانه در اذهان آنها قدرت و قوت بخشید. چگونه می شود این سیر همنوائی روانی با جو گیری سیاسی نئولیبرالی را تغییر داده، عوض کرده و به سمت قدرتمندی منافع مردمی و خود مدیریتی سیاسی اجتماعی مردمی در اذهان عمومی سوق داد؟ در این زمینه تنها چیزی که به ذهن من می رسد، پیوند دادن هر چه بیشتر سازمان ها و نیروهای مترقی مردمی و بویژه نیروهای چپ با جنبش های در حال خیزش سرتاسری مردمی می باشد. نیروهای مترقی مردمی سکولار و دموکرات و بویژه نیروهای چپ باید نه تنها از طریق پتانسیل های موجود در تکنولوژی دیجیتال، بلکه با حضور مشخص خویش در کوچه و خیابان ها، در محل های کار و زندگی مردم و پیوندگیری با آنها و با نام و آدرس مشخص و مستقل خویش است که می توانند سنگینی ترازو را روز به روز هر چه بیشتر به سمت نیروهای مترقی مردمی و چپ سنگین تر نمایند. در چنین شرایطی هست که اگر به نظریه “هایدگر” در مورد “انسان و زمان” بازگردیم، می شود با قدرت زیادی نتیجه گرفت که سیل طوفان جنبش های مردمی در راستای حرکت های مترقی مدنی و عدالت جویاننه تحت رهبری نیروهای سیاسی سکولار دموکرات مترقی و چپ، کاروان تحول سیل آسای حرکت های مردمی را را به سوی حاکمیت مستقل مردمی و خودگردانی مردمی هدایت خواهند کرد.