چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۴

چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۴

بیانیه حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) درباره بی حرمتی به آرامگاه غلامحسین ساعدی
بی‌تردید تعرض و بی‌حرمتی به مزار هر انسانی عملی نکوهیده و زشت است و ما قاطعانه عمل نابخردانه فردی مجهول الهویه ولی ناقص عقل و احتمالا مزدور، در اهانت به...
۱۲ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
چگونه دفن یک ملت ممکن است؟
أردوغان هم مثل بقیه دیکتاتورها بعنوان یک جنایتکار در ذهنها باقی خواهد ماند. کُردهای سوریه و ترکیه با حق انتخاب و تعیین سرنوشت رویاهای خود را باز تعریف و بازتوليد...
۱۲ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: شمی صلواتی
نویسنده: شمی صلواتی
به بهانه تولد فروغ، بانوی شعر معاصر ایران!
فروغ در دنیایی به دنیا آمد که به او تعلق نداشت و به دلیل ناسازگاری با فرهنگ و هنجارهای رایج، از معیارهای خوشبختی متداول فاصله داشت و بیشتر عمر کوتاه...
۱۲ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
بیانیه  ۲۴۰ تن: يک گام مثبت...
اقدام اوباشانه این جماعت فقط اهانت به یک شخصیت ادبی و یک چهره فرهنگی نیست. این اقدام بازتاب یک نظام فکری و یک اندیشه سیاسی ارتجاعی و فاشیستی است که...
۱۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سیاوش
نویسنده: سیاوش
آیا سوریه یک استثنا بود یا باید منتظر اتفاقات مشابه در سایر کشورهای خاورمیانه باشیم؟
شاید سقوط دیکتاتوری ۵۰ ساله رژیم اسد، آغازگر دور سوم از بهار عربی باشد، به‌ویژه اگر نتیجه خوبی حاصل شود. این موضوع می‌تواند در آن کشورهایی اتفاق بیفتد که خیزش‌های...
۱۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: آصف بیات
نویسنده: آصف بیات
چه بر سر زنان سوریه خواهد آمد؟
رؤیا‌پردازی‌های انقلابی تقریباً همیشه پشتِ درِ خانه‌ها متوقف می‌شود، و این باید ما را فوق‌العاده خشمگین کند. لولا ایتوربه، آنارشیست و مبارز اسپانیایی، در سال ۱۹۳۵ نوشت: «به نظر می‌رسد که...
۱۰ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: مونا طحاوی
نویسنده: مونا طحاوی
قمارباز
در آن سال‌های دور، بودن در پایتخت، برایم جذابیتی دو چندان داشت. هم فیلم و سینما بود و کوه و هم سرکشی مدام به کتابخانه اخوی‌ها... اخوی بزرگ، کتابخانه‌اش یک...
۱۰ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان

جنگ و گلهای یاس مادر (٢٠)

و یک روز پدر هنگامیکە از گرفتن آذوقە از مقر نظامی باز می گردد، می بینم اخمهایش تو هم است. بعد معلوم می شود کە فرماندە بە او تشر زدە کە میهن پرستی تنها بە ماندن در شهر نیست، بلکە باید او و پسرش، کە من باشم، فعالانە در دفاع از آن مشارکت داشتەباشیم. پدر پوزخندی می زند و می گوید "میهن پرستی!" و آن شب هزار و یک دلیل می آورد کە جنگ میهن پرستانە اساسا وجود ندارد زیرا کە همە در برافروختن آن سهیم اند، چە کسی کە مقاومت می کند و چە آن کسی کە حملە را شروع می کند. حال هر کس بە فراخود موقعیت خود.

حسن سالها پیش همبازی من در همین کوچە بود. او هم همان روزهای اول جنگ همراە خانوادەاش، کە شش خواهر و پدر و مادر بە همراە تنها پسر خود خانوادە یعنی حسن بودند، وسائلشان را جمع کردند و برای همیشە رفتند. پدرش گفتەبود کە نمی شود سرنوشت شش دختر جوان را بە دست جنگ و بە کام خطری سپرد کە هر لحظە پشت دروازهای شهر در کمین بود. گفتەبود با اینکە نمی داند چە سرنوشتی در انتظارش هست، اما هر جای دنیا بهتر از اینجا خواهدبود. و حسن کە با بچگی هایش خیلی فرق داشت و من حسابی دوستش داشتم، از کوچە رفت.
حسن همیشە آن قدیمها، بیشتر اوقات خانە ما آب می خورد. از دست پدر  بزرگش دلخور بود. می گفت همیشە سر سفرە بر سر آب خوردن دعوایمان می کند. و حسن کە همیشە هنگام غروب دیر بە خانە بر می گشت و موقعی هم کە بر می گشت حسابی خستە فوتبال و دویدنهای بی پایان کوچە پس کوچەهای محلە بود، یادش می رفت آب بخورد و سر سفرە از بس کە تشنە بود هی بە لیوان و بە صراحی آبی کە روی سفرە بود گیر می داد. و پدر بزرگ کە چشمانش همیشە روی لیوان آب بود، بشدت عصبانی می شد. “بتمرگ تولە سگ، شامتو بخور، از بس مثل کرە خرا توی کوچە پس کوچەها دویدە کە آبی تو بدنش باقی نموندە!” و حسن دست می کشید. و دهن و گلویش از بس خشک بودند کە لقمە نان پایین نمی رفت. و هی چشمش بە همان لیوان بود. و همیشە دو تا لیوان سر سفرە بود، یکی برای پدر بزرگ و دیگری برای بقیە خانوادە. لیوان آلومینیومی قدیمی کە از بس چالە و چولە روی رخسارش بود بە چهرە بوکسورها می ماند. و حسن خنکای لیوان را هنگامیکە آن را در دست می گرفت تا آب درونش را بنوشد، دوست داشت. و حسن سرانجام یاد گرفت کە قبل از اینکە بە خانە برود، بە حیاط خانە ما بیاید و از شیر آب آن بنوشد. می گفت پدربزرگ هوای شیر آب حیاط خودشان را هم دارد. و خشمگینانە ندایش می داد کە اینقدر آب نخور کە می ترکی!

حسن نمی داند چرا پدربزرگ همیشە اینقدر عصبانی است. البتە فقط عصبانی است. دستش روی کسی بلند نمی شود. اما کاشکی بشود. صدایش تن را می لرزاند و گوش آدم را کر می کند. بە حسن می گویم خوب با این حساب کە شام هم نمی خوری. می گوید چرا، اما باید کلک بزند. و کلکش این جوری است کە مادرش لیوان آب را پر می کند، جرعەای از آن را می نوشد و کنار خودش روی سفرە می گذارد. و حسن می داند کە مادر اگرچە بە پسرش نگاە نمی کند، اما بە خاطر او این کار را انجام می دهد. و حسن منتظر می ماند. خوشبختانە پدربزرگ هنگام خوردن غذایش عادت خوبی دارد کە حواسش را از روی سفرە پرت می کند. پدر بزرگ موقعیکە لقمە را دهانش می گذارد، چشمانش را می بندد و تا پنج شش ثانیە بازش نمی کند. و پسرزادەاش فرصت را غنیمت شمردە و بلافاصلە لیوان آب را سر می کشد. برای همین همیشە نگاە حسن روی پدربزرگ است. خیلی وقتها نگاهشان توی هم می رود. و پدر بزرگ نمی داند چرا حسن این همە بە او خیرە می شود. در این گونە مواقع نگاە پدربزرگ مهربان است.
و شیر آب ما هنوز بعد از سالها آنجاست. البتە زمستانها یخ می زند. و مادر گاهی اوقات آن را با یک کتری آب داغ باز می کند. و البتە از آن روزها سالها گذشتە و حسنی هم برای نوشیدن آب باقی نماندەاست.

و من سعی می کنم، با وجود اینکە پدربزرگ حسن سالهاست مردەاست، اما علت عصبانیتهایش را کشف کنم. خیلی فکر می کنم. درک آدمهای پیر و مسن توسط جوانها آسان نیست. این را می دانم. حتی برعکس آن را هم می دانم. اما باز باید راهی باشد. پیش خودم می گویم شاید علت همان گذشت زمان باشد، گذر عمر و بە خاطرە تبدیل شدن جوانی، یا کثرت تعداد افراد خانوادە، مریضی، احساس خستگی،… و یا شاید اینکە گذر عمر در آدمها احساس تنفر نسبت بە انسانها درست کند. آە،… نمی دانم. و ناگهان بە این فکر می رسم کە شاید پدربزرگ حسن روزهای جنگ را هم همان سالها می دید. و از این فکر خودم هیجانی می شوم. یادم هست حسن تعریف می کرد کە پدر بزرگش از روزهائی در هنگام بچگی خودش گفتەبود کە مصادف بودند با روزهای جنگ. جنگی مبهم کە پدر بزرگ زیاد آن را بە یاد نداشت و نمی توانست خوب فضای آن را توصیف کند. تنها اینکە یادش می آمد کە روی کول مادرش بودە و از جائی بە جائی دیگر رفتەبودند. بە خودم می گویم آرە بی گمان علت عصبانیتش همین بودە. دانستە کە روزی دوبارە جنگ می شود، و از اینکە این همە انسان توی خانوادەاش بودند ترس برش داشتە. آخر این همە آدم را چکار کند؟ زمان قدیم هم کە باقی ماندە تا بتوان با گاوی و یا با دو تا بز همە را از دام گرسنگی نجات داد؟ البتە کە نماندە. این را بخودم می گویم و بە یاد کبوترهایم می افتم و می گویم حالا آدمها حیوانات را بخاطر پروازشان می خواهند و نە بخاطر شیر و ماستشان!

و حسن می گفت خدا نیاورد آن روزی را کە یکی از بچەهای دیگر همزمان و یا بعد از او و یا حسن بعد از او تقاضای آب می کرد. دیگر کنترل پدربزرگ چە توسط خودش و چە توسط پدر حسن کە گاها دخالت می کرد، غیرممکن می شد. می گویم حسن اینقدر ندو، کمی هم بفکر آب باش،… آب بخور! مگر نمی دانی سرچشمە حیات آب است؟ و دیگر حسنی نیست تا بشنود. بوی عرق در دماغم می پیچید و گرمای تابش آفتاب تابستان را تا مغز استخوانم احساس می کنم. بە خودم می گویم با وجود همە اینها پدربزرگ شانس داشت کە این روزها را تجربە نکرد. آرە شانس داشت جنگ دیگری را تجربە نکرد. و این یکی، دیگر برایش یک خاطرە مبهم نمی شد، بلکە تمام قد جلو چشمانش می بود،… برای همیشە،… برای عمر کمی کە پیش رویش ماندەبود.
و با وجود همە عصبانیتهای پدر بزرگ، اما حسن از مرگ او بشدت متاثر شد، و برایش گریست. حسن بە یاد روزهای آیندە نبود کە می توانست بدون عصبانیتهای پدر بزرگ بە میل خود روی سفرە غذا آب بنوشد.
و شاید اگر در خانە حسن، آن سالها، گلدان گل یاس بود، پدر بزرگ اینقدر عصبانی نمی شد. شاید بوی محشر گل یاس حواسش را از روی حسن بر می داشت و چنان متوجە خود می کرد کە بە جای عصبانی شدن، بە حسن بگوید “بخور پسر دلبندم، بخور!” و حسن با لبخندی آن را سر می کشید و نصف شب از ترس پدر بزرگ، دوبارە از مادر آب نمی خواست.

و خواب حسن سنگین بود. آنقدر سنگین کە من تقریبا مطمئنم کە اگر این روزها در شهر می ماند و مثل آن سالها پدر بزرگ و لیوان آب، کنار و روی سفرە باقی بودند، از صدای وحشتناک بمبها هم از خواب بیدار نمی شد.
بە کوچە نگاە می کنم و خانە حسن را سر تا پا برانداز می کنم. دیوار و سقف فروریختە می گویند کە همە چیز بشدت میل بە خاطرە شدن دارد. سن کم من، فشردە می شود.
ادامە دارد

تاریخ انتشار : ۲۲ تیر, ۱۴۰۱ ۹:۱۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

اهانت به مزار ساعدی حمله‌ای مستقیم به آزاد اندیشی و میراث فرهنگی ایران!

غلامحسین ساعدی نه فقط یک نویسنده، بلکه صدای رنج و امید مردم ایران بود. هرگونه بی‌احترامی به او یا دیگر چهره‌های فرهنگی، بی‌اعتنایی به میراثی است که هویت ما را شکل داده است. احترام به بزرگان هنر و ادبیات، وظیفه‌ای ملی و تاریخی است که پاسداشت فرهنگ و تاریخ ما را تضمین می‌کند.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

اهانت به مزار ساعدی حمله‌ای مستقیم به آزاد اندیشی و میراث فرهنگی ایران!

غلامحسین ساعدی نه فقط یک نویسنده، بلکه صدای رنج و امید مردم ایران بود. هرگونه بی‌احترامی به او یا دیگر چهره‌های فرهنگی، بی‌اعتنایی به میراثی است که هویت ما را شکل داده است. احترام به بزرگان هنر و ادبیات، وظیفه‌ای ملی و تاریخی است که پاسداشت فرهنگ و تاریخ ما را تضمین می‌کند.

مطالعه »
پيام ها

پیام گروه کار روابط عمومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت برگزاری دهمین کنگرهٔ سراسری حزب اتحاد ملت ایران اسلامی!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تلاش‌های مؤثرحزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جبههٔ اصلاحات برای ایجاد تغییر در اوضاع اسفناک کشور را ارزشمند می‌داند. حضور پررنگ زنان در شورای مرکزی حزب شما، گامی شایسته در راستای تقویت نقش زنان در عرصهٔ سیاسی کشور است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بیانیه حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) درباره بی حرمتی به آرامگاه غلامحسین ساعدی

چگونه دفن یک ملت ممکن است؟

به بهانه تولد فروغ، بانوی شعر معاصر ایران!

بیانیه  ۲۴۰ تن: یک گام مثبت…

آیا سوریه یک استثنا بود یا باید منتظر اتفاقات مشابه در سایر کشورهای خاورمیانه باشیم؟

چه بر سر زنان سوریه خواهد آمد؟