دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۳

دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۳

چله ی زمستان
یلدا، شبِ قشنگ/ شبِ خاطره ها، و دوران زمان/ دوران دریائی دل،/ و دوستی ها و رفاقت ها
۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوە داد
نویسنده: کاوە داد
ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
حکومت جمهوری اسلامی،در این شرایط که در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مسائل منطقه ای با نا کامی روبرو شده و به شدت در بن بست و بحران...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: جبهه ملی ایران
نویسنده: جبهه ملی ایران
گسترش مقاومت مردم، زمينه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!
بیانیه جمهوری سکولار دموکرات در ایران: ابداع اشکال جديد مقاومت مدنی به‌ویژه توسط زنان که با شجاعتی کم نظیر و با خلاقیت خارق العاده صورت می گيرد، جهانیان را به تحسین...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!
"اگر بسته شما در تعطیلات به تاخیر افتاد، می توانید حرص سیری ناپذیر آمازون را سرزنش کنید. ما به آمازون مهلت مشخصی دادیم تا به پای میز مذاکره بیاید و...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: گودرز اقتداری
نویسنده: گودرز اقتداری
بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!
ما فقدان رفیق حامد را به خانواده، دوستان و همۀ فداییان و به ویژه  بە همسر گرامی‌اش جمیلە حمزەای و فرزندانش آریا، آرمان و باران از صمیم قلب تسلیت گفتە...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
بازی هنوز تمام نشده !
با توجه به شرایط جدید منطقه، نه تنها ایران عمق استراتژیک خود که همان دیوار دفاعی حفظ کشور ما در غربی ترین نقطه سوریه بود را ازدست داد بلکه شکست...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود کرد
نویسنده: محمود کرد
حمایت 753 فعال سیاسی، مدنی و حقوق بشری از رضا خندان!
در مورخه بیست و سوم آذرماه سال ۱۴۰۳ خورشیدی، جمهوری اسلامی با بازداشت غیر قانونی و غیر موجه رضا خندان، فعال حقوق بشر ایرانی؛ برگ دیگری از دفتر ستم، سرکوب...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

جنگ و گلهای یاس مادر (٢٧)

در همان سالها برادر بزرگتر بختیار، کە اسمش عمر بود و برای خودش مردی شدە بود، برای کار بە پایتخت رفت. او آنجا اسم خودش را برای دوری از دردسر و بدبیاری گذاشتە بود عمران! و عمران پاییز کە شد و بە خانە کە برگشت با خود سوغاتی آورد. برای پدر و مادرش پارچە، برای خواهراش زیورآلات و برای بختیار هم یک جفت کفش کتانی.

سالها پیش پسری بود در محلە ما بە اسم بختیار کە خیلی بە فوتبال علاقە داشت. و تا اینجای ماجرا هیچ اشکالی وجود نداشت، اما مشکل از آنجا شروع می شد کە بختیار هیچوقت کفش مناسب نداشت. تابستانها هم یک جفت کفش پلاستیکی می پوشید کە همیشە بزرگتر از پاهایش بودند. کسی نمی داند چرا، شاید بە این علت کە پدر مادرش می خواستند موقعیکە بزرگتر می شد همچنان کفش مناسبش باشد. و با کفش بزرگتر از پاها فوتبال بازی کردن بلای بزرگی بود. بختیار جزو بهترین بازیکنان کوچە بود و سنش دو سە سالی از من کوچکتر بود. با وجود کفشهای بزرگش، اما سرعت عمل فوق العادەای داشت. فرز و چست و چالاک بود. با قد کوتاهی کە داشت عین فشفشە توی میدان می چرخید. و چقدر بە گل کردن علاقمند بود. و تا اینجای کار باز اشکالی وجود نداشت، و اشکال دوبارە از آنجا شروع می شد کە موقعیکە بە جلو دروازە حریف می رسید و می خواست توپ پلاستیکی را وارد گل کند، چنان با هیجان و انرژی شوت می کرد کە بە همراە توپ کفش پلاستیکی پای راستش هم بە پرواز در می آمد. و این باعث خندە همە می شد. بە شوخی می گفتند کە بختیار همزمان دو تا گل می زند، یکی هوائی و دیگری زمینی!
و بختیار بعد از هر گل زدنی می بایست دنبال کفشش بدود.

در همان سالها برادر بزرگتر بختیار، کە اسمش عمر بود و برای خودش مردی شدە بود، برای کار بە پایتخت رفت. او آنجا اسم خودش را برای دوری از دردسر و بدبیاری گذاشتە بود عمران! و عمران پاییز کە شد و بە خانە کە برگشت با خود سوغاتی آورد. برای پدر و مادرش پارچە، برای خواهراش زیورآلات و برای بختیار هم یک جفت کفش کتانی.
و بختیار ابتدا مردد بود کە با کفشهای جدیدش فوتبال بازی بکند یا نە. و سرانجام روزی دل بە دریا زد و با کفش کتانی سفید رنگش کە با بستن قیطانها محکم توی پاهایش می نشست، بازی خود را شروع کرد. و آن روز بهترین روز زندگی بختیار بود. و شب، بعد از بازی،  کفشهایش را قشنگ شستەبود، اما برادر ندایش دادەبود کە شستن زیاد کفشها را خراب می کند و برای همین بختیار دوبارە با کفشهای پلاستیکی قدیمی بە بازی فوتبال ادامە دادەبود.

نمی دانم چرا، اما یکی از تصاویری کە خیلی واضح هنوز جلو چشمانم ماندە است، کفشهای کتانی بختیاراند. کفشهای اهل پایتخت کە فرسنگها راە را برای رسیدن بە بختیار طی کردەبودند.
موقعیکە جنگ شروع شد، عمران بلافاصلە از تهران برگشت، تمام خانوادە پدری را سوار ماشین باری بزرگی کرد و از شهر رفتند. همان اوائل بعضی از هم محلی هائی کە هنوز ماندەبودند گفتند کە بە پایتخت کوچیدەاند. گفتند گویا آنجا عمر آلونکی دارد و از اینکە خانوادە بختیار دارای چنین پسر گلی بودند کە تا این حد مواظب خانوادە پدری بود، بە او آفرین فرستادند.

و من روزی کە در میان خرابەها می گشتم در زیر پلکانی کە بخشی از آن خراب نشدەبود بە شیوە معجزەآسائی بە همان کفشهای کتانی بختیار برخوردم! کفشها بعد از سالها بشدت کهنە و قدیمی شدەبودند. لایەای ضخیم از گردوخاک بر آنها نشستەبود. آنها را برداشتم و با خودم بە خانە آوردم. روزهای زیادی را در مقابلشان چمباتمە زدم و بهشان خیرە شدم. کفشها مال قبل از دوران انقلاب هم بودند، و با خود بشدت بو و حال و هوای گذشتە را داشتند. اما همزمان کفشها همان نبودند. انگار چیز دیگری را با خودشان داشتند. کفشها بنوعی از آن سالها می بریدند و گوئی فرسنگها فاصلە می گرفتند. و بدون قیطان انگار دهنی بودند گشادەتر برای بیان داستانی دیگر. و تلاش کردم روزها و شبهائی را در طول ماهها تصور کنم با بودنی در زیر ویرانەهای پلکانی کە بە جز سکوت و تنهائی چیزی دیگر نداشتند. و ناگهان احساس کردم کە کفشها بە من خیلی شبیەاند و یا من بە کفشها. و شاید هر دو بە همدیگر. و بە این ترتیب چیزی را کە برای من تنها حادثەای بود در حد هدیەای از شهری دور تا بە پابودن همسایەای کە عاشق فوتبال بود، هویتی دیگر یافت. و آیا ما کفشهای بە جا ماندە از جنگ نبودیم؟ و آیا جنگ هیولائی نیست کە آدمها کفشهایش اند؟

و آن روزها تا عمقی عجیب احساس بی هویتی کردم. و ناگهان همە چیز در جلو چشمانم بە موجوداتی تبدیل شدند کە بودند برای اینکە ما را تحقیر کنند. حتی رادیوی پدر، با اخبار احمقانە و لحن مجریانی کە علیرغم جدیت ظاهری کە در بیانشان وجود داشت، اما انگار داشتند بازی کثیفی را با ما بە پیش می بردند. و میل عجیبی در من برای خردکردن رادیوی پدر ایجاد شد. و بە خود قول دادم کە سر یک فرصت حتما این کار را خواهم کرد. و بە پدر زل زدم. آیا او نمی فهمید کە کسانی ما را بازی دادەاند؟ آیا نمی فهمید کە با گوش دادن هر روزە بە رادیو و اخبار احمقانە ما بە جنگ همچون یک فیلم سینمائی می نگریستیم؟ آە پدر ول کن! تو باید بفهمی یک جفت کفش بیشتر نیستی،… آرە بفهم،… این را بفهم! و بە خود می پیچم. و مادر کە تصور می کند مریضم، پتوئی دورم می پیچد و بخاری را هیزم بیشتری می دهد. و من چیزی نمی گویم. شعلەهای آتش اتاق را روشنتر می کنند. و کفشها در تصورم در طبقە بالا بە رنگ سرخ در می آیند. بە خودم می گویم باید کاری کرد. آرە باید کاری کرد! و تنها صدای باد است کە در گوشهایم می پیچد. باد شمالی بە دور خانە می گردد و من می شنوم کە کفشهای بختیار از سرما گلایە می کنند. و احتمالا طبقە بالا از زیر راەپلەها سردتر باشد. و همسایە آتش کە باشی، چنین احساسی را داری.

فردا در فرصتی کفشها را پایین می آورم، و بدون اینکە پدر و مادر متوجە شوند آنرا در بخاری می اندازم. اتاق بوی کتان سوختە و نیز لاستیک سوختە می دهد. بخاری یکدفعە فروزان می شود. شعلەها پر می کشند، اما کسی چیزی نمی گوید. مهم گرم شدن است.
و کفشهای فوتبالی سوختند. و من مطمئنم بختیار، هر کجا کە باشد، مدتهاست کفشهای قدیمی را فراموش کردەاست. احتمالا او خانە را تنها در کلیت خودش بە یاد می آورد. شاید هم نە. اما اگر روزی دوبارە همدیگر را دیدیم برایش ماجرا را تعریف خواهم کرد. و مطمئنم او نمی فهمد. اما نە تنها آن قسمت سوزاندن کفشها را تعریف خواهم کرد. بقیەاش مال خودم. روزهای جنگ را تنها با خودم نگە خواهم داشت،… تنها با خودم.
ادامە دارد

تاریخ انتشار : ۱۷ شهریور, ۱۴۰۱ ۹:۴۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

رئیس جمهور پزشکیان، وعده‌هایش و انتظارات مردم…

قراین، شواهد و تحولات جاری در کشور حاکی ازآن است که در صورت مخالفت مسئولان نظام و افراطیون با خواست مردم و درک نادرست از تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، جامعه درگیر حوادث و اتفاقات بسیار ناگوار خواهد شد. با این چشم‌انداز از تحولات پیش رو ضروری است تا سازمان‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و تشکل های صنفی- سیاسی، با ارزیابی از تحولات ناشی ازحوادث و اتفاقات احتمالی، برای ایفای رسالت تاریخی خود همراه و همسو شوند.

مطالعه »
بیانیه ها

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چله ی زمستان

ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

گسترش مقاومت مردم، زمینه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!

پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!

بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!

بازی هنوز تمام نشده !