ناسازگاری روابط اجتماعی مردم در جامعه و نیز تنزل اخلاقی (دوروئی) در پی آن، پیش از آنکه علت بی اعتمادی اجتماعی باشد، خود معلول فرهنگ سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه ای است که در طول زمان به بی “اعتمادی اجتماعی” فراروئیده است.
هر نوع سیستم حکومتی برای تحکیم پایه های نظام سیاسی- ایدئولوژیکی خویش و افزون بر آن تظمین منافع اقتصادی نظام حاکم، نیاز به فرهنگی دارد که بتواند شهروندان جامعه را با اهداف تعیین شده خود همسو سازد.
“بی اعتمادی اجتماعی” امروزه بسان غده سرطانی چنان ریشه در تار و پود جامعه دوانده که دیگر کمتر کسی است که در مورد آن هشدار نداده باشد، و دولت آقای روحانی را از تبعات ادامه این روند که تا مرز انفجار رسیده است، آگاه نساخته باشد.
یقین دارم آقای روحانی و دولت وی به آنچه که در جامعه روی می دهد و در جریان است، اشراف کامل دارند. یازده میلیون حاشیه نشین و بیش از سه میلیون بیکار ارقامی نیستند که نشانه از فائق شدن نظام بر فقر و بیکاری باشد، و با اطمینان می توان گفت که وضع موجود بستر مناسبی برای اعتماد سازی بین نظام- دولت و مردم نخواهد بود.
تعلق خاطر و رویکرد آقای روحانی و همراهان ایشان به اسلام سیاسی، مانع عمده برای بهره گیری از ظرفیت های جامعه در گذار به یک جامعه دمکراتیک و برگرداندن اعتماد اجتماعی به جامعه است.
حال بایستی پرسید: آیا در این نظام صد تیکه کسی همانند “غنوشی” پیدا می شود تا از وی به عنوان “غنوشی” ایران نام برد؟
“خواست ما جامعهای است که در آن سیاستمداران از مذهب برای رسیدن به اهداف خود، استفاده ابزاری نکنند؛ و نیز، مذهب گروگان سیاست نباشد و گروهی از آن برای اهداف سیاسی، سوءاستفاده نکنند”. (غنوشی در مصاحبه با لوموند)