در یکی از همین روزها، در فیس بوک، ویدئوکلیپی از مراسم سادە و تکان دهندە خداحافظی دو جوان اعدامی در زندان ندامتگاە کرج از دوستان هم بندیشان را گذاشتە بودند. ویدئویی تکان دهندە از وضعیت جوانانی کە حال بە هر جهتی پایشان بە زندانها می کشد، و از آنجا روانە پای چوبە دار می شوند. پایان تراژیک ‘زندگی جوان’.
یکی از این دو جوان اعدامی در این ویدئوکلیپ، خطاب بە خانوادەاش از جملە می گوید کە ناراحت نباشند زیرا کە مرگ و زندگی شانە بە شانە همند و همە دیر یا زود باید جهان فانی را وداع گویند، اینکە فرق نمی کند حالا بمیرند یا چند سال دیگر، اگر رسم روزگار بر سر مردن است (یک تعبیر ‘آشیل’ی از مرگ در حماسەهای یونان باستان)! و چقدر دل آدمی بدرد می آید از منظرە پذیرش بناچار مرگ توسط جوانی کە هنوز عمری زندگی در پیش رو دارد.
ای جوان رعنا! کە حال دیگر نە سخنان من و نە کسی دیگر را می شنوئی، اما سخن بر سر همین بودن یا نبودن است، و در مورد تراژدی زندگی تو هم، در یک تعبیر و بیان شکسپیری، سئوال بر سر “کوتاە یا عادی بودن زمان زندگی،”ست. مسئلە همین است!
جوان! این سخن از سر انتقاد نیست، بل از تاثر از سر پذیرش جوانمردانە مرگ ناعادلانە، توسط تو، برای کاهش غم جانکاە خانوادەات است. از سر اینکە این چنین فلسفە، در بیهودەترین وجوە بیانی خود، خود را در زیر تیغ جلاد در تو باز می یابد. و ننگ باد جلاد را!
و جوان! باز “مسئلە این است، کوتاە یا عادی بودن زمان زندگی!”