رقص چند کودک مدرسه ای که در مراسم شهرداری تهران برنامه اجرا کردند, بە زعم امامان جمعە، عرش را به لرزه درآوردە است. اما واقعیت این است کە نگرانی امامان جمعە و روحانیون صاحب منصب حکومتی بیش از آنکە از لرزیدن عرش توسط رقص چند کودک باشد از شکنندگی نظام جمهوری اسلامی نشئات می گیرد. آقای علمالهدی امام جمعه مشهد در مراسم نماز این شهر در واکنشی کە در این خصوص نشان داد گفت: “این تصادفی نبود, آنها که این برنامه را برگزار کردند ستون پنجم دشمن بودند”، رئیس قوه قضاییه حکم دستگیری افراد مسول مراسم رقص و پایکوبی را صادر کرد! آقای خامنهای هم در هجمه ای مشابه علیه دختران خیابان انقلاب گفت: “چند دختر فریب بخورند و در گوشه وکنار روسری از سر بردارند و همه تلاشهایشان در این نتیجه کوچک و حقیر خلاصه شد… و افزود، در دی ماه و بهمن ماه دیدید که مردم چگونه جواب آنها را دادند و ملت ایران همواره آماده است که هر متجاوز و متَعرّضی را به جای خود بنشاند”. این سخنان آقای خامنه ای نشان می دهد کە وی نمی خواهد نتایج یک نظر سنجی را کە بتازگی انجام شد و نشان داد ٧۵ درصد مردم نسبت بە نظام نظر منفی دارند را بپذیرد.
در آمار های وزارت کشور از وسعت فحشا و فقر و رانت خواری و فساد مستقیم مدیران نشان دار صحبت می شود! و یک نماینده مجلس نیز می گوید: “جامعه در حال گسست است و امید به اصلاح نظام نیست, و همه این .تبه کاری های کلان میلیاردی که دیگر جهانی شده اند, دارد زیر بیرق اسلام انجام میگیرد”. آقای حسین ذوالفقاری دبیر شورای امنیت کشور با اشاره به فساد اداری می گوید: “بروکراسی پیچیده زمینه فساد را ایجاد می کند و مردم از این موضوع ناراضی اند…”
یک نماینده سابق مجلس بر خلاف عقیده آقای خامنه ای, ارزیابی خود از اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ را اینگونه بیان میکند: “اعتراضات دی ماه جنبش جان به لب رسیدگان بود”. آنها که به لحاظ اقتصادی و ذهنی در مواجهه با وضع موجود به استیصال رسیدهاند. ترکیب معترضان حتما نشانهای از ۷ میلیون جوان بیکار و فقری که هر روز در حال گسترش است و بنا به برخی پژوهش ها ۴۰ درصد جمعیت یعنی بیش از ۳۰ میلیون نفر را در بر می گیرد، داشته است. بنا به گفته دادستان تهران، اکثر افراد دستگیر شده در وقایع دی ماه ۱۸ تا ۳۵ ساله و از طبقات پایین جامعه بودند. این ترکیب سنی تقریبا و به شکل عجیبی، منطبق است با همان طیف سنی که بیشترین میزان خودکشی در میان آنها رواج دارد. اما این که در یک حرکت اعتراضی یک هفته ای ۲۵ نفر جان خود را از دست بدهند بی شک کارنامه قابل قبولی برای نحوه مواجهه تلقی نمی شود. اما می توان به تدریج به این ایده نزدیک شد که یک جمعیت ۳۰ میلیونی فاقد نماینده سیاسی مشخصی هستند و با منکوب اجتماعی و حصارکشی به دور آنها نمی توان تا ابد صدای آنها را نشنید و نادیده شان گرفت.