این روزها توفان کلوپ هاوسی پیرامون موضوع انتخابات به راه است. پر خروش ترین آن در روز ٢٧ آپریل / ٧ اردیبهشت سال جاری بود که مصطفی تاج زاده اعلام کرد «من می آیم تا…».
آنچه در این گفتگوها، اطلاعیه ها و یا رویکردهای نیروهای سیاسی خارج و یا داخل نشین ایران کم رنگ است، پرداختن به نقش و موقعیت جامعه و روندهای جاری در کشور است.
به واقع خواست جامعه از این دور از انتخابات ریاست جمهوری ایران که بی شک یکی از سرنوشت سازترین انتخابات های چهل سال اخیر در کشور ما است، چیست ؟
پیش از این نیز سه دوره از انتخابات ریاست جمهوری در ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده اند:
انتخابات سال ١٣۵٨ یعنی بلافاصله پس از انقلاب، انتخابات دوم خرداد ١٣٧۶ و انتخابات ٢٢ خرداد ١٣٨٨.
در هر سه انتخابات پیشین، خواست جامعه و به تَبَع آن نیروی شرکت کننده در آن ها روشن و مشخص بود. در انتخابات خرداد ١۴٠٠، این روشنی را در خواست جامعه و نیروی شرکت کننده در آن را نمی بینیم. هرچند هنوز برای داوری و حتی پیش بینی زود است. اما با نگاهی به روندهای جاری پرسشی در ذهن شکل می گیرد.
آیا با توجه به اوضاع کرونایی در ایران، بحران معیشت و بیکاری، و گسست اعتماد و ارتباط میان مردم و حاکمیت جامعه از چه میزان حساسیت نسبت به سرنوشت خود برخوردار است؟ تا چه حد نسبت به حل مسئله برجام، رفع تحریم ها و برقراری تعامل میان حکومت ایران با شرق و غرب، علاقمند است؟
اگر فرض را براین بگذاریم که در کشور معجزەخیز ما، آقای مصطفی تاج زاده از صافی شورای نگهبان بگذرد و سد نظارت استصوابی را بشکند، جامعه در حمایت از او تا چه حد تحرک خواهد داشت؟ میزان شرکت کننده در پای صندوق های رأی به سود ایشان تا چه اندازه خواهد بود؟ بی تردید ایجاد نشاط و امید در میان مردم که یکی از اهداف به میدان آمدن آقای تاج زاده است، در تحرک جامعه کم تاثیر نخواهد بود؛ اما پرسش همچنان باقی است. جامعه از انتخابات ١۴٠٠، ریاست جمهوری چه می خواهد؟