ما میتوانیم به هر نسبتی از یک درک مشترک برسیم، یکدیگر را دوست بداریم و به پیوندهای دوستانه برسیم، و در انتظار آن روز که به وحدت ایمانی برسیم، بمانیم. «کاستلیو»
بخش اوّل
سرآغاز
برآمد دگرباره عدم رواداری در عرصه سیاست و نیز گستره روابط اجتماعی در مقیاس بینالمللی، این دل نگرانی را بوجود آورده که رواداری و تسامح اولین خاکریزی است که میتواند مورد تهاجم عدم رواداری قرار گرفته و قربانی گردد. طی سه دهه گذشته ما شاهد کشمکشها و تعارضات خونین در دو حوزه فوق در پی قد علم کردن دگرباره جنبشهای مذهبی و نیز آز و درندهخویی ناهنجار امپراتوری جهانی سرمایه در اِعمال سیطره خود بودهایم. هر دو بنوعی ریشه در عدم رواداری داشته و دارند. افول قدرت و دامنه فعالیت سرمایهداری جهانی شده، بیقدرتی روز افزون بخش عظیمی از فرودستان در تأثیرگذاری بر زندگی و سرنوشت خود، موجب دگرگونیهای قابل تأملی در کردار و کُنش سیاسی شده است. انقلاب اسلامی در ایران، برآمد مجاهدین و سپس طالبان در افغانستان به کمک کشورهای غربی امواجی بودند که در سالهای پایانی هزاره دوّم رو نمودند. موج بعدی در اروپا در کشورهای اروپای شرقی و روسیه که تازه از بندِ کمونیسم پادگانی رها شده بودند، پدیدار شد. این موج پس از لشکرکشی غرب به افغانستان، عراق و دخالت در لیبی و سوریه و در پی آن ظهور داعش و گسترش دامنه آن به اروپا رُخ نمود. آخرین نماد این عدم مدارا خود را در سیاستهای دولت ترامپ و در پارهای دیگر از کشورها در شکل و شمایل گروههای ناسیونالیسم افراطی پدیدار گشت و دامنه آن بیش از پیش به جامعه و روابط بین شهروندان، و حتی در جامعه ایرانیان و گروههای سیاسی فوقالعاده پراکنده آن، گسترش یافت.
گرچه تا امروز نیز هیچکس نتوانسته تعریفی منسجم و نهادینه شده از رفتار و کردار زیبنده روادارانه ارائه دهد و علیرغم پیشینه چند هزار ساله آن، رواداری را تابعی سیال از ظرف محیط و زمان میدانند. رواداری را فضیلتی نیکو تعریف میکنند که با کمک آن میتوان با دیگر انسانها روبرو شد و به تعامل سازنده رسید.
حقیقت این است که وزن این واژه امروزه بیشتر در ارتباط با دلنگرانیهای جاری در گستره جهانی و اجتماعی و فراتر از آن رابطه انسانها در قلمروهای کوچکتر اجتماعی و خانوادگی معنا و اهمیت پیدا کرده است. اهمیت آن از این منظر بیشتر شده است که در زمانهای که روحیه منیّت و خودخواهی انسانها در همه عرصهها به حداکثر رسیده و حرص و آز و کینهتوزی گسترهای وسیع یافته، واژگان منحوسی مانند: ناشکیبایی، عدممدارا، جزمیت و پیشداوری نسبت به دیگران که قرابت نزدیکی با یکدیگر دارند، بر روح و رفتار و منش و کردار ما انسانها چیره و به تهدیدی جدی در روابط و کل حیات انسانها تبدیل شده است، به این لحاظ آموختن و آموزش چنین روحیهای اهمیتی حیاتی و جهانی پیدا کرده است.
بنظر این قلم بازخوانی مفهوم و اهمیت رواداری و رویکرد سیاستمداران و کنشگران سیاسی و به طریق اولی اقشار و گروههای متنوع اجتماعی بار دیگر عاجلیت یافته است. دولتها دیگر آن نقش بیطرفی خود را از دست دادهاند و در موارد متعدد در دامن زدن به عدم مدارا نقش آفرین بودهاند. به این اعتبار جا دارد بار دیگر مروری کوتاه، علیرغم وجود انبوه کتب و مقالات، به اهمیت مفهوم این کردار جهانشمول داشته باشیم.
تعریف:
مدارا، قبول تنوع و توانایی زندگی کردن و اجازه دادن به دیگران برای زندگی کردن و اندیشیدن و بیان اندیشههای خود است. مدارا نوعی توانایی رفتار و نگرش منصفانه و عینی نسبت به کسانی است که عقاید، کردار، مذهب، ملّیتِ … آنها با عقاید شخصی فرد متفاوت است. آن گونه که ویلیام اوری (۱) نویسنده، آکادمیسین، انسان شناس و کارشناس مذاکره و گفتگو اهل آمریکا خاطر نشان میکند: “مدارا تنها بیتفاوتی نسبت به بیعدالتی نیست، بلکه نشان دادن احترام به بنیادهای انسانی در فرد است”. مدارا معنایش درک و احترام به رفتار، عقاید و باورهای گروههای دیگر است. رواداری مفهومی برآمده از دل تاریخ است که همین خود بیانگر این است که تحقق آن دشواریهای فراوانی را از سر گذرانده است. این مفهوم یا کردار امری نسبی و تعریفپذیر با ضرورتی جهانشمول است. ماکس وبر جامعه شناس آلمانی در «مجموعه مقالات درباره جامعه شناسی دین» مینویسد: “فرزندِ جهانِ فرهنگیِ مدرنِ اروپایی مسائل تاریخ جهان را بطور اجتنابناپذیر و بحق با این پرسش برمیرسد «این کدام حلقههای زنجیرهای از شرایط بودند که باعث شد بر پهنه مغرب زمین، و فقط در اینجا، پدیدههای فرهنگیای خود را بنمایانند که – حداقل ما مایل هستیم که چنین فکر کنیم – در یک مسیر رشد با اهمیت و اعتباری جهانی قرار بگیرند.” تعریف مفهوم مدارا را در شرایط کنونی میتوان در سه محور زیر خلاصه کرد:
- دوست داشتن کثرت گرایی و تفاوتهای نظری، فرهنگی و نژادی است.
- مدارای سیاسی تجسمی از حق هر انسان در بیان تفکر خود در مورد مسائل سیاسی و حق هر فرد در انتخاب سیاسی خود است.
- مدارای اجتماعی بیانگر روابط بین افراد و یا گروههایی از افراد است. این رابطه معنایش تماس بین انسانها است.
تحقیقات نشان داده است که در عرصه بینالمللی کشورهای اسپانیا، نیوزیلند و سوئد از جمله کشورهایی هستند که مردم آن از روحیه رواداری بالاتری نسبت به یکدیگر و نیز گروههای انسانی دیگر و نیز سیاسی برخوردارند. کشورهایی مانند ترکیه و نیز کشورهای حوزه خاورمیانه بدون پرداختن به پیشینه تاریخی و لحاظ کردن عوامل سیاسی از شکیبایی کمتری برخوردارند. توضیح علل قطعی چنین روحیهای دشوار است.
واژه شناسی (اتیمولوژی):
واژه مدارا در اصل برگرفته از واژه لاتین تولرنس (Tolerans) است این واژه اولین بار در زبان فرانسه در دوره میانه این زبان که از قرن چهاردهم تا اوائل قرن هفدهم، استفاده شده است و در زبان انگلیسی مدرن از سالهای آغازین قرن پانزدهم وارد شده است. معنای آن “تحمل کردن” است و اولین بار در سال ۱۵۱۰ به معنای “اعطای اجازه توسط مقامات، جواز” از واژه فرانسوی تولرشن که بار معنایی آن به سمت “بردباری، تحمل” می باشد، و سپس از دهه ۱۵۸۰ استفاده شده است. مفهوم دینی مدارا از ۱۶۰۹ رایج شد.
درک از رواداری و مفهوم آن در آغاز با مفهوم امروزین آن تفاوت بسیار داشت. در آغاز فهم از رواداری در ارتباط با درک دیگری از دین یا بعبارتی سایش جزمیت آن بود. این رویکرد خود پیش زمینهای برای طرح و عملی کردن حقوق در امر آزادی شد. مفهوم رواداری در ابتدا بیانگر نوعی بخشیدن و اجازه دادن بود. بعبارتی معنایش این بود که کسانی که دارای مذهبی دیگر غیر مذهب یا مذاهب رسمی هستند، میبایست “با بردباری تحمل شوند” و به آنها اجازه داده شود با “آزادی وجدان” آئین مذهبی خود را بجا آورند. بدین ترتیب بردباری دینی در بطن خود انجام فرایض دینی در حوزه خصوصی و عمومی قانوناً از یکدیگر تفکیک شدند و ایمان امری فردی تلقی شد. بههم پیوستگی دین، حق و سیاست از یکدیگر گسست، اگرچه در عمل باز تبعیض اعمال میشد و در بیشتر موارد دو مذهب کاتولیک و پروتستان را تنها پوشش میداد و دیگر مذاهب نادیده گرفته میشدند. این کانت بود که برای اولینبار در کتاب «سنجش خرد ناب» نوشت: “ایمان حقیقت انگاشتن آزاد است که بدون آن، عاری از ارزش اخلاقی. بنابراین ایمان امر و الزام نمیپذیرد”.
شاید بتوان گفت که رواداری در طی تاریخ گذار پُر فراز و نشیب خود، سه دوره را از سر گذرانده است، چنانچه دوره سیاه تفتیش عقاید و استیلای کلیسا را که رواداری در مُحاق قرار گرفت را در نظر نگیریم.
مروری تاریخی:
پیشینه رواداری در عهد باستان:
در دوران باستان بُن مایه رواداری معنایش تسامح و تعامل با مردمان زیر سیطره بود، مشروط و محدود بود. میتوان این شکل از رواداری را نمونههای متقدّم رواداری نامید. تسامح که معنایش آسانگیری فهمیده میشد، تا حدی تحمل میشد که علیه قدرت مسلط به نافرمانی و شورش دست نزنند. در واقع این شکل از رواداری مفهومی اجتماعی نداشت و در عمل ابزاری برای تحکیم قدرت فاتح و برقراری آرامش در سرزمینهای تسخیر شده بود. این شکل از رواداری بنوعی مانند فلسفه رواقی (۲) و نو افلاطونی بود. این شکل از رواداری مشروط به گردن نهادن به بالاترین مرجع قدرت بود. سرپیچی و شورش با پیگرد و کشتار همراه بود. طلیعههای آن را در درجه نخست با ادیان همراه بود و به دوران امپراتوری ایران در زمان پادشاهی کورش هخامنشی نسبت داده میشود که بمثابه «ویژگی برجسته» امپراتوری هخامنشی در زمان پادشاهی کورش گزارش شده است. علت آن را آزادی یهودیان از بردگی در فاصله سالهای ۵۳۹ تا ۵۳۰ قبل از میلاد و اجازه دادن به آنها برای بازگشتن به سرزمین مادریشان و مرمت اماکن مقدس خود در شهرهای مختلف میدانند.
روایتهای دیگر تاریخی نیز موجود است که شهر هلنیستی اسکندریه در مصر ۳۳۳ پیش از میلاد در غرب دلتای نیل به دستور اسکندر مقدونی پس از فتح مصر تأسیس شد، این شهر دربرگیرنده یک جامعه بزرگ یهودی بود که در کنار مصریان و یونانیها با جمعیتی معادل جمعیت ششصد هزار نفر در صلح در کنار هم زندگی میکردند. به گفته مایکل والزر نظریه پرداز و روشنفکر آمریکایی این شهر “یک نمونه سودمند از آنچه که ممکن است بعنوان نسخه امپراتوری چند فرهنگی” تصور کرد میباشد. این شهر بعدها به یکی از بزرگترین مراکز بازرگانی و تجاری تبدیل شد.
امپراتوری روم به تقلید از کورش و اسکندر مردم سرزمینهای فتح شده را تشویق میکرد که خدایان خود را پرستش کنند. “بخش مهمی از تبلیغات رومی دعوت مردم به پرستش خدایان سرزمینهای تسخیر شده برای سودمندی از مزایای پرستش در دوران هرج و مرج و نابسامانی بود”.
رواداری و تحمل در دیگر مذاهب در دوران باستان نیز وجود داشته است. تنها در سال ۳۱۱ میلادی بود که کالریوس امپراتور در یک فرمان عمومی باور به مسیحیت و خدای واحد را بنام خود و لیسینیوس و سپس کنستانتین (۳) اول که یک سال بعد مسیحیت را پذیرفت صادر شد.
در متون انجیل، بعنوان مثال، خروج ۲۲.۲۱ آمده است: “هیچ غریبهای را آزار ندهید و به او ستم نکنید، زیرا خود در سرزمین مصر غریبه بودید”.
راجر ویلیامز که یک تئولوگ (کارشناس الهیات) باپتیست و بنیانگذار رادوآیلند بود برای رشد رواداری، از دشواری تمیز دادن علفهای هرز (بدعتگذاران) از گندم (باورمندان) قبل از برداشت محصول، سخن میراند. او امر قضاوت در روز موعود را تنها وظیفه خداوند میداند، نه انسان. این گزاره ترغیب مدارای دولت و نمادی از دیوار جدایی بین کلیسا و دولت را نشان میدهد.
رواداری در قرون وسطی:
با تحکیم مسیحیت و پیوند آن با قدرت سیاسی همانگونه که در قرون بعد در مورد اسلام نیز اتفاق افتاد، آن شکل از رواداری با برتری موقعیت دین حاکم موضوعیت خود را از دست داد و در مسحیت و همچنین در قرون بعد در اسلام نیز پیگرد دگراندیشان با ترفند حمایت از مؤمنان واقعی در مقابل طرد و از میان برداشتن غیر خودیها آغاز شد. چنین رویکردی در مسحیت در درجه نخست نسبت به یهودیان و سپس در اسلام نیز نسبت به خوارج و زندقه … خود را نشان داد. این رویکرد همواره بهموازات پیوند تنگاتنگ دین و سیاست، چه در دوران حاکمیت بیچون و چرای کلیسا در غرب و چه دوران خلفای اسلامی . . . بوده است.
در غرب جلوه بارز آن تفتیش عقاید یا باورپُرسی یا باورکاوی بود که به انگلیسی انکیزاسیون که معنایش بازرسی و جستجو در باورهای افراد بود، شروع شد. تفتیش عقاید به اَعمالی گفته میشود که یک موضع صاحبقدرت، مردم را به دلیل باورهایی که دارند، بازخواست میکند. مشهورترین آن، تفتیش عقاید در اروپای مسیحی است. مفهوم تفتیش عقاید از دوران قرون وسطی بهیادگار مانده است و در برابر آزادی بیان و آزادی اندیشه یا آزادی عقیده است. بهبیان دقیقتر در دوران استیلای کلیسا و پیوند دین و حاکمیت سیاسی هیئتهای داوری بسیار مجهز کلیسای کاتولیک میکوشیدند که با کمک تفتیش عقاید به یکپارچگی دینی مورد نظر خود نائل شوند و چنین اَعمالی را مبارزه با فرقهگرایی دینی مینامیدند. آغاز تفتیش عقاید قرن دوازدهم میلادی و در فرانسه بود. این کار توسط دستگاه کلیسا انجام میشد و متهمان بسیاری در دادگاههای تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک، و جادوگری میشدند. این افراد ابتدا برای اعترافگیری شکنجه میشدند. در صورت عدم اعتراف سرنوشت معلومی برای آنها متصوّر نبود، اگرچه اکثر مردم تاب شکنجهها را نداشتند و اعتراف به اَعمالِ کرده و ناکردهٔ خود میکردند. پس از آن دستگاه تفتیش عقاید افراد را محکوم به مجازاتهای گوناگون و در بسیاری از مواقع به طُرق وحشتناکی اعدام میکردند. در واقع این دورهها که ویژگی برجسته آنها پیوند دین و دولت بود، دوران تاریک و به محاق رفتن رواداری محسوب میشوند.
تفتیش عقاید پاپی دستگاه حقوقی تازهای بود که زیر نظر مستقیم پاپ قرار داشت. پاپ مُفتشانی را منصوب میکرد که وظیفه یافتن بدعتگذاران و مجازات آنان را بعهده داشتند. این کار در ابتدا بشکل امر به معروف و نفی از منکر توسط همان مُفتشان که دراویش فقیری که زیر نظر پاپ بودند، و نه رئیس صومعه، صورت میگرفت. وظیفه آنها در ابتدا بازداشتن بدعتگذاران از لغزش بود. وقتی که آشکار شد که خیل عظیمی از مردم با اقناع و تشویق به راه راست هدایت نمیشوند! پس پاپ اینوکنیوس برجستهترین متفکران کلیسا را در سال ۱۲۱۵ جمع کرد و در طی چند جلسه شور به این نتیجه رسیدند که تبعید بدعتگذاران و مصادره اموالاشان مجازات مناسبی است. در دوران پاپ کریگودیس نُهم، این اختیارات گستردهتر شد و سرانجام در سال ۱۲۵۲ کلیسا رسماً اعلام کرد که بدعتگذاران غیرنادم را برای اعدام از طریق سوزاندن تحویل مقامات سیاسی خواهد داد. این فتوا ضمناً استفاده از شکنجه برای اعتراف گیری را مجاز میدانست.
ظلمت تفتیش عقاید در نوامبر سال ۱۳۰۲ به اوج خود رسید. در این سال پاپ بونیفاس هشتم تحت اصطلاح گاوِ نَر (یک کلیسای مقدس)، شدیدترین شکل ارعاب پاپی و برتری روحانیت کاتولیک بر اقتدار سکولار را مطرح کرد. بدین ترتیب موقعیت پاپ بهعنوان رئیس عالی کلیسا تصویب شد. براساس چنین فتوایی مؤمنان میبایست به کلیسا تعلق داشته باشند و برای رسیدن به رستگاری باید بر اراده پاپ روم و تصمیم او گردن بگذارند. گاوِ نَر فرمان خود را چنین پایان میدهد:
“بعلاوه، ما اعلام میکنیم، میخواهیم و معین میکنیم که برای رهایی و رستگاری پیروی و تبعیت از پاپ روم ضرورتی مطلق است”.
گاو نر اعلام کرد کسانی که در برابر پاپ رومی مقاومت میکنند، در برابر تشریفات خداوند مقاومت میکنند. گاو نر اعلام میکند که کلیسا باید متحد باشد و پاپ رومی تنها سر و کُل آن بود. کلیسا یگانه بدن و یک سر است، نه دو سر مانند هیولا.
از معروفترین قربانیان تفتیش عقاید در این دوران میتوان از گالیله نام بُرد که البته بعلت بازگشت وی از عقیدهاش که مبتنی بر عدم مرکزی بودن زمین و گردش خورشید به گِرد آن بود؛ سوزانده نشد. دیگر قربانی سرشناس تفتیش عقاید که او نیز بر همین باور بود، ولی اعدام شد، جردانوبرونو بود. قوم یهود، مسلمانان، والدوسیان، پروتستانها و نیز افراد سرشناسی مانند ژاندارک، یان هوس، جیرولاموساونارولا نیز از جمله قربانیان این دوره ظلمت بودند.
گالیله در دادگاه تفتیش عقاید.
مدارا در عصر رنسانس و اصلاحات:
بدین ترتیب تا میانه قرن هفدهم، مدارا به معنی تحمل بدعتگذاری دینی آن در ظلمت فرو رفت، اگرچه در قرون وسطی ـ قرن پانزدهم تا میانه قرن هفدهم – مواردی از مدارا و تحمل گروههای معینی وجود داشت. مفهوم لاتین تولرنسیا (۴) یک “مفهوم سیاسی و قضایی کاملاً توسعه یافته در تئولوژی قرون وسطی و قوانین متعارف کلیسا بود”. از مفهوم تولرنسیا برای “نشان دادن خویشتنداری یک قدرت مدنی در برخورد با” خارجیها، مانند کافران، مسلمانان یا یهودیان، و حتی در مواجهه با گروههای اجتماعی مانند روسپیان و جذامیها استفاده میشد. امّا رافضیها (بدعتگذاران) مانند کاتارها (پاک دینان مسیحی) (۵)، والدوسیان (۶)، ژان هوس و پیروان او، هوسیها (۷)، مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند.
در دوران رنسانس بود که تئولگهای پروتستان و باورمند به اصلاحات دینی واکنش نشان دادند و این بحث در باره شرایطی که در آن تفکر دینی مخالف باید مجاز باشد را، آغاز کردند. مدارا “بمثابه رفتاری تحریم شده از طرف دولت “در کشورهای مسیحی”، معنایی که بیشتر مجادلهها در باره این پدیده، قبل از قرن شانزدهم برآن بنا شده است” تا قبل از این قرن تصدیق نشده است.
سنت توماس مور (۸)، (۱۴۷۸ تا ۱۵۳۵)، لُرد کاتولیک، نویسنده و صدر اعظم هنری هشتم، در سال ۱۵۱۶ آرمان شهری را توصیف کرد که در آن همه عقاید مذهبی میتوانند بدون هراس از تعقیب و آزار مقامات زندگی کنند. معهذا از کارهای توماس مور تعابیر مختلفی صورت گرفته و روشن نیست که نظر او این بوده باشد که، جامعه زمینی نیز به همانگونه که در مدینه فاضله رویایی او توصیف شده است، میبایست اداره شود، یا نه؟ البته باید تأکید کرد که در طی سه سالی که او صدراعظم بود آزار و تعقیب کسانی که در پی تضعیف ایمان کاتولیکی در انگلستان بودند، فعالتر ادامه داشت.
فرآیند اصلاح دینی، در آغاز مفهوماش آزادی دگراندیش نبود، بلکه معنایش بیواسطه بودن و رهانیدن دین از یوغ علمای دین و مرجعیت آنها در امور دینی بود. سالهای زیادی لازم بود که جنبش اصلاحات دینی از مفهوم فوق به کثرتگرایی دینی فرا روید.
مدارا یکی از اهداف و دستآوردهای اصلی عصر روشنگری بود. مفهوم چنین هدفی [رواداری یا مدارا (تلُرانس به انگلیسی)] به “عمل عمدهای گفته میشود، برای پذیرش یا اجازه دادن به چیزی که شخصاً قبول ندارد. کسی میتواند به شکل معنادار در مورد مدارا (پذیرفتن یا اجازه دادن) صحبت کند که در موقعیتی باشد که بتواند نپذیرد یا اجازه ندهد”. بعبارت دیگر در آغاز مفهوم رواداری اعطاء کردن و اجازه دادن از طرف قدرت برتر بوده است. در جامعه روادار اکثریت به اقلیت اجازه طرح اندیشه و پیشبرد آن را میدهد. این مفهوم همچنین در معنای “تحمل و تاب آوردن” یا “پشتیبانی، حمایت یا نگه داشتن (اندیشه متفاوت)” هم تعریف شده است.
اصلاحات، رفُرم:
در سال ۱۵۲۱ در مجلس ورمس که در آن زمان یک شهر آزاد امپراتوری بود، مارتین لوتر (۸) از اظهار پشیمانی نسبت به باور خود به آزادی اندیشه فردی امتناع کرد. امتناع وی، به عقیده تاریخنگار هنریک آگوست وینکلر (۹) این امتناع و دفاع از آزادی اندیشه فردی مارتین لوتر بعدها طلیعهای برای پروتستانیسم شد. لوتر به این باور رسیده بود که ایمان به عیسی مسیح هدیه رایگان روحالقدس است و بنابراین نمیتوان کسی را مجبور به باور به آن کرد. با متمردین نمیتوان با زور برخورد کرد و میگفت:
“بر متمردین نباید با آتش، بلکه باید با خُطبههای مکتوب غلبه کرد”.
به عقیده او حاکمان روی زمین حق دارند متمردین را اخراج کنند، امّا تنها زمانی که نظم عمومی را برهم زنند میتوان آنها را اعدام کرد. مارتین لوتر کشیشی متجدّد و مترجم انجیل به زبان آلمانی بود. او یک اصلاح طلب دینی و یکی از تأثیرگذارترین شخصیتها در تاریخ آئین مسیحیت و از پیشوایان نهضت پروتستانی بشمار میرود. او در اعتراضنامه ۹۵ مادهای خود در ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ که آن را به سردر کلیسای خود آویخت، عمل پاپ و همچنین آلبر شهریار براند بورگ را در فروش بهشت و آمرزش گناهان محکوم کرد. او معتقد به خواست و تقدیر الهی بود و مریدان خود را از هر واسطه یا تلاش برای دگرگون کردن سرنوشت خویش برحذر داشت. او از هفت اصل عبادی در کلیسای کاتولیک تنها دو اصل آن، یعنی غسل تعمید و عشاء ربانی را قبول داشت و میگفت:
«ایمان، فقط ایمان برای نجات انسان کافی است».
«هیچ بندهای از دیگران به خدا نزدیکتر نیست و احدی حق ندارد خود را نماینده خداوند بر روی زمین بداند».
مارتین لوتر در اواخر عمر به باورهای خود چندان پایبند نماند و به شدت به یهودی ستیزی رو آورد و در نوشتههای خود توصیه میکرد که خانههای یهودیان نابود شده، کنیسههای آنها سوزانده، اموال آنان ضبط و آزادیشان سلب گردد. این رویکرد وی در پایان عمر باعث شده است که امروز او شخصیت بسیار بحثانگیزی باشد.
پس از او افرادی مانند سباستین فرانک (کشیش و واعظ قرن شانزدهم و از عرفا و اهل معنا در مذهب پروتستان) که معتقد بود کلیسای رسولان به سبب برقرار کردن پیوندهایی نزدیک با دولت که سابقه آن به تغییر آئیندادن امپراتور کنستانتین میرسد، کاملاً آسیب دیده و جنگ قدرت و جاهطلبی کشیشان نهاد کلیسا را به فساد کشانده است. سباستین کاستلیو نیز با استناد به موضع لوتر به تبلیغ پروتستانیسم پرداخت و خواهان اصلاحاتی در مذهب کاتولیک شد. او در عصر ظلمت سده شانزدهم میلادی در بحبوبه جنبش اصلاحطلبی دینی علیه حکومت استبدادی و ظالمانهای که پاپها و در رأس آنها و بویژه ژان کلون (ژان کلون در آغاز خود یکی از بدعتگذاران مذهب پروتستان و روحانی برجستهای بود. وی نخست در سیمای یک اصلاحگر پروتستان ظاهر شد ولی در نهایت یک دیکتاتوری دینی و استبداد سیاه مذهبی را در ژنو برپا کرد) برقرار کرده بودند، قد علم کردند و بنام انسانیت، علیه ظلم و جنایت و دنیاپرستی آنان به مبارزهای بیامان پرداخت.
کاستلیو در انتقاد از کلون میگفت:
“وقتی که میکائیل سروه با نوشته و استدلال مبارزه کرد، میبایست او را با استدلال و نوشته دفع کرد” و افزود:
“ما فقط هنگامی میتوانیم با هم زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم که عدم رواداری خود را کنترل کنیم، حتی اگر گاهگاهی با هم اختلاف نظر داشته باشیم”.
پس از آنها آناباپتیستها (باز تعمیدیها) بودند که در تلاش برای ایجاد اصلاحات مذهبی رادیکال در اروپای قرن شانزدهم تلاش کردند. جنبش آنها از زمان مارتین لوتر آغاز شد. پیروان متقدّم این جنبش بر این باور بودند که هر قانونی جز قانون خدا مردود است، چرا که روحالقدس اشخاص نیک را در هر لحظه هدایت میکند. روحالقدس را نمیتوان اسیر قوانین و مقررات ساخت.
از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری در سده هفدهم میتوان از جان لاک (۱۰) نام برد. او فیلسوف انگلیسی بود که در سده هفدهم میزیست. او را پدر لیبرالیسم کلاسیک مینامند. نظرات و فرضیه لاک در مورد “کنترل شهروند بر خویشتن” که معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد خرد شخصی شمرده میشود، با الهام و متأثر از نظرات او گام تکاملی دیگری در مفهوم مدارا برداشت. این گام تکاملی دیگر، بوجود آورنده مناسبات جدید دین، جامعه و دولت بود. نظرات جان لاک در تکامل خود همانا نقش شهروند بر زندگی و خویشتن بود که موجب فرآیندهای متنوع قراردادهای اجتماعی جدید شد. در این زمان و در پی این قراردادها بود که بر آزادی فرد در انتخاب مذهب و نیز مصونیت در برابر پیگرد و تبعیض بخاطر باورهای مذهبی تأکید شد و همچنین حقوق اقلیتهای مذهبی برسمیت شناخته شد و نقض آن قابل پیگرد قانونی شد. موردی که هنوز هم در پارهای از کشورها تحقق نیافته است.
نظرات جان لاک الهامبخش اندیشمندانی مانند دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و امانوئل کانت بود و برجستگی یافت. لاک با معتدل کردن فلسفه حکومت مطلقه هابر، بویژه مطرح کردن جدایی دین از سیاست، لیبرالیسم را پایهگذاری کرد. او تأثیر زیادی بر ولتر گذاشت و ولتر از او با عنوان «لاک دانا» نام میبرد. لاک معتقد بود که انسانها چون لوح پاک و دست نخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند، بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) بدست میآید.
او اولین فیلسوفی بود که در عصر روشنگری مقالهای در مورد بردباری مذهبی پس از جنگهای مذهبی تحریر کرد (۱۶۸۹، ۱۶۹۲) که دارای سه محور اصلی بود:
یکم، قضاوت دنیوی نمیتواند بطور دقیق حقیقت ادعا را در مورد دیدگاههای مذهبی رقیب یکدیگر ارزیابی کند.
دوم، حتی اگر ممکن بود، اجبار جامعه به یک “دین راستین” اثر مطلوبی نمیداشت، زیرا عقاید نمیتوانند با خشونت تحمیل شوند.
سوم، وادار کردن جامعه به یکنواختی دینی منجر به ناهنجاریهای اجتماعی بیشتری نسبت به تنوع دینی خواهد شد (۱۱).
اساس آموزههای روشنفکری، آزادی فردی و مدارای مذهبی در تقابل با پادشاهی مطلقه و تعصبات جزمی کلیسای کاتولیک روم بود. فیلسوفان این عصر دیدرو، ولتر، روسو، مونتسکیو، کانت … بودند. عصر روشنگری با انقلاب فرانسه (۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹) به اوج خود رسید.
اسپینوزا که یکی از اندیشمندان این عصر بود در رساله الهیات و سیاست خود که در سال ۱۶۷۰ بخاطر ترس از تکفیر بدون نام منتشر شد، مینویسد:
“ترس خرافه را میپروراند. اشخاص ضعیف و اشخاص حریص از روی بدبختی از عبادت استفاده میکنند و اشکهای زنانه میریزند تا از خداوند درخواست کمک کنند. تجمل و تشریفات در دین قرار داده شدهاند تا ذهن انسان را با تعصبات مسدود کنند و برای عقل جایی نمیماند که حتی اندکی شک کند. فراموش نکنید که عقل بازیچه الهیات نیست” (۱۲).
تصویب قانون تحمل:
در پایان این دوره میتوان از جنگهای سی ساله در اروپا (۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸) که یکی از مهمترین علل آن تعارض مذهبی و عدم رواداری نسبت به یکدیگر بود، نام برد. این دوره خونین با انعقاد قرارداد صلح وستفالی پایان یافت که در آن به همزیستی مسالمتآمیز میان مذاهب گوناگون نیز تأکید شده است. پروتستانیسم و کاتولیک حضور و هستی یکدیگر را به رسمیت شناختند. قانون تحمل یکی از دستآوردهای صلح وستفالی بود.
این قانون در سال ۱۶۸۸ به تصویب پارلمان انگلستان رسید. براساس مفاد این قانون، آزادی عبادت برای کسانی که به کلیسای رسمی باورمند نبودند اعطاء شد. این گروه پروتستانها بودند که به آنها اجازه داده شد که عبادتگاههای مذهبی خود را بنا کنند.
ولتر (۱۶۹۴ تا ۱۷۷۸) از نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. شهرت او بخاطر ذکاوت خارقالعادهاش، مخالفتهایش با کلیسای کاتولیک، حمایت او از آزادی مذهب، آزادی بیان و جدایی دین از سیاست و شجاعت او در بیان نظرات بیپرده است. وی از متفکرین عصر روشنگری دئیست (۱۳) بود. ولتر در آثارش اغلب عدم مدارا، تعصب مذهبی و ساختار قدرت در فرانسه عصر خود را به نقد میکشید.
ولتر در واقع طلایهدار بحث در باره رواداری در قرن هیجدهم بود که نقد او معطوف به شکاکیت و نقد پایدارتر تمامیتگرایی در سیاست گره خورد. ولتر مانند هم عصر خویش دیوید هیوم چالشی شکاکانه در برابر راستکیشی طرح میکرد.
اما در نهایت این امانوئل کانت بود که در پاسخ به شکاکانی چون ولتر و هیوم، کوشید با تمرکز بر محدودیتهای دانش بشری و محدودیتهای قدرت سیاسی از شکاکیت پرهیز کند. کانت در دو رساله، روشنگری چیست؟ (۱۷۸۴) و سپس صلح جاودانی (۱۷۹۵) در این مورد بیشتر بحث میکند و میگوید که فیلسوفان باید اجازه داشته باشند و تشویق شوند که علناً حرف بزنند. نکته کانت در رساله دوم او نهفته است که در آن اظهار میدارد که بحث و مناظره عمومی منجر به حقیقت میشود و شاهان هیچ ترسی از حقیقت نباید داشته باشند. دیدگاههای کانت در باره رواداری دینی در رساله «دین در محدوده خرد تنها – ۱۷۹۳» روشن میشود. در این رساله کانت علیه عدم رواداری دینی استدلال و اشاره میکند که هر چند ما به وظایف اخلاقی خود یقین داریم، انسانها یقین قطعی و غیر ظنّی در باره اوامر خدا ندارند. به این ترتیب، آن باور دینی که نقض اخلاق است (مثل سوزاندن یک کافر) هرگز قابل توجیه نیست. پس از آن توماس پین (۱۷۳۷ – ۱۸۰۹) و توماس جفرسون (۱۷۴۳ – ۱۸۲۶) بودند که نظریهای را برای رواداری مطرح کردند که در پیوند مستقیم با روش و کارکرد عملی سیاسی است. افکار این دو ادامه افکار جان لاک بود. این اندیشمند نه تنها منتقد قدرت سیاسی غیر قابل کنترل بودند، بلکه متعهد به رهیافتی وحدتگرایانه در عقیده دینی بودند که بهعنوان خداپرستی شناخته میشد. توماس پین در رساله «حقوق انسان – ۱۷۹۱» خود روشن میکند که تحمل تنوع دینی ضروری است، چون مقامات سیاسی و روحانیون کلیسا ظرفیت حلّ و فصل مسائل وجدانی را ندارند.
«حواسات به کار خود باشد. اگر او ایمانی چون ایمان تو ندارد، این خود برهانی است براین که ایمان و عقیده تو چون ایمان و عقیده او نیست و هیچ قدرت زمینی نمیتواند میان شما حکمیت کند».
مفهوم رواداری دو دوره تکاملی مهم را از سر گذراند. ابتدا رواداری معرفت شناختی و سپس رواداری اخلاقی. رسیدن به این باور که رواداری آرمانی است که هیچ واقعیتی درستی آن را نقض نمیکند، در تفکر میلتون، جان لاک و جان استوارت میل به گونهای آشکار بوجود آمد. این اندیشهورزان بودند که با صراحت ادعا کردند که فرد باید عقاید و افکار دیگری را تحمل کند، چرا که تحمیل یک عقیده از طریق اجبار غیرممکن است، و دیگر اینکه تحکم بهترین راهکار آموزشی نیست. میلتون و جان لاک بر رواداری معرفت شناختی تأکید کردند. میلتون در رسالهای در سال ۱۶۴۴ بشدت از آزادی بیان در واکنش به حکم سانسور پارلمان انگلیس دفاع کرد. استدلال او این بود که تنها گفت و گوی آزاد و با حمایت و پشتوانه دولتی روادار، تعیین کننده و ارزش گذرانده توسعه و تکامل حقیقت است. او نوشت: “بگذارید حق و باطل با هم گلاویز شوند، کسی اصلاً سراغ دارید که در یک مواجه آزاد و گشوده حقیقت پشتاش به خاک مالیده شده باشد”.
جان لاک نیز در رسالهای تحت نام «نامهای در باره تساهل» این افکار را بسط داد داده است. او چنین استدلال میکند که مقامات مدنی و روحانیون کلیسا باید تنوع عقیده را تحمل کنند. چون نمیتوان انسان دیگری را وادار به داشتن ایمان کرد. “حقیقت یقیناً کارش بهتر پیش میرود، اگر اجازه داده شود خودش از خودش دفاع کند . . . حقیقت را قانون تدریس نمیکند و نیازی هم به زور برای وارد شدن در ذهن مردم ندارد”.
قرن نوزدهم:
فرآیند قانونی کردن رواداری دینی بگونهای ناهموار پیش رفت، ضمن اینکه فلاسفه به بحث در مورد منطق و انگیزه بنیادی ادامه میدادند. اولین دستآورد در این زمینه قانون اعطاء آزادی به باورمندان به کلیسای کاتولیک روم در سال ۱۸۲۹ در زمان نخستوزیری آرتور ولزلی بود که به موجب آن قانون پارلمان بریتانیا تصمیم گرفت که باورمندان به کلیسای کاتولیک نیز بتوانند در پارلمان حضور داشته باشند.
فیلسوف بریتانیایی جان استوارت میل (۱۸۰۶ تا ۱۸۷۳) از جان لاک جلوتر میرود و از آزادی بیان به مثابه امری ضروری برای کشف حقیقت دفاع میکند. دلیل معرفت شناختی جان میل با این فرض آغاز میشود که افراد مصلحت خودشان را بهتر از هرکس دیگری تشخیص میدهند. او در رساله «درباره آزادی» دلائل خود را چنین فرمولبندی میکند:
i. عقاید خاموش ممکن است درست باشند. این که فرض کنیم آن عقاید نادرست هستند، مترادف است با این فرض که ما معصوم هستیم.
ii. حتی افکار نادرست نیز ممکن است نکات معتبر محل بحثی داشته باشند و بخشهایی از حقیقت را در اختیار داشته باشند. برای اینکه کل حقیقت را بدانیم ممکن است مجبور شویم قسمتهای مختلف حقیقت را از منابع مختلف در کنار هم قرار دهیم.
iii. ادعای دانستن حقیقت یعنی ما قادریم از آن در برابر هر نوع مخالف شدیداً دفاع کنیم. بدین ترتیب باید بتوانیم عقاید نادرست را بشنویم و به آنها پاسخ بدهیم تا همه ادله بنفع یک گزاره را داشته باشیم.
iv. حقیقتی که پیوسته و به شدت به چالش کشیده نشود، تبدیل به خرافه محض میشود. این خُرافههای جزماندیشانه بدین سان ممکن است در برابر حتی ضعیفترین مخالفها از هم فرو ریزند و کسی به اشتیاق آنها را باور نمیکند یا از آنها دفاع نخواهد کرد.
بدین ترتیب بود که جان لاک و نیز جان استوارت میل هر دو از درکی غیر نسبیت گرایانه از عقیده و حقیقت به مفهوم رواداری رسیدند.
دغدغههای اخلاقی نیز عاملی هستند که میتوانند ما را به رواداری برسانند. رواداری بمثابه یک فضیلت اخلاقی ممکن است مرتبط با سایر فضایل اخلاقی مانند فروتنی و خویشتنداری باشد. مهمترین ارزش اخلاقی که پایه رواداری تلقی میشود، دغدغه استقلال و آزادی در انتخاب است. باور به استقلال و آزادی فرد در انتخاب میتواند دلیل خوبی در اختیار ما بگذارد که از نفی دیگری پرهیز کنیم. درواقع رواداری بیانگر تعهد به رعایت حق استقلال و آزادی دیگران در انتخاب است. تعهد به آزادی و استقلال انتخاب با نسبیتگرایی اخلاقی که باور به نسبی بودن ارزشها و ارتباط آن با فرهنگها است تفاوت دارد. بعبارت دیگر تعهد اخلاقی به آزادی و استقلال در انتخاب ممکن است مستلزم این باشد که به فرد دیگر اجازه بدهم کاری را بکند که من از آن منزجر هستم، نه به این دلیل که من معتقدم به آن ارزشها هستم، بلکه به این دلیل که باور دارم که آزادی و استقلال چندان اهمیت دارد که مرا الزام میکند تا از نفی انتخاب آزادی فرد دیگر خودداری کنم. استقلال و آزادی انتخاب که ناقص آزادی دیگری باشد را، نمیتوان تحمل کرد.
به رواداری به عنوان یک فضیلت نگریستن، بسیارمهم است. فضائل، گرایشها و عادتهای ما به اعمال خوب و شایسته است. فضائل معمولن یک نظام یکپارچه فضیلتهای گوناگون است. رواداری از این قاعده مستثنا نیست. فضیلت رواداری با فضائلی مانند خودداری، فروتنی، آزرم، سخاوت، مهربانی، شفقت و بخشش پیوند نزدیک دارد. [برگرفته از کتاب رواداری، نویسنده: آقای احد قربانی دهناری ص۲۰]
در قرن نوزدهم فکر رواداری بیشتر در راستای این اندیشه لیبرالی عصر روشنگری تحول پیدا کرد که، خودمختاری اخلاقی برای رشد و شکوفایی انسان ضروری است. شناخته شدهترین استدلال به نفع رواداری در این قرن توسط جان استوارت میل در رسالهای تحت نام «درباره آزادی – ۱۸۹۵» ارائه شد. او در این رساله استدلال میکند که تنها محدودیت مناسب برای آزادی، صدمه و ضرر است: هر کسی حق دارد که تا حد امکان آزاد باشد، مگر در مواردی که آزادی او تهدیدی برای رفاه کسی دیگر باشد.
“تنها غرض و هدفی که قدرت میتواند به حق در برابر هر عضوی از جامعه متمدن برخلاف میل و اراده او اعمال شود، این است که مانع از صدمه و ضرر به دیگران باشد”.
استوارت میل در استدلال خود حریم خصوصی را که نزد جان لاک و کانت تلویحاً بیان شده بود، بسط میدهد تا استدلال کند که قدرت سیاسی نباید هیچ اختیاری در تنظیم آن فعالیتها و تعلقات افراد که صرفاً خصوصی هستند، داشته باشد و هیچ اثر ثانویهای بر دیگران ندارند. او همچنین به شدت استدلال میکند که آزادی اندیشه برای تحول و تکامل معرفت ضروری است. رهیافت عمومی میل فایدهانگارانه است. او مدعی است که افراد شادتر و خوشبختتر خواهند بود، اگر تفاوتهای خصوصی تحمل شود. اگر افراد را رها کنند تا خود دنبال مصلحت خویش، به شیوه خود بروند، جامعه بطورکلی وضع بهتری خواهد داشت.
در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم رواداری دینی نیز موضوع بررسی متفکران متعددی قرار گرفت. ویلیام جمز (۱۸۴۲ – ۱۹۱۰) در رساله «تنوعهای تجربه دینی» خود (۱۹۰۲) استدلال میکند که تجربه دینی متنوع است و منوط به یک تفسیر قطعی نیست. گرچه باور مهم متافیزیکی او با کثرتگرایی سازگار است، امّا نکته اساسی او این است که تعهد و الزام دینی امری شخصی – یعنی اراده باور داشتن – است. این امر به هر فرد بستگی دارد که برای خود تصمیم بگیرد که به چه چیزی باور داشته باشد. اگر ماهیت باور و عقیده دینی را به درستی درک کنیم، باید به آزادی دینی دیگران احترام بگذاریم و تفاوتهایمان را تحمل کنیم.
بدین ترتیب همانگونه که نشان داده شد، مفهوم رواداری تا این دوره در پیوندی مستقیم با مذهب بود، و معطوف به رواداری سیاسی نبود. امر باور به مذهب بدون واسطه و دخالت روحانیت مذهبی و قدرت سیاسی حاکم محوریت داشت.
رواداری سیاسی:
رواداری سیاسی بر بنیاد معرفت شناختی و دغدغههای رواداری اخلاقی کارپایهای آرمانی برای رواداری سیاسی بیطرف و بیغرضانه تبدیل شد. مفهوم رواداری سیاسی از زمان جان لاک برای توصیف اصل بیطرفی دولت مورد استفاده قرار گرفت.
از قرن هفدهم میلادی به بعد که موضوع محدود شدن و اِعمال فشار از سوی حکومتهای مطلقه و کلیسا از سوی اندیشهورزان مطرح و به بحثی تبدیل شد، مفاهیمی مانند حق انتخاب، کرامت و استقلال انسان، حقوق مدنی و بیطرفی دولت مطرح و بسط داده شد. امروزه رواداری سیاسی بمثابه تضمین و احترام به کرامت انسانی، محترم شمردن حریم خصوصی، جدایی دین از دولت و احترام به حقوق بشر درک میشود. (اقتباس از همان منبع)
رواداری در تقابل با بیتفاوتی:
تحقق رواداری امری دشوار است. رواداری اخلاقی از ما میطلبد که پارهای از قویترین واکنشهای عاطفی خود را مهار کنیم: واکنشهای منفی به افراد، رویکردها و رفتارهایی که مایه انزجار ما هستند. بدون تنش میان واکنشهای عاطفی و تعهدهای اخلاقی، تحمل صرفاً تبدیل به بیتفاوتی میشود. وقتی بیتفاوت هستیم، هیچ واکنشی چه مثبت و چه منفی به دیگری نداریم. در بیتفاوتی فضیلت نیست. درواقع، واکنش قوی نشان ندادن به ظلم یا نقض آزادی و استقلال انتخاب شریرانه و ناروا است. بیتفاوتی را نباید با رواداری اشتباه گرفت. بیتفاوتی نوعی واکنش انسانی ناقص است، چرا که اولاً فاقد واکنشهای عاطفی در قبال یک کنش و یا رفتار منزجر کننده است و دیگر این که واکنشهای عاطفی ما راههای مهمی برای ارتباط برقرار کردن با دنیای اطراف ما هستند. هرگاه نسبت به رفتاری یا پدیدهای واکنشی منفی از خود نشان میدهیم، معنای این واکنش منفی عاطفی دریافت اطلاعات مهمی در باره جهان و خودمان است. رواداری از ما نمیخواهد که واکنش عاطفیامان را به دیگران نادیده بگیریم؛ در عوض از ما میخواهد که پیامدهای منفی واکنش عاطفیامان را از روی احترام به مجموعهای جهانشمولتر از تعهدات مهار کنیم. دیگر این که بیتفاوتی اغلب ارتباط تنگاتنگی دارد با ابراز تردید کلی در باره قضاوت اخلاقی.
درک تمایز بین تحمل و بیتفاوتی مهم است. بیتفاوتی آسان و رضایتبخش است، چون گویی ما را از وظیفه دشوار انسانیِ قضاوت کردن رها میکند. به طریق مشابه جزماندیشی نیز آسان و رضایتبخش است، چون حاصل تلفیق بی خلل و یکپارچه واکنش عاطفی و تعهد اخلاقی است. تحمل راه میانهای است که در آن تعارض بین واکنش عاطفی و تعهد اخلاقی وجود دارد. به این ترتیب تحمل مستلزم خودآگاهی و خویشتنداری برای هماهنگ کردن بخشهای متعارض دانش و دارایی معنوی و روحی است. (برگرفته از مقاله رواداری، اثر اندروفیالا ۲۰۰۲. منتشر شده در سایت توانا).
رواداری در دیگر مذاهب:
در بیشتر مذاهب موجود به رواداری نیز پرداخته شده است.
در هندوئیسم آمده است:
در ریگودا که مجموعهای از اشعار و سرودههای مذهبی هندو به زبان سانسکریت ودایی است و یکی از چهار متن اصلی در مجموعه شنودههای مقدس هندوئیسم یعنی وداها و کهنترین بخش آن است که قدمت آن به بیش از ۱۱۰۰ تا ۱۷۰۰ سال میرسد آمده است:
“حقیقت یکی است، اما حکما آن را با نامهای گوناگون بیان میکنند”.
مطابق با این سنت دیرینه بود که، هندوستان ترجیح داد یک کشور سکولار باشد، اگرچه بلحاظ مذهبی چندپاره بود. دانشمندان هندو هر آنچه را که عدم تحمل نسبت به ادیان دیگر بود را ظریف و نمادین، و به احتمال زیاد تنها با هدف نشان دادن برتری و دفاع از ایمان و اعتقادات خود انجام میدادند. هندوها بطور سنتی، بهجای استفاده از خشونت و پرخاشگری که میتوانست در قلب آنها ترس و رُعب ایجاد کند، ترجیح دادند که از تماس با کسانی که بلحاظ مذهبی آنها را تحقیر میکردند، پرهیز کنند و بدین ترتیب عدم رواداری خود را نشان میدادند. یکی از جلوههای عدم رواداری مذهبی هندوها را میتوان در کشتار سال ۱۹۴۷ مسلمانان در جامو و کشمیر تحت رهبری هاری سینگ مهاراجای هندو مشاهده کرد. کثرتگرایی و تحمل تنوع در الهیات هندو آمده است و تاریخ طولانی کشور هندوستان گواه تحمل آن در برابر تنوع مذهبی است، اگرچه در طول تاریخ دست سیاست این رواداری را به خون کشیده است. یهودیها پس از تخریب معبد آنها توسط رومیها در سال ۷۰ میلادی از وطن خود اخراج شدند. تاریخ گواه این است که هندوستان تنها کشوری بوده که یهودیان را مورد اذیت و آزار قرار نداده است. مسیحیت نیز در قرن اول میلادی توسط سنت توماس، مدتها قبل از این که در غرب رواج یابد، به هند آمد. هم مسیحیان و هم یهودیان از قرنها پیش در هندوستان که هندوها مسلط بودهاند زندگی کردهاند بدون این که مورد اذیت و آزار قرار گیرند.
زرتشتیان از پارس (ایران امروز) برای فرار از سلطه اسلام در قرن هفتم میلادی وارد هند شدند. این گریختگان در هند به پارسیان معروف هستند. پارسیها یک جامعه مرفه در شهر بمبئی هستند و یک گروه اقلیت قدرتمند را تشکیل میدهند. این گروه کماکان ثروتمندترین خانوادههای تجاری هند را در خود جای داده اند. بعنوان مثال، خانواده تاتا یک امپراتوری عظیم صنعتی را در مناطق مختلف کشور اداره میکنند. خانم ایندیرا گاندی نخستوزیر مقتدر هند (۱۹۶۶ تا ۷۷ و ۸۰ تا ۸۴) با فیروز گاندی پارسی ازدواج کرد.
اسلام:
قرآن اگرچه به “مؤمنان واقعی” اهمیت ویژهای داده است، پیروان خود را امر به تحمل و رواداری، بدون زیرپا گذاشتن شریعت، با “مردم دیگر مذاهب و جوامع” کرده است تا اجازه دهند که آنها با شأن و عزت خود زندگی کنند.
در پارهای از آیات قرآن به رواداری ویژه در مورد پیروان مذاهب اهل کتاب، یهودیان و مسیحیان و صابئیان (صبی) یا مندائیان (۱۴)، یعنی اهل ذمه که به وحدانیت خدا و روز معاد باور دارند، تأکید شده است که طبق قوانین اسلام با اهل ذمه یعنی کسانی که اهل کتاب هستند و در زینهار و امان اسلام درآمدهاند، شرایط ذمه را پذیرفته و اسلام آنان را در پناه خود گرفته، با حفظ برتری مسلمانان، رفتار شود.
یهودیان و مسیحیان در زمان امپراتوری عثمانی از خودمختاری مذهبی و قوانین سنتی مذهبی درون گروهی خود برخوردار بودند.
بودیسم:
براساس آموزههای بوداییان، «بوده» اظهار داشته است که:
“راه رسیدن به هدف عالی زندگی مقدس را فقط در تعالیم خود او می داند”.
بوداییان تساهل قابل توجهی نسبت به سایر ادیان نشان دادهاند.
“رواداری بودایی ناشی از این است که نیازهای معنوی انسانها گسترده است و هر آموزهای نمیتواند آنها را برآورده سازد، بنابراین، این نیازها بطور طبیعی در طیف گستردهای از اشکال دینی بروز پیدا میکنند” (۱۵).
علیرغم این، آیین بودا نیز در مورد مدارا مسائلی داشته است. برای نمونه برای نشان دادن عدم تحمل مدارای بوداییان میتوان به وقایعی در سریلانکا و میانمار، در درجه نخست برعلیه مسلمانان، اشاره کرد.
ادامە دارد…