تحلیل از سرمایه داری و تضاد های درونی آن تابع شرایط عینی و ذهنی ارگانیک نظام سرمایه داری است. شالوده نظام سرمایه داری بر نابرابری و بر اسثتثمار طبقه ضعیف استوار است. این رفتار سرمایه داری از ساختارو تخاصم علیه طبقه دیگر و سایر اقشار اجتماعی بهره می برد و از اسلوب ارگانیک روان شناختی تضاد درونی پیروی می کند. ساختار این نظام با هر نسبت و ویژگی های اجتماعی که خصلت بیرونی دارند، بیگانه است. این ویژگی اصلی پدیده ابتدایی نظامی و اقتصادی سرمایه داری است.
ویژگی نابرابر و نگاه اسثتمار گرایانه سرمایه داری با رشد سرمایه داری مالی وتبدیل به امپریالیسم نه تنها تغییر نیافته بلکه پیچیده تر و هارتر نیز عمل می کند. تقابل و نقد خصلت های سرکوبگرانه امپریالیسم از راه شناخت سلطه گری ساختار گرایانه اش میسر است و ما را به شناخت حقیقت هدف های بیرون از نظام سرمایه داری یاری می رساند. تأثیر مخرب اقتدارگری سرمایه داری نتیجه خردباوری سرمایه داری است. هسته درونی برتری طلبی نظم ساختاری و انتقال بحران هایش به هسته بیرون از خود، راه اقتدار سرمایه داری هموار می کند. انکار تاریخی نظریه هایی که در دل نظام سرمایه شکل گرفته است، دشواری فهم پروسه رشد ساختاری سرمایه داری را شدیدتر می کند تا به حقانیت و استقلال و رهایی سرمایه و برتری اش به خارج از نظم خویش هویت ببخشد.
اگر مردم کشور های اروپا، آسیا و آفریقا به این درک نرسند که سرمایه داری و امپریالیسم و خصلت ضد اجتماعی اش هرگز به سمت انسانی و عمومی شدن تغییر نمی کند ، هرگز نمی توانند با بحران های تزریقی و فشاری که بر آن ها وارد می شود به رهایی قانون مند برسند و هر جانبداری و تفکریی که در جامعه روز به یقین اجتماعی مردم تبدیل می شود به ضرورت سلطه گری نظام سرمایه داری دوام می بخشد. اگر ما صد بار فریاد بزنیم که جنگ منفور است و ما از جنگ متنفر هستیم ، ما مدافع بی چون وچرای صلح هستیم و … تا زمانی که برای بقا و ” هستی” در زیر پرچم ناتو بایستایم، اثبات صلح طلبی و صلح دوستی دروغ بزرگی است که دامنگیرش هستیم و برای قطع زنجیر هایی که جامعه را به حصر نظم سرمایه داری در آورده نه تنها کمکی نمی کند که چفت و قفل زنجیر ها را محکمتر هم ساخته ایم . این بزرگترین نشانه از نادقیق بودن شناخت اجتماعی ما از بافت و کارکرد سرمایه داری است .
اقتصاد سرمایه داری نابرابر و در هم تنیده است و سرمایه های ملی توسط حاکمان سرمایه داری تاراج می گردد. این سرمایه داری هنوز کار می کند و کعبه آمال بسیاری از کشور ها شده است. شیوه تولید سرمایه داری هنوز فعال است و در بند و بست مالی هر روز بحران تازه ای روی دست مردمان جهان می گذارد. در آغاز دهه پیش سوسیال دمکرات ها بارها و بارها نقد سرمایه داری را برنتافتند و با اتهام چپ روی مانع حل بحران های اجتماعی شدند و اکنون در منجلاب سرمایه داری دست و پا می زنند. آن ها اصول دفاع از طبقه کارگر را زیر پا گذاشتند و در آغوش سرمایه داری جا خوش کرده اند. آن ها به بهانه نوآوری هر بار مبارزات ضد سرمایه داری را به تعویق انداخته اند تا جاه جلال زندگیشان آسیب نبیند. واقعیت های زندگی در همه عرصه ها گواه بر تشدید تضاد ها و ناکارآمدی سیاسی سرمایه داری است و این ضعف هر روز بیشتر و بیشتر برای مردم جهان آشکار می شود. بحران های سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵، و ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۲ از نظر زمانی و عمق بحران نظام سرمایه داری پیش از جنگ اوکرین قابل تعمق است. یکی از وجوه اوضاع کنونی اقتصاد سرمایه داری همراه بودن فراگرد های بحران ساختاری و دراز مدت بحران ادواری سرمایه داری است. آن ها تا همین چند ماه پیش ادعا می کردند که بحران ها را به زانو در آورده اند و با دروغ و وعده های توخالی از گسترش بحران های اقتصادی دور شده اند. اما تاریخ قضاوت دیگری در باره سرمایه داری به جهان نشان می دهد.
هر چند در آن سال ها ظهور سرمایه داری انحصاری کمرنگ بود و هنوز جای پای محکمی در مناسبات دولتی پیدا نکرده بود اما هدف سرمایه داری انحصاری با مسابقه تسلیحاتی آغاز شده بود . مجمع های نظامی و صنعتی ناتو، در مدت زمانی کوتاه بعنوان نیروهای تابع اتحادیه اروپا بشمار می رفت و اکنون نیروی مسلط سیاسی و نظامی اتحادیه اروپا است که دارای برنامه نتظیم شده و روش های خاص خویش است. نوسازی بی وقفه سلاح های کشتار دسته جمعی، افزایش تنش های بیشتر بین المللی، جنون نظامی گری و ارتقای جنگ های صلیبی از جمله هدف های ناتو است.
ناتو با شتاب در حال بین المللی شدن عرصه خویش است و نظامی گری و دامنه نفوذش در سیاست بیشتر و بیشتر می شود. اکنون همه کشور های اروپا و نظامیان در چارچوب ناتو متحد شده اند. این ائتلاف شوم نظامی- سیاسی سیاست مشترک تشنج زدایی را دنبال می کنند. تسلط این مجمع های نظامی عواقب اقتصادی برای مردم اروپا بهمراه دارد و سطح زندگی آن ها را تحت تأثیر جدی قرار می دهد. همزمان سرمایه داری هزینه های اجتماعی را کاهش می دهد و بر هزینه های نظامی می افزاید و خطر نابودی بیمه های اجتماعی از جمله آسیب های جدی است که بر جامعه اروپا وارد می شود.
در عرصه سیاسی نیز ارتجاعی ترین و راست ترین نیرو های سیاسی زمام قدرت در اروپا را بدست گرفته اند تا نقوذ این مجمع نظامی را به مجمع فراملی تبدیل کنند.
آن ها جهان را بین خود تقسیم کرده اند و الیگارشی مالی نظامی در اروپا، آمریکا کاملا شکل گرفته است. ادغام قدرت های اقتصادی و با قدرت دولتی درجه نفوذ و به خدمت گرفتن قدرت سیاسی در اجرای الیگارشی نظامی تحقق یافته است. اکنون سرمایه انحصاری دولتی در حال تحول سوی شرکت های فراملیتی جهت یافته است. سرمایه داری دولتی و شرکت های فراملیتی مبارزه با اندیشه های سوسیالیسم، سرکوب جنبش های دمکراتیک و اسثتمار بیشتر کشور های آسیایی و آفریقایی را نشانه رفته اند. اجماع شرکت های فراملیتی و گسترش ناتو در روز های گذشته را باید از این زاویه بررسی و موشکافی قرار داد. .
1 Comment
درود. البته نباید از تضاد و اختلافات ِ مابین کشورهای امپریالیستی و انحصارات بزرگ،غافل ماند.چونکه بحرانهای اقتصادی ادواری و مقطعی، در هر یک ازین کشورها،موجبِ تنشهای داخلی گشته،و سیستمهای حاکم را،زیر ضرب میبرد.ازینرو هر یک بطور جداگانه سعی میکنند،برای گریز از فروپاشی ،گاهاً برنامه های راهبردی خود را،بر اساس سطح فشارهاو اعتراضات ِ داخلی تنظیم و تعریف نمایند،و از الگوهاو پیمانهای جمعی،طفره رفته،و بقای حکومت خود را،منفرداًدر اولویت قرار دهند.ضعف و ناتوانیِ بازوی نظامی امپریالیسم جهانی(ناتو) در سالهای اخیر از یکسو، و توانمندی های بهینه و تعیین کننده ی نظامی -اقتصادیِ چین،دلیل مبرهنی بر گسست و ناهمترازیِ دول امپریالیستی در اتخاذ و همراهی با سیاستهای کلی ِ این قطب جهانی بوده ست،که قبلاً بطور یکجانبه و قدرتمدارانه،بر جهان حکم میرانده ست.اکنون روزبروز شاهد فزونی نضج و رشد و توانمندیِ جبهه ی سراسری “کار” علیه جبهه ی “سرمایه” هستیم، و یقین داشته باشیم ،با توجه به ارتقای سطح آگاهی و بینش اجتماعیِِ ملتها،همانگونه که ” مارکس کبیر” بشارت داده بود، زنجیره های پوشالی امپریالیسم جهانی ،از هم گسیخته، و به زوال خواهد رسید.اگرچه این ادعا کمی آرمانگرایانه و رمانتیک بنظر میرسد، اما با دقت و موشکافی در سیر ِ رخدادهای کنونی در جهان،امری ست محرز و عینی و اثبات پذیر.