در این ماه، شاهی بی خرد با اصرار خواهری فاسد و دستورات بیگانه منافع ملی کشور را زیر پا گذاشت؛ نهاد روحانیت که میبایست اخلاق را نمایندگی می کرد؛ خیانتی آشکار را رکورد زد. اراذل و اوباش را به خیابانها آورد و شاه بی اراده، دنباله رو خواهرش اشرف با امضای فرمان کودتا در روز ۲۵ مردادماه سال ۱۳۳۲ سرنوشت کشور را از سمت توسعه به سمت استبداد، اختناق و انحراف سوق داد. او در این ماه بذر انقلاب ۵۷ را کاشت. آری انقلاب ۵۷ پاسخ به کودتای ۲۸ مرداد بود که ۷۰ سال از آن فاجعه گذشته است. در این ۷۰ سال اگر علیه حکومت ملی و دموکراتیک دکتر مصدق کودتا نشده بود امروزه ایران کشوری توسعه یافته و الگویی نمونه در جهان بود و باعث می شد که خاورمیانه در صلح و آرامش توسعه یابد. چه بسا کشورهای حوزهی تمدنی ایران زمین متحد گشته بودند. چه بسا ایران زمین بشکلی واحد همهی فارسی زبانان را زیر یک چتر آورده بود.
جالب است که دستگاههای تبلیغاتی پهلوی دوستان و سلطنت طلبان گناه روی کار آمدن حکومت ملاها را به گردن روشنفکران میاندازند. عوام هم به متولدین دهه ۲۰ تا دهه ۳۰ که میرسند می گویند “شما ما را بدبخت کردید!” اینها غافلند که روشنفکران در دوره پهلوی قلع و قمع شده و نه آزادی بیان داشتند و نه آزادی احزاب و نه آزادی مطبوعات. روزنامه کیهان و اطلاعات تنها روزنامههای آن دوران سخت تحت کنترل امنیتی بودند. اجازه بود هنر تاتر و سینما فقط بیمحتوا و هجو باشد. هنرِ ابتذال تشویق میشد. هنر با پیام ترقی خواه ممنوع بود و هنرمند بازداشت و زندانی میگردید. اما روحانیت با ۶۰ هزار آخوندِ مبلغ به مرکزیت قم آزاد بود. باید پرسید: کدام نیرو میتوانست علیه خرافه پرستی مبارزه کند؟ کدام نیرو آزاد بود که چنین کند؟
روحانیت برای تبلیغات خرافه پرستانه خود کاملا آزاد بود. ۵۰ هزار روستا، حاشیهی شهرها و میادین و بازار تحت تسلط روحانیت بودند. شاه با این سیستم کاری نداشت و حکومتش را مدیون نقش روحانیت میدانست. نگاهی بر روزهای سرنوشت ساز بیاندازیم.
از اسفندماه ۱۳۳۱ انگلستان برای کودتا در ایران فعال شد. خانم دکتر آن لمبتن فارغ التحصیل دانشگاه کمبریج و دانشکده تحقیقات آسیا و آفریقا در رشتهی ادبیات فارسی و دکتر ایرانشناس به ایران آمد؛ همه جا سر کشید. در سراسر ایران سفر رفت و نهایت طرح کودتا را مینویسد. تیتر آن چنین بود: «نه شاه، نه مصدق، حکومت اسلامی شیعه.»
او می نویسد ایران را به تمامی سفر کردم. بیش از ۹۵٪ اهالی را مسلمان شیعه و اکثرا متعصب دیده ام و بنفع بریتانیا است که اینها در همین وضع بمانند. هم شاه و هم مصدق هردو مدرن هستند. باید یک روحانی در راس قرار گیرد و حکومت اسلامی تشکیل دهد.
با این نگاه سفارت انگلیس عواملش را مانند آیت الله بهبهانی فعال میسازد. از ۹ اسفندماه ۱۳۳۱ آیت الله بهبهانی تبلیغاتش علیه دکتر مصدق را شروع می کند ولی بازار به او نمی پیوندد. بازار از مصدق حمایت می کند. او سعی می کند روحانیت را علیه مصدق بسیج کند. نهایت امر آیت الله کاشانی را جذب و همراه میسازد.
بعد از جنگ جهانی دوم تقسیم مجدد جهان بین دولت های قدرتمند آغاز شد و ایران سهم آمریکا گردید. شاه مورد علاقهی آمریکا بود؛ از اینرو او را تضمین کردند که بعد از کودتا به قدرت باز گردد و منافع غرب را پاسداری کند. تز لمبتن را آمریکائیها کامل نپذیرفتند. پذیرفتند کودتا را اجرا کنند اما شاه را بازگردانند.
چه شد که مردم نتوانستند حکومت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق را حفظ کنند و کودتا را پس بزنند؟
مردم زمان کوتاهی تحزب در احزاب جبههی ملی و حزب توده را تجربه کرده بودند. در دوران رضا شاه همه احزاب منحل شده و آزادی رسانه مطلقا وجود نداشت. در سالهای دهه ۲۰ شمسی بعد از اخراج رضا شاه از ایران کم کم احزاب پا گرفتند، مردم هنوز داشتند میآموختند که اختلافات را به بحث بگذارند. راه طولانیتری لازم بود تا به وفاق پایداری دست یابند.
مرتجعین در تبلیغات مسموم علیه مصدق و علیه احزاب، منسجم تر با کمک مادی و تبلیغاتی انگلستان به تسخیر بخش کوچکی از جامعه نائل آمدند. نهاد روحانیت وسیعترین دستگاه تبلیغاتی را داشت. تودهی مذهبی متاثر از روحانیت حرکت خود را تنظیم میکرد. اراذل و اوباش بازوی ضربت روحانیت قرار داشتند.
دو نقطهی ضعف در کار بود. اول- تَفَرُق احزاب بجای تجمع و اتحاد. ترجیح منافع حزبی و گروهی به منافع عمومی و منافع جنبش دمکراتیک و ملی. دوم- خیانت روشنفکران به مصدق و روند اتحاد ملی. نمونه بارزش دکتر مظفر بقائی و راهاندازی حزب زحمتکشان در مقابل مصدق و جبههی ملی ایران بود. این موضوع را مصدق فهمیده بود و از آن رنج میبرد. رجوع شود به خاطرات مهندس احمد کوچک زاده معاون وزیر راه و رئیس انجمن مهندسین ایران. او تمام لحظات کودتا در کنار مصدق بود و در جابجائی او از خانه خودش به خانه ی خسرو خان قشقائی همراه او بود. مصدق گفته بود خوشحالم کودتا توسط اراذل و اوباش انجام شد و نام روشنفکران در میان نیست.اگر ادامه مییافت روشنفکران بیشتری کودتا چی میگشتند و آنوقت مردم مایوس از آینده میشدند و مرتب میپرسید که اینها چی میخواستند چه مقامی میخواستند که نداشتند؟ آری خیانت در گروه نخبگان جامعه، شاه کلیدی در دست انگلستان بود. روحانیون مبارز و متحد مصدق هم سمت دربار و انگلیس رفتند و به مصدق خیانت کردند. مانند کاشانی و هوادارانش. آیت الله بهبهانی که از آغاز با انگلیس بود؛ شعبان جعفری(بی مخ) و اراذل و اوباش را از زندان و شهرنو( فاحشه خانه) و میادین و بازار با شعار جاوید شاه به کف خیابان کشید. او از انگلیس بابت خدماتش ده هزار دلار پول گرفت. این شان نهاد روحانیت بود در کودتای ۲۸ مرداد. شاه هم دست آنها را باز گذاشت. آخوندها میدان دار موعظه و خطبه خوانی و روضه خوانی و تبلیغ خرافات بودند. در حالیکه ملیترین، باسوادترین و شجاعترین افسران ارتش را اعدام کرد. تمام احزاب ملی را منحل کرد. بنیانگذار محفل ادبی (مرتضی کیوان) را اعدام کرد.محفلی که در آن نیما یوشیج حضور داشت، هوشنگ ابتهاج (سایه)، احمد شاملو، سیاوش کسرایی و نادر نادرپور آنجا در گفتمان با هم به زیبائی توسعه یافتند. چه تاثیرات مثبتی مرتضی کیوان بر این محفل داشت که همهی آن بزرگان اعتراف داشتند و در سوگ او بارها و بارها شعر سرودند و گفتند.
در جریان کودتا انگلستان کارگردان و آمریکا مجری بود. در ماه مرداد آمریکا مطالعات میدانیش را انجام میدهد و به انگلیس خبر میدهد که با بودن تیمسار افشار طوس در راس شهربانی کشور خیابان در اختیار ما نمی تواند باشد. او وفادار به مصدق است و قابل خریدن هم نیست۰ ام آی سیکس وارد عملیات می شود. کادر حرفهای آدمکشی بنام دربی شایر را به تهران می فرستد. او به کمک تیمسار زاهدی شبانه تیمسار افشار طوس را از خانهاش میربایند و بدست دربی شایر بقتل میرسانند. راه را برای آمریکا باز میکنند. به اسناد محرمانه منتشرشده انگلیس و آمریکا رجوع کنید. کارگردان ایرانی تقی امیرانی از همه ی مدارک فیلم مستند تهیه کرده و با بازیگری، کودتا را بازسازی کرده است. اسناد کتبی آرشیوهای محرمانه در فیلم کودتای ۵۳ نشان میدهند انگلیس و آمریکا این کودتا را خواستند و برنامهریزی کردند و به اجرا درآوردند.
کسانی که تلاش دارند برای مصدق نقشی ماوراء واقعیت تعریف کنند که گویا او میتوانست با نرمش در مقابل انگلیس کودتا را مهار کند درکی از واقعیت ندارند. کسانی نیز می گویند حفظ حکومت دمکراتیک و ملی دکتر مصدق مهمتر از ملی کردن نفت بود؛ سناریوی این عده اینست که بهتر بود دکتر مصدق نفت را ملی نمیکرد اما دولتش را حفظ می کرد. ظاهرا فکر عاقلانه ای است. اما انگلیس با سلطه بر نفت در سیاست روزمره ایران دخالت داشت و عرصه را بر مصدق تنگ کرده بود. مصدق در زمینه مدارا تلاشهایش را کرده بود. بطوریکه او پیشگام پیشنهاد ملی کردن نفت نبود. این پیشنهاد در مجلس از طرف چند نفر از نمایندگان طرح شده بود. بعد دکتر سید حسین فاطمی پرچمدار این پیشنهاد شد. دکتر مصدق به این مسئله با تامل و همه جانبه فکر کرد. مسائل جهانی و منطقه را در نظر گرفت. هم از اختلاف آمریکا و انگلیس بهره میبرد و هم متوجه سیاستمداران در عراق، سوریه و مصر بود که سمت ضد انگلیسی آشکاری را پیش میبردند. مصدق منتظر زمان مناسب بود. او زمانی شرایط را مناسب و طلائی دید که دست یغماگر انگلیس را از نفت ایران قطع کند، اقدام کرد. او به وضع موجود سیاستمداران ایران نیز فکر میکرد. به سن خودش و سواد حقوقیاش، به یاران حقوقدان و وفادار ملیاش مانند دکتر فاطمی و به انتظار و حمایت مردم از دولتش، این عوامل به او میفهماند که در این شرایط بین المللی، منطقهای و داخلی بهترین موقعیت است؛ اگر استفاده نکند و انگلیس معادلات جهانی و منطقه را بنفع خودش تغییر دهد؛ آنگاه دیگر فرصتی برای قطع دست انگلیس از نفت و نفوذش در داخل فراهم نمیشود.
شواهد نشان میدهد که او درست و به موقع عمل کرد و در صورتیکه این اقدام را پیش نمیبرد بریتانیا مالکیتش را بر چاههای نفت و حریم چاهها قانونی میساخت و نفوذش را در داخل میگستراند بطوریکه دولت نمیتوانست ملی و دمکراتیک بماند. آنگاه هردو را از دست میدادیم. مرکزیت ایران در میانه آسیا، اروپا و آفریقا و سابقه تاریخیاش بعنوان قدیمیترین تمدن جهانی و حوزه ی تمدنی وسیعاش در میان همه کشورهای همسایه از هند و چین تا مدیترانه و آفریقا رشک برانگیز بود و استعمارگران از خطر ملی شدن نفت به خطر هژمونی ایران دمکراتیک در این پهنه جهان فکر میکردند. از اینرو حفظ حکومت مستقل ملی در ایران با مسئله ی ملی شدن نفت گره خورده بود. مسئله دیگر صنعت نفت است. که بعد از پیروزی بر انگلستان مصدق با کمپانیهای آمریکائی برای استخراج نفت مذاکره کرد و آنها را با قراردادهای برد برد به استخراج نفت دعوت کرده بود. مسئله کودتا فقط نفت نبود. مسئله دولت دمکراتیک و ملی مصدق هم بود. مصدق به رهبر جنبش ضد استعماری در خاورمیانه بدل شده بود. به سخنان جمال عبدالناصر و عبدل کریم قاسم در عراق و سایر سیاستمداران توجه کنید. ایران دمکراتیک برای انگلیس و آمریکا غیر قابل تحمل ارزیابی میشد. خطر کمونیسم تبلیغات نمایشی بود. سالی یک میلیون دلار خرج این تبلیغات میشد.
آنچه مصدق کم داشت جامعه روشنفکر متحد و احزاب گستردهتر و مردم متحزبتر بود. زیرا مصدق مرد قانون بود و به تودهی سازمان نیافته نمیتوانست تکیه کند. اهل ساختن میلیشیا و سپاه پاسداران برای حفظ قدرت نبود. مصدق به بهره بردن از تضاد آمریکا و انگلیس زیادی بها داد و اتحاد آنها علیه خودش را باور نداشت.
نامه او به پرزیدنت آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا درست زمانی بود که طرح کودتا را او تائید کرده و سفارت آمریکا در تهران کودتا را تدارک میدید. بویژه بعد از قتل رذیلانه تیمسار افشار طوس نشانه خوشباوری و هرز رفتن تلاش دیپلماتیک مصدق بود.
آیا ازسال ۱۳۲۰ که استبداد رضا شاه به پایان رسید و احزاب و رسانهها و سیاسیون آزادانه فعالیتشان را آغاز کردند، میشد انتظار داشت که اتحاد نیروهای ترقی خواه و ملی از مشروطهخواه تا سوسیالیست آنچنان هدایت شود و استحکام یابد که بیگانه و خائن قادر به توطئه و کودتا نباشند؟ آیا ایران مهد قدیمیترین تمدن جهان این ظرفیت را نداشت؟
ازسوی دیگر حالا که کودتا تدارک دیده شد آیا احزاب بویژه در اتحاد با حزب توده ایران که با سوادترین و شجاع ترین افسران ارتش را تحت نفوذ خود داشت می توانستند متحدا توطئه ی کودتا را خنثی کرده و کودتاچیها را از اشرف پهلوی تا مظفر بقائی، آیت الله ها کاشانی و بهبهانی و تیمسار زاهدی و اراذل و اوباش را دستگیر و مجازات کنند؟
این ها سوالاتی بیجواب مانده روی صفحات تاریخ کشور است.
منوچهر افشار ۱۴۰۲/۰۵/۲۰