پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳:۲۷

پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳:۲۷

دادخواهی و صلح
روز يک‌شنبه گذشته، 27 آبان‌ماه سال 1403 خورشيدی با عنوان دادخواهی و صلح و به‌یاد هزاران فرزند جان‌باختۀ ميهن و با تاکيد بر دادخواهی، خشونت‌پرهيزی و صلح‌طلبی در سامانه زوم...
۱ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کارآنلاين
نویسنده: کارآنلاين
دنیایِ واژگون
کتاب در حافظه شهر فراموش شده‌ / و به انتها نزدیک / دنیا تعادلش را در نقطه لغزانی دنبال می‌کند / موریانه‌ها / به جانِ کتاب‌ها افتادند / شب است،...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟
کارنامه اقتصادی، ژئوپولتیکی، اجتماعی، زیست محیطی و فرهنگی فاجعه آمیز حکومت در برابر همگان قرار دارد. حکومت دینی حتا در ماموریت معنوی خود هم شکست بزرگی خورده و مناسک و...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سعید پیوندی
نویسنده: سعید پیوندی
تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما
امروز بیش از پیش لازم است که جریانات چپ، ملی و دموکرات صفوف خود را به هم نزدیک کرده و مانع گرایش به سمت راست و جریانات برانداز شوند. هیچ...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
وریشه مرادی
وريشه مرادی دوران دانشجویی از فعالان ان‌جی‌او های شهر سنندج و از قهرمانان رزمی‌کار استان کوردستان و یکی از بنیان‌گزاران انجمن مبارزه با اعتیاد شهر سنندج بود.
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
برتراند راسل، کوشش ناتمام برای کشف فرمول جهان
گرچه روش و متد علمی برتراند راسل از طریق آنالیز منطقی است، نقدهای اجتماعی او ولی متکی به 3 موضوع: عقل، عشق، و ایده آلهای لیبرالیسم بود. برای راسل نظریه...
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: آرام بختیاری
نویسنده: آرام بختیاری
آغاز به کار کنگرۀ بیستم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
پس از اعلام رسمیت کنگره از سوی هیئت رئیسهٔ شورای مرکزی دورهٔ نوزدهم سازمان، هیئت رئیسهٔ موقت کنگره مدیریت کنگره را برعهده گرفت. سپس کنگره با اجرای سرود انترناسیونال توسط...
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت رئیسهٔ کنگرهٔ بیستم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت رئیسهٔ کنگرهٔ بیستم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

گفتگو با علیرضا رجایی: جدایی میان سکولارهای سیاسی جبهه و بدنۀ مذهبی آن

به مناسبت هفتادسالگی کودتای ۲۸ مرداد، روزنامه شرق، گفت‌وگوهای احمد غلامی با علیرضا رجایی و فرخ نگهدار درباره کودتا و اثر آن بر جریان های ملی، مذهبی و حزب توده را انتشار داد. در این گفت‌وگوها هر یک از آنان به نحوی سعی دارند با موضعی انتقادی و تحلیلی، جریان‌های سیاسی آن دوران را به منظور دستیابی به ایده‌ای سیاسی قرائت کنند که در وضعیت امروز ما نیز مؤثر باشد.

بعد از کودتا چه گذشت

به مناسبت  هفتادسالگی کودتای ۲۸ مرداد، روزنامه شرق، گفت‌وگوهای احمد غلامی  با علیرضا رجایی و فرخ نگهدار درباره کودتا و اثر آن بر جریان های ملی، مذهبی و حزب توده را انتشار داد. در این گفت‌وگوها  هر یک از آنان به نحوی سعی دارند با موضعی انتقادی و تحلیلی، جریان‌های سیاسی آن دوران را به منظور دستیابی به ایده‌ای سیاسی قرائت کنند که در وضعیت امروز ما نیز مؤثر باشد.

اینجا در ابتدا، مقدمه روزنامه شرق و سپس در ادامه متن  گفت‌وگو با علیرضا رجایی را می‌خوانید. 

در این لینک گفت‌وگو  با فرخ نگهدار منتشر  شده است:  حزب توده ایران و کودتای ۲۸ مرداد     

*********************************

مقدمه روزنامه شرق

در تاملات و خاطرات پساکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آرایش و موضع گیری نیروهای سیاسی حاضر در صحنه آن روزگار اهمیت بسیار دارد. اما اینک که هفتاد سال از کودتا می گذرد، شاید مهم تر از همه، به سبب وضعیت موجود و ضرورت بازخوانی تاریخ معاصر ما، واکاوی اثراتی باشد که کودتا بر روی جریان های سیاسی موثر آن دوران، یعنی حزب توده، چپ گرایان و جریان ملی و ملی-مذهبی ها گذاشت و سرنوشت آنان را به کلی دگرگون کرد. از این رو به سراغ دو چهره شاخص این جریان ها رفتیم تا تاثیر کودتا را بر مواضع و تحولات نیروهای سیاسی پیگیری کنیم. علیرضا رجایی معتقد است کودتای ۲۸ مرداد با محاکمه و حصر دکتر مصدق، جبهه ملی و حامیانش را عملا از کاریزمای رهبری ضروری او محروم کرد و این به زمینه اختلاف در خط مشی در میان جبهه دامن زد. رهبران نهضت آزادی، با جمع بندی علل شکست نهضت ملی که ازجمله آنها از دست دادن تدریجی پشتیبانی نیروهای مذهبی بود، به این باور رسیدند که تامین دموکراسی و استقلال منابع ملی، مستلزم اقناع نهاد و نیروی اجتماعی مذهب است؛ همان کاری که علمای مشروطه خواه در ابتدای قرن بیستم انجام دادند، اما جبهه ملی با این ایده موافقت نداشت و ورود به چنین ائتلاف هایی را برای دموکراسی ایران خطرناک می دانست. فرخ نگهدار نیز به چهار نیروی موثر سیاسی در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران اشاره می کند؛ از اقتدارگرایان طرفدار دربار، اسلام گرایان طرفدار روحانیت، گروه های ملی-لیبرالی طرفدار مصدق و چپ گرایان هوادار حزب توده ایران. و با تمرکز بر عملکرد جنجال برانگیز حزب توده در دوران کودتا، معتقد است اگر ما می خواستیم در آن دوران جلوی کودتای ۲۸ مرداد گرفته شود، می بایست به نحوی عمل می کردیم که دستگاه روحانیت و سلطنت، در برابر جنبش ملی و ترقی خواهان ایران، در برابر مصدقی ها و توده ای ها، به سوی اتحاد و همدستی با یکدیگر رانده نشوند. و البته تاکید می کند که با حفظ موضع انتقادی نسبت به هر چهار نحله سیاسی فعال در آن صحنه، در مقام قیاس این نیروها، در سمت قربانیان کودتا یعنی جبهه ملی و حزب توده می ایستد. در تمام جمع بندی ها به نظر می رسد آنچه اینک بر سر آن توافقی عام به عمل آمده، این است که کودتای ۲۸ مرداد سرنوشت قهری و گریزناپذیر ملت ایران نبود و اگر نیروهای سیاسی داخلی عملکرد بهتری داشتند این کودتای دگرگون ساز تاریخی به وقوع نمی پیوست و یکی از مهم ترین جنبش های سیاسی معاصر ایران برای دموکراسی خواهی و قانون گرایی و استقلال، به شکست و سرخوردگی جامعه و روشنفکران منتهی نمی شد. در آستانه هفتادسالگی کودتای ۲۸ مرداد، گفت وگوهای پیش رو با علیرضا رجایی و فرخ نگهدار را می خوانید که هر یک به نحوی سعی دارند با موضعی انتقادی و تحلیلی، جریان های سیاسی آن دوران را به منظور دستیابی به ایده ای سیاسی قرائت کنند که در وضعیت امروز ما نیز موثر باشد.

*********************************

گفتگو با علیرضا رجایی: جدایی میان سکولارهای سیاسی جبهه و بدنۀ مذهبی آن

جدایی میان سکولارهای سیاسی جبهه و بدنه مذهبی آن اگر بخواهیم درباره گروه های ملی، مذهبی سخن بگوییم باید به ریشه تاریخی آن، خاصه ریشه ملی اش، اشاره کنیم. گفتمان ملی در مواجهه با استیلای عرب توانست حیات مجددی برای خود تعریف کند و در تجربه دوره پسامشروطه نیز گفتمان ملی ایران ابتدا در جنبش نوسازی دهه ۱۲۹۰ و ۱۳۰۰ به صورت اقتدارگرایی دولتی بازنمایی شد و سپس در دهه ۱۳۲۰ به صورت نهضت ملی در متن جامعه ایران رشد کرد و اقرار نیست اگر بگوییم این جریان ملی توانست با هژمونی خود حزب پرطرفدار و تشکیلاتی توده را منقاد خویش سازد که هنوز این انقیاد مورد نقد منتقدان قرار می گیرد. در دهه های منجر به کودتا صورت بندی جریان های ملی، ملی- مذهبی چگونه بوده است؟

مسئله ملی گرایی ایرانی، به ویژه مجددا در سال های اخیر، موضوع پرمناقشه ای بوده است. تا جایی که به مبارزه با استیلا و برتری جویی عربی بازمی گردد، از اوایل قرن دوم هجری و سده های نخستین اسلامی، با نهضت شعوبیه گونه ای بازیابی هویت ملی با استناد به آیه سیزدهم سوره حجرات قران (یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا و قبائلعلیرضا رجایی  لتعارفوا ج إن اکرمکم عند الله اتقاکم ج إن الله علیم خبیر) در ایران و در مبارزه علیه خلفای اموی و عباسی شکل گرفت. شکست های تحقیرآمیز ایران از روسیه نیز در ابتدای قرن نوزدهم و طی ۲۵ سال اندوهبار، زمینه دیگری بود که مفهوم ملی گرایی ایرانی را به نحو متفاوتی مطرح کرد. هرچند در این موج جدید، در آثار برخی نظیر میرزا آقاخان کرمانی یا میرزا فتحعلی آخوندزاده همچنان موضوع تسلط اعراب به نحوی مطرح می شود اما از نیمه دوم قرن نوزدهم مسئله اصلی ملی گرایی ایرانی، به طور مشخص مسئله استقلال از نفوذ استعماری و تامین توسعه و پیشرفت است و در ذیل همین دو موضوع اساسی است که ضرورت اصلاحات سیاسی و مشروط و مقید ساختن قدرت و به طور کلی مقوله آزادی مطرح می شود. همه این ها طبیعتا در دوره نهضت ملی و ذیل دو خواسته انتخابات آزاد و ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، زمینه ساز جنبش بزرگی شد که همه ایدئولوژی ها و نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران را درگیر کرده است. حزب توده نیز در جریان این نهضت عمیقا فعال بود و آزادانه مطبوعات وابسته به این حزب مصدق را هدف حملات ناجوانمردانه خود قرار می دادند. دامنه فعالیت این حزب آن چنان گسترده بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۶۰۰ نفر تنها از سازمان مخفی افسران حزب توده دستگیر شدند. بنابراین سخن گفتن از انقیاد حزب توده در این دوره چندان صحیح به نظر نمی رسد به ویژه که خود این حزب بعدا در پلنوم چهارم کمیته مرکزی در تیرماه ۱۳۳۶ به نقد سیاست های رهبری وقت حزب، از جمله جریان های پیش و پس از رویداد ۲۸ مرداد پرداخت. در مورد جریان های ملی و مذهبی در آستانه کودتا به تناسب تنوع نیروهای اجتماعی، شاهد طیف بندی وسیع تری هستیم که شرح مفصل آن در این جا امکان پذیر نیست و مختصرا می توان به دو جریان کلی جبهه ملی و نیروهای بیرون از آن اشاره کرد. در درون جبهه ملی، مستقل از تمایلات سکولار لیبرال و چپ، شمار فراوانی از گرایش های مذهبی وجود داشتند که رهبری دکتر مصدق را پذیرفته بودند و در میان آنها برای گروهی، مذهب خصلتی شخصی داشت، همانند مهندس کاظم حسیبی یا اعضای جامعه بازاریان نهضت ملی اما برخی دیگر همانند محمد نخشب (از حزب مردم ایران که پیش از آن در سال ۱۳۲۲ از موسسان نهضت خداپرستان سوسیالیست بود)، مهندس بازرگان، آیت الله زنجانی و آیت الله طالقانی به جنبه ها و بازتاب های اجتماعی و سیاسی مذهب نیز توجه داشتند. حتی یکی از جریان های وابسته به جبهه ملی، هیئت علمیه تهران بود که از گروهی از مجتهدان و روحانیان تشکیل می شد (از جمله آنها باید از آیت الله سیدابوالفضل و سیدرضا زنجانی و آیت الله سیدمحمود طالقانی نام برد که همگی مجتهد مسلم بودند). این هیئت پس از کودتا نیز در نهضت مقاومت ملی، به حمایت از مصدق ادامه داد. در بیرون از جبهه ملی دو جریان عمده مذهبی آیت الله کاشانی و فداییان اسلام وجود داشتند که بعدا راه خود را از دکتر مصدق جدا کردند. میان این دو نیز وفاق پایداری وجود نداشت. فداییان اسلام به دنبال برقراری حکومت اسلامی و اجرای قوانین شریعت بودند و رهبر آنها به طور مفصل برنامه ها یا به تعبیری مانیفست خود و فداییان اسلام را در رساله راهنمای حقایق در سال ۱۳۲۹ منتشر کرده بود. اما کاشانی چنین اهدافی را در سر نداشت و پیش از این بیشتر به عنوان یک رهبر مذهبی ضداستعماری شناخته می شد. بیرون از این معادلات نیز آیت الله بروجردی بود که مرجعیت عام جهان تشیع را داشت و عملا رویه بی طرفی در پیش گرفت و از درگیری مستقیم در سیاست پرهیز کرد.

این حقیقت که حزب توده، رهبری و نقش مصدق را در نهضت ملی و نفت پذیرفته بود، مورد انتقاد برخی چپ های معاصر است. چراکه این جریان های منتقد باور دارند جبهه ملی و مصدق در نهایت منافع طبقه بورژوازی را نمایندگی می کردند و حزب توده نباید از اصول و باورهای خود که همان اصول انقلابی است، عقب نشینی می کرد. به نظر شما جبهه ملی و نیروهای درون و بیرون آن چه اشتباهاتی کردند که ناگزیر تن به کودتا دادند؟

دقیقا اطلاع ندارم کدام دسته از چپ های معاصر چنین نقدی را دارند. دولت مصدق کمک بزرگی برای حزب توده بود که پس از ممنوعیت در سال ۱۳۲۷ بتواند فعالیت های خود را در همه زمینه های سازمانی، تبلیغاتی و انتشاراتی گسترده کند. با وجود این تا پیش از ۳۰ تیر این حزب، جبهه ملی، مصدق و حامیان او را عوامل ارتجاعی امپریالیسم آمریکا می دانست و حتی تا آن جا پیش رفت که روزنامه وابسته به حزب، دولت مصدق را «رژیم ترور» نامید و دیگری به صراحت نوشت: «مرگ بر حکومت فاشیستی مصدق» و از آن سو، استالین شد: «امیدگاه صلح و آزادی». در حالی حزب توده بر طبل آمریکایی بودن مصدق می کوبید که جبهه دیگر مخالفان، او را متهم به وابستگی به شوروی و کمونیسم می کردند. در عین حال حزب توده موضع فعالانه ای در میان طبقه کارگر داشت و تحلیلگران و مورخان اقتصاد سیاسی ایران، دهه ۲۰ تا ۳۰ را عصر طلایی مبارزات کارگری ایران دانسته اند که یقینا نقش حزب توده در این مورد غیرقابل انکار است. اما به سرانجام نهایی نرسیدن این تلاش های سازمان یافته بیشتر تابع سردرگمی رهبران سیاسی بود که آمادگی مواجهه با رخدادهای پیچیده پیش رو را نداشتند و به سرعت نیز دستخوش اضمحلال شدند.

در مورد این بحث قدیمی که آیا مصدق نماینده بورژوازی ایران بود غالبا تنها اکتفا به کلیاتی شده و به طور علمی موفق نشده اند رابطه علی میان برنامه های جسورانه دکتر مصدق -که معطوف به عدالت، «نظام ملی تامین اجتماعی برای کارگران، پایان دادن به بندگی و بیگاری دهقانان، حمایت از فقرا و ترویج رشد عادلانه توام با رفاه همگانی بود» [نیکلاس گرجستانی، دنیای اقتصاد، ۱۰/۳/۱۴۰۱] با سمت وسوی بورژوایی ادعا شده نشان دهند. همچنین او زمینه ارتقای مشارکت شهروندان را به واسطه تامین حق اظهارنظر به مردم از طریق شوراهای روستایی و محلی فراهم آورد. اجازه دهید در مورد برنامه ها و سمت وسوی دولت مصدق از نوشته آقای نیکلاس گرجستانی استفاده کنم که طی یک پژوهش پرمرارت، کتاب بسیار مهمی در این زمینه نوشته اند: دکتر مصدق به عدالت اجتماعی به وضوح وسواسی داشت که «بر موضع گیری های او در مسائل اقتصادی تاثیر می گذاشت… [وی] در مقابل تمرکز سرمایه که می توانست به استثمار منجر شود، ایستادگی می کرد… در مورد مسئله عدالت [نیز] چنین استدلال می کرد که نباید سرمایه را متمرکز و برخی افراد را بی جهت ثروتمند و نابرابری بی مورد در جامعه ایجاد کرد… [وی] به منظور اصلاح سریع ساختارهای دولتی و پیش بردن کشور به سوی «سوسیال دموکراسی ایرانی»… در طول تقریبا یک سالی که اختیار کامل داشت ۲۰۳ قانون را ابلاغ کرد؛ یعنی تقریبا هر دو روز یک قانون. در حوزه سیاسی، نزدیک به یک دوجین قانون و ابتکارات قانونی تدوین شد تا نهادها و فرایندها دموکراتیزه شوند (مثلا از طریق انتخابات آزادتر و عادلانه تر) و آزادی مطبوعات، احترام به آزادی های اجتماعی و… ارتقا یابند. از این رو بدون شک، مردم ایران در این مدت آزادترین دوره را در تاریخ معاصر کشور تجربه کردند… مصدق برخی از بدیع ترین و گسترده ترین اصلاحات اجتماعی نسل خود را معرفی کرد. دولت، سیاست اجتماعی جامعی داشت که اگر سرنگون نمی شد می توانست پایه های یک دولت رفاه را بنا کند… سیاست اجتماعی [او]، از نظر میزان اهمیت، هماورد ملی شدن صنعت نفت، به عنوان مهم ترین ابتکار سیاستی مصدق در دوران کوتاه حکومتش به شمار می رود. مصدق در یکی از جسورانه ترین اقدامات دوران سیاسی خود، اولین نخست وزیر ایرانی بود که قوانینی را برای اعطای حق رای به زنان ارائه کرد… اولین قانونی که مصدق ذیل اختیاراتش از مجلس صادر کرد مربوط به دهقانان بود. این قانون، بیگاری دهقانان بی زمین را برای مالکان که همانند حقوق فئودالی بود، لغو کرد؛ انتخابات شورای روستاها را با رای مخفی ایجاد کرد و مقرر شد که ۲۰ درصد سهم مالکان از محصولات کشاورزی کسر و به اهداف خاص اختصاص داده شود ([تا] نیمی از آن بین دهقانان توزیع و نیمی دیگر به صندوق توسعه اجتماعی جدید واریز شود). روزنامه «پرخاش» این ابتکار را این گونه ارزیابی کرد که «اجرای این لایحه تا حد زیادی روستاییان را با اصل حاکمیت مردم آشنا می کند»… ابتکار بیمه تامین اجتماعی کارگران [نیز] نگین تاج سیاست اجتماعی مصدق به حساب می آمد. برای اولین بار در تاریخ ایران، کارگران و خانواده هایشان در سطح کشور از حمایت اجتماعی در برابر بیماری ها، حوادث، ناتوانی های جسمی، بارداری و زایمان، بازنشستگی و… برخوردار شدند. در آن زمان این ابتکار نه تنها در ایران بلکه در اکثر کشورهای در حال توسعه بی سابقه بود.» [نیکلای گرجستانی، پیشین].

چهره ای که شما از دکتر محمد مصدق ترسیم می کنید، چهره شخصیتی سوسیال دموکرات است که من هم با آن همدلی دارم و برایم بسیار خوشایند است، اما شما در میان بحث های خود، خاستگاه و طبقه اجتماعی او را که به سلطنت و طبقه اشراف برمی گردد، نادیده می گیرید. خود مصدق نیز اعلام کرده بود که مخالفت جدی با نهاد سلطنت ندارد بلکه هدفش محدودساختن قدرت است، نه حذف سلطنت و این با اهداف حزب توده فاصله زیادی دارد. یعنی تناقضی ذاتی وجود دارد که نمی شود از کنار آن گذشت. بگذریم، بحث در مورد دکتر محمد مصدق نیست، بحث درمورد گفتمان ملی است. دو ضعف عمده در مورد گفتمان ملی ایران وجود دارد. یکی اینکه دولت گرا است و عمدتا به دنبال تجهیز سیاست های دولتی است تا تجهیز سیاست های اجتماعی یا امر اجتماعی و مدنی. اگرچه مصدق توان مردم را می شناخت اما از به کارگیری آن بیمناک بود، چراکه می دانست تکیه بر مردم در نهایت به تقابل با خاستگاه او منجر خواهد شد و دیگر اینکه گفتمان ملی ایران تاکنون نتوانسته است هژمونی ای ملی از ترکیب اقوام متفاوت ایرانی به وجود بیاورد. این دو نقیصه را چگونه ارزیابی می کنید؟

چنان که می دانیم موضع طبقاتی یک فرد یا جریان براساس برنامه ها و خط مشی آنها روشن می شود نه لزوما خاستگاه طبقاتی ابتدایی آنها. در تاریخ مبارزان انقلابی، نام میخاییل باکونین از این زاویه شهرت دارد که یک اشراف زاده روس و یک آنارشیست انقلابی بود و نفوذ چشم گیری در میان رادیکال های سراسر اروپا داشت. سران حزب توده نیز خود چنین بودند. سلیمان میرزا اسکندری از نوادگان عباس میرزا و ایرج اسکندری فرزند یکی از شاهزادگان قاجار بود. عبدالصمد میرزا عدل قاجار (یا همان عبدالصمد کامبخش) هم فرزند کامران میرزا عدل الملک حکمران قزوین و مادرش یک شاهزاده قفقازی بود. رضا رادمنش فرزند معزالممالک و نوه دختری فئودال بزرگ گیلان، امین دیوان بود. به هرحال واضح است که نسل های اول روشنفکران ایران بعضا از چنین خانواده هایی برخاسته بودند و این با توجه به محدودیت های آموزشی و طبقاتی آن عصر طبیعی به نظر می رسد. حزب توده نیز علی رغم این که جوانانی انقلابی نظیر خسرو روزبه را جذب کرده بود اما به لحاظ خط مشی، بیشتر حزب اصلاح طلب رادیکال بود و در مجموع از اوضاع جنبشی پیش آمده در جهت پیشبرد برنامه های سوسیالیستی بهره می برد. به همین دلیل بود که آنها در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت می کردند و انتخاب هم می شدند (همین خط مشی را حزب توده در دوران کوتاه حضورش پس از انقلاب ۵۷ نیز دنبال کرد) و حتی در کابینه قوام السلطنه در سال ۱۳۲۵ سه تن از سران حزب یعنی ایرج اسکندری، فریدون کشاورز و مرتضی یزدی در راس وزارت خانه های آموزش وپرورش، بازرگانی و بهداری قرار گرفتند. اما ادعای دولت گرا بودن ملیون ایرانی را تجربه کوتاه ۲۶ ماهه دولت دکتر مصدق -به عنوان تنها تجربه موجود در این مورد- با آن سمت وسویه های واضح اجتماعی که بدان اشاره شد، طبیعتا نقض می کند. (دوره کوتاه ۹ ماهه دولت مهندس بازرگان هم آن قدر درگیر مسائل و بحران های ابتدای انقلاب بود که جای بحث دیگری باقی نمی گذارد).

مدعای دیگر که گفته می شود مصدق از به کارگیری توان مردم بیمناک بود درست نقطه مقابل نقد شایع دیگری قرار می گیرد که او را پوپولیست می نامد. واقعیت امر این است که دکتر مصدق یک فرد سیاسی همه جانبه و همه جانبه نگر بود. در جایی که لازم بود همانند یک رهبر تمام خلقی به میان جمعیت و ازدحام مردم رفت و گفت: «هرجا ملت است، آن جا مجلس است» و در ساحتی دیگر در بالاترین سطوح سیاسی، حقوقی و دیپلماتیک، گفت وگو، مذاکره و چالش می کرد و در جریان مبارزه پیوسته چشم انداز مشخصی از سازش سیاسی را نیز در نظر داشت. پس از اختلاف با شاه و دربار استعفا داد و حادثه و قیام ۳۰ تیر در حمایت از او در خیابان ها رخ داد که تا آخر عمر نسبت به آن قیام و شهدای آن متعهد ماند. بنابراین او نه تنها از حضور همه جانبه مردم گریزان نبود بلکه برعکس، بسیج ها و اجتماعات عمومی و اتکاء به حمایت مطبوعات، روزنامه نگاران، دانشجویان، روشنفکران، بازاریان و اصناف، بخش مهمی از منابع قدرت او در به عقب راندن ارتجاع بود.

مسئله ملی گرایی ایرانی چنان که در ابتدا نیز گفته شد به دلایل زیادی، موضوع بحث برانگیزی است. آن چه امروز در ساختار نیمه تمام دولت-ملت در ایران دیده می شود طراحی روشنفکران دوره مشروطه و پس از آن است و متناسب با بحران های همان عصر قوام یافته است. بنابراین ناسیونالیسم ایرانی حامل پروژه تجدد و نوسازی و تاسیس دولت نیرومند (و نه لزوما اقتدارطلب) بود که به ویژه تا حد زیادی تحت تاثیر سوسیال دموکرات های آذربایجان و نشریه «کاوه» به مدیریت سیدحسن تقی زاده طی سال های ۱۲۹۴ تا ۱۳۰۱ شمسی در برلین و در فضای جمهوری وایمار شکل می گیرد. غرب گرایی غلیظ این گرایش نیز اندکی بعد و باز هم در برلین با واکنش ضدغربی حسین کاظم زاده (ایرانشهر) در نشریه «ایرانشهر» در سال های ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ روبه رو می شود. شرح مفصل تاریخ این دوره را مرحوم دکتر جمشید بهنام در کتاب «برلنی ها» آورده است. به هر حال این تصاویر از ملی گرایی که از قرن نوزدهم رو به تکوین بود در جریان تحولات قرن بیستم ما تراش خورد و دستخوش جرح وتعدیل هایی شد و بیش از همه غرب گرایی شدید آن تعدیل و خصلت های تاریخی و دینی آن تشدید شد و در حال حاضر کلیت تقسیمات اداری و درون سرزمینی ما همچنان براساس همان طراحی نخستین از ساخت دولت-ملت در ایران است.

در عین حال باوجود استقرار این طراحی از بدو تکوین دولت پهلوی تا زمان حاضر، پیوسته نقدها، مخالفت ها و حتی اعتراض هایی گاه خونین نسبت به آن وجود داشته است که شما آن را تحت عنوان مسائل اقوام ایرانی مطرح کردید. اسناد غیرقابل تردیدی وجود دارد که این اعتراض ها لزوما همیشه برآمده از متن مطالبات درون سرزمینی نبوده و همین، یک گفت وگوی سازنده میان طرح ملی گرایی مسلط ایرانی را با نقدهای موجود دشوارتر کرده است. به هر حال آن چه می توان گفت این است که هرچند اجزایی از ملی گرایی قرن بیستمی ما ترک هایی برداشته اما هنوز هیچ طرح منسجم و جایگزینی برای آن خلق و ابداع نشده و نقدهای موجود اغلب در حد کلیاتی که گاه با اغراض سیاسی روشنی آمیخته شده، باقی مانده است و این قطعا یکی از چالش های پیش روی ملی گرایی و ساخت کلی دولت- ملت در ایران است.

به نکاتی اشاره کردید که می تواند جای بحث باشد. یکی اینکه برخی به انتقاد، دکتر مصدق را پوپولیست خطاب می کردند که این جای بحث دارد. و دیگر اینکه با فکت هایی که می آورید، به درستی از مردمی بودن دکتر مصدق دفاع می کنید که به نظر من شک و شبهه ای در این فکت ها وجود ندارد. اما نکته ای که می شود در مورد آن بحث کرد این است که از توان این مردم به چه میزان استفاده شده و استفاده ای که از این توان شده تا چه میزان جنبه رادیکال داشته که فکر می کنم این ها از موضوع ما خارج است. اما اگر بخواهیم به بحث خودمان برگردیم، نماد اصلی جریان ناسیونالیستی را جبهه ملی می دانند که از تشکل ها و احزاب مختلفی به وجود آمده است. مهم ترین خواسته جبهه ملی و کسانی که به شکلی در ائتلاف این جبهه بودند، اجرای قانون اساسی بود. این گونه القا می شد که آنان چالشی مبنایی با رژیم پهلوی دوم نداشته اند، بنابراین مخالفت خود را هرگز با اصل سلطنت ابراز نمی کردند. این شیوه تا چه حد موجب سوءبرداشت جریان های سیاسی دیگر و جریان های ملی، مذهبی که درون این جبهه بودند، شده است؟ آیا فکر نمی کنید همین استراتژی سبب شد که مذهبیون رادیکال دست بالا را در سیاست پیدا کنند یا به معنای دقیق تر، جریان های دموکراسی خواه عقب نشینی کنند و ابتکار عمل خود را از دست بدهند یا به نوعی دچار وادادگی شوند؟

کلیت جبهه ملی و اصولا فعالان نهضت ملی شدن صنعت نفت به دنبال اسقاط شاه نبودند، هرچند جناح ارتجاع بسیار مایل بود که این طور نشان دهد و به ویژه خطر حزب توده، کمونیسم و اتحاد شوروی را برجسته سازد و وانمود کند که میان مصدق و حزب توده همدستی و ائتلاف صورت گرفته است. درمجموع می توان این طور جمع بندی کرد که فعالان نهضت با دربار و سلطنت چالش مبنایی داشتند ولی برانداز نبودند و با اصل سلطنت مشروطه مطابق قانون اساسی مخالفتی نداشتند و تنها با تندشدن جو سیاسی، در آخرین روزهای دولت دکتر مصدق بود که حزب توده، روزنامه «باختر امروز» و مرحوم فاطمی و برخی دیگر از رژیم پهلوی عبور کردند. باوجود این حتی بعد از کودتا و در جریان جبهه ملی دوم نیز هم چنان جبهه ملی محبوبیت بزرگی در نزد مردم داشت و چنان که می دانیم در میتینگ میدان جلالیه در اردیبهشت ۱۳۴۰ یک صدهزار نفر شرکت کردند. بحث های زیادی وجود دارد که آیا جبهه ملی از این فرصت و حضور امینی در مقام نخست وزیر به خوبی بهره برد یا خیر؟ به هر حال نقدی که معمولا مطرح می شود این است که استخوان بندی جبهه ملی باوجود برخی گرایش های چپ سوسیالیستی در داخل جبهه و بدنه رادیکال دانشجویی آن، تا حد زیادی بوروکراتیزه بود و حتی جناح چپ آن به طور اصولی، علی رغم سمت وسوی رادیکال رخدادهای سال های ۴۰ تا ۴۲ با انقلاب مخالف بودند. به همین دلیل بود که در دادگاه رهبران و اعضای نهضت آزادی در سال ۴۲ مهندس بازرگان آن جمله معروف را گفت که «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می کنیم، این پیام را به شخص اول برسانید»، زیرا تا آن موقع مبارزات در ذیل قانون اساسی مشروطه تعریف می شد و بازرگان با توجه به آغاز نهضت روحانیت و بیان صریح ضدسطنتی آن، به درستی آینده را پیش بینی کرد. در سوم بهمن ماه سال ۱۳۴۱ نهضت آزادی با انتشار بیانیه ای به تحلیل اوضاع عمومی ایران و محکوم ساختن «انقلاب سفید» پرداخته بود. به دنبال این اقدام، حکومت شاه رهبران نهضت را بازداشت و به زندان انداخت و از فعالیت این حزب جلوگیری و آن را غیرقانونی اعلام کرد. در بهمن ماه ۱۳۴۲ و در پی صدور اعلامیه «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» نیز اکثریت اعضای شورای مرکزی و تمامی هیئت اجرایی جبهه ملی در اعتراض به برنامه اصلاحات معروف به «انقلاب سفید» رژیم شاه به زندان افتادند. این دستگیری ها با ممنوعیت فعالیت جبهه ملی همراه گردید. اما رهبران نهضت آزادی برخلاف سران جبهه ملی که به سیاست صبر و انتظار باور داشتند، به مبارزه سیاسی با شاه و رژیم تحت امرش پافشاری می کردند و با خط مشی جبهه ملی هم سو نبودند. در ۱۹ خرداد ۴۲ نهضت آزادی اعلامیه «دیکتاتور خون می ریزد» را منتشر کرد و درست از همین تاریخ بود که اعضای نهضت آزادی در خارج از کشور، در غیاب رهبران زندانی داخل کشور، صراحتا موضع برانداز گرفتند و مصطفی چمران، صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی در مصر آموزش چریکی دیدند و در سال های ۱۳۴۳-۴۴ به همراه ۲۸ تن دیگر یک سازمان چریکی ضد شاه به نام «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» (سماع) تاسیس کردند که چمران رئیس شاخه نظامی آن بود. این سازمان مبادرت به راه اندازی پایگاه آموزش جنگ های مسلحانه ابتدا در مصر و سپس در جنوب لبنان کرد. به گفته دکتر ابراهیم یزدی، آنها تحت تاثیر انقلاب کوبا و جنگ الجزایر «به این نتیجه رسیده بودند که با مبارزات کلاسیک و پارلمانتاریستی نمی شود به نتیجه رسید. بنابراین، باید دنبال حرکت مسلحانه رفت». همین روند عینا در میان اعضای جوان نهضت آزادی در داخل کشور نیز طی شد و پس از وقایع سال های ۴۱ و ۴۲ و آغاز جنبش روحانیت، با اتخاذ خط مشی مسلحانه به تاسیس سازمان مجاهدین خلق در همان سال ۴۴ مبادرت کردند.

بنابراین، قابل انکار نیست که با آغاز دهه ۴۰ و درگذشت آیت الله بروجردی، مشی بی طرف و میانه روانه مرجعیت قم، به سمت مقابله هرچه آشکارتر با سیاست های رژیم و درنهایت با اصل سلطنت تمایل پیدا کرد و از همین تاریخ جبهه ملی که نخواست با موج جدید همراه شود و مشی مبارزاتی خود را در هم سویی با روحانیت سیاسی تعریف کند و درعین حال نتوانسته بود براساس خط مشی جبهه ملی دوم، تاثیری بر سلطه و استبداد رو به گسترش دربار بگذارد، رفته رفته از گردونه سیاست ایران خارج شد و دیگر نتوانست موقعیت گذشته خود را به دست آورد.

از نظر من، مهم ترین بحث ما اینک این است که کودتای ۲۸ مرداد چه اثراتی بر روی جریان های ملی، و ملی، مذهبی گذاشت؟

مهم ترین اثر کودتا بر نیروهایی که در حول جبهه ملی گرد آمده بودند، جدایی میان سکولارهای سیاسی جبهه و بدنه مذهبی آن به لحاظ ایدئولوژی و خط مشی بود. چنان که گفته شد، ناکامی جبهه ملی دوم و سرانجام انحلال آن و نیز چرخشی که در مسیر تحولات ایران از دهه ۴۰ به وجود آمد، این دو جناح جبهه ملی را از هم جدا کرد. البته در میان اعضای جبهه ملی هم پیوسته کسانی با تمایلات مذهبی وجود داشته اند اما در نهضت آزادی و جریان ملی، مذهبی، دین موضوعیت سیاسی-اجتماعی مشخصی پیدا کرد که این چندان هم بی سابقه نبود. پیش از این در سال ۱۳۲۲ محمد نخشب و یارانش با تاسیس «جمعیت خداپرستان سوسیالیست» و با این هدف که باید سوسیالیسم را از قید ماتریالیسم و مذهب را از قید خرافات رها کرد، همین نگرش را دنبال کردند و بعدا با راه اندازی «جمعیت آزادی مردم ایران» و سپس «حزب مردم ایران» در دهه ۳۰ نیز این مسیر را ادامه دادند.

کودتای ۲۸ مرداد با محاکمه و حصر دکتر مصدق، جبهه ملی و حامیانش را عملا از کاریزمای رهبری ضروری و بی واسطه او محروم کرد و این، زمینه اختلاف در خط مشی را در میان جبهه دامن زد. رهبران نهضت آزادی، با جمع بندی علل شکست نهضت ملی که ازجمله آنها از دست دادن تدریجی پشتیبانی نیروهای مذهبی بود (تا جایی که برخی از آنها حتی از وقوع کودتا حمایت کردند)، به این نتیجه رسیدند که تامین دموکراسی و استقلال منابع ملی، مستلزم اقناع نهاد و نیروی اجتماعی مذهب است یعنی همان کاری که علمای مشروطه خواه در ابتدای قرن بیستم انجام دادند (انتشار کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله علامه نایینی به اهتمام آیت الله طالقانی با همین هدف صورت گرفت). نهضت آزادی و به ویژه بدنه جوان تر آن، وقایع سال های ۴۰ تا ۴۳ را که سرانجام به تبعید آیت الله خمینی منجر شد نیز تاییدی بر ارزیابی خود از ضروریات مبارزه ملی ایران دیدند. جبهه ملی با این جمع بندی موافق نبود و نتیجه گیری کاملا متفاوتی داشت. آنها از مقاومت نیروی مذهبی در مقابل دکتر مصدق، چنین نتیجه گرفتند که ورود به چنین ائتلاف هایی برای دموکراسی ایران خطرناک است و به همین جهت سیاست صبر و انتظار را به درگیرشدن در سازو کارهای مذهب سیاسی ترجیح دادند.

تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد, ۱۴۰۲ ۵:۵۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

بازخوانی خبرها

روشن است، به‌گاهی که دولت‌های امریکا و اروپایی نه‌تنها چشم به نسل‌کشی در غزه بسته‌اند بل با همه‌ی توان از نتانیاهو و ارتش آدم‌کش و ویران‌گر اسرائیل پشتیبانی می‌کنند، هواداران اسرائیلی فوتبال هم گستاخ و پررو می‌شوند، چنان که در آمستردام، پیش‌تر از بازی فوتبال، دیده شد.

مطالعه »
یادداشت

این‌جا، کس به‌کینه آلوده نیست

من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام مردمانی را که هفتاد کیلومتر به‌دور از شهر به جست‌وجوی آب، به‌ما رسیده بودند. و دیدم یزید را که آب بر آن‌ها بست. من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام زنی را در بیابان‌های خشک، بی ریالی در مشت؛ راه می‌جست. به‌جایی که نمی‌دانست کجاست.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

دادخواهی و صلح

دنیایِ واژگون

مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟

تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما

وریشه مرادی

برتراند راسل، کوشش ناتمام برای کشف فرمول جهان