زمانی می توان با عزم واراده قوی دوباره شروع کرد که شکست را پذیرا باشی ، توجیه شکست ،سرآغاز شکست بعدی است .نیروهای چپ درایران زمانی با ضربه فروپاشی سیستمی به نام ((سوسیالیسم واقعا موجود )) مواجه شدند که هنوز آوار شکست انقلاب بهمن بر دوششان سنگین بود. چپهای ایران تا آنزمان تجربه شکست کم نداشتند .ولی این بار ضربه بزرگتر از ان بود که به سادگی بتوان آن را تحمل کرد .درک و هضم و تحلیل درست واقعه فراتر از توان آنهابود. مرور زمان لازم بود تا دوباره خود را بازیابند .هرکس و هر گرایشی از چپ به فراخور فهم و درک خود با این رویداد برخوردکرد. شیوه مواجهه با این دوشکست به چراغ راه آینده چپ در ایران تبدیل گردید . در مواجهه با این وضعیت تاریخی به شکل کلی دو نگرش جلوه بیشتری را به نمایش گذاشتند .بخش کوچکی از در انکار برآمدند و طیف وسیعی که شکست را پذیرا شدند .
انکار کنندگان باز به شیوه گذشته و با منطق ذات انگارانه ودرک سطحی از دیالکتیک تاریخ((به حکم تاریخ ما پیروزیم )) دست به ساده سازی مسئله زدند و علیرغم اذعان به شکستی تلویحی ، بر ایده پیروزی نهایی بواسطه برحق بودن خود پای فشردند . در این نگاه فراز و فرود هست ،ولی شکست معنا ندارد .همه چیز را مثل گذشته توضیح دادند و راه همیشگی را رفتند و شکست سوسیالیسم واقعا موجود را با همان روش استدلال ، به توطئه امپریالیسم و یا خیانت گورباچف نسبت داده و پازل تفکر خود را تکمیل کردند. روسیه را جایگزین شوروی ، و جایگاه رفقای قدیم را با پوتین پر کردند . و هرگز زیر بار پذیرش ایرادات اساسی درون ساختاری سیستم فوق و نقد دلایل فروپاشی آن برنیامدند
پذیرندگان شکست :
پذیرندگان شکست که بخش وسیعی از چپ ها رادر بر می گرفت واز طیف های مختلفی تشکیل می شدند . در یک موضوع اشتراک نظر داشتند ، وآن این که در واکاوی دلایل فروپاشی نظام فوق به جای فرافکنی و نسبت دادن آن به خارج از سیستم ، به کنکاش و نقد کاستیهای درون خود سیستم روی آوردند .تازه پی بردند مسئله پیچیده تر از آن است که فکر می کردند . در یک ارزیابی کلی این بخش از چپ را می توان به سه طیف مختلف تقسیم کرد.
۱- عده ای زیاد ، راه و رسم خود را عوض کردند و بقولی عطای چپ را به لقای آن بخشیدند و راه دیگری بر گزیدند.
۲- بخش دیگر با ساده نگری بدون درگیر شدن با مشکلات بازاندیشی در تفکر چپ ،با چرخشی ۱۸۰درجه ای از گذشته خود تبری جسته و یک شبه لیبرال شدند . گرایش لیبرالی اغلب آنها نه به بدنبال تحقیق و تفحص ودرگیر شدن با “مسئله” و گرویدن به لیبرالیسم کلاسیکی با بنیانهای فکری پایه گذارانش از قبیل جان لایک وجان استوارت میل و…. بلکه از روی موضعی انفعالی و تنبلی فکری ناشی از شرایط بحرانی آن روزگار و عرض اندام ظواهر پرطمطراق لیبرالیسم در غرب بود .
آنان اگر روزی شیفته شوروی بودند امروز به شیفتگان غرب تبدیل شده اند . این جریان بعد از این تغییرات فکری ، بیشتر سرگرم بازی بین بد و بدتر نظام هستند .
۳- عده ای هم دریک موقعیت سخت زیر آوار شکست بدنبال چراهای مختلفی بودند وپرسش های بنیادینی مطرح می کردند و این راهجویان با وجود در اقلیت بودن به لحاظ کمی معتقد بودند برای عبور همه جانبه از این بن بست به باز سازی تمام عیار جریان چپ با تبیین استراتژِی روشن برای حرکت به جلو نیازمند هست ،آنها به سازندگان آینده چپ در ایران تبدیل شده اند. امروز کسانیکه از فضای سیاسی ایران تحلیل عینی دارند، ایمان دارند که آرام آرام زحمات آنها به بار می نشیند و نتیجه عملی آن بین محافل کارگری ،روشنفکری، محیط های دانشگاهی خود را نشان خواهد داد و چه بسا ظهور چپ جمهوریخواه را نیز میتوان از نتایج عملی آن بحساب آورد .
چپ زخمهای عمیقی از گذشته بر تن دارد که هنوز از آن التیام پیدا نکرده .برای عبور از گذشته باید چهره ای تازه از خود به جامعه ارائه دهد . در این کارزار چپ از دو طرف یکی راست افراطی و دوم مرتعجین حکومتی مورد هجمه قرار گرفته است . چپ موسوم به محور مقاومت با شعار مبارزه با امپریالیسم و برخی شعارهای توهم برانگیز و غیر واقعی با دفاع از استبداد نظام حاکم ، بهانه و دستاویز مناسبی براید راست افراطی و ارتجاع حکومتی فراهم کرده تا چپ جمهوری خواه را مورد هجمه قرار دهد .چپ مترقی بایستی صریح و بی پرده چپ محور مقاومت را به نقد کشیده و با ترسیم مرزبندی روشن با آنها ، خود را از دام اتهام همراهی با استبداد از طرف افکار عمومی تبرئه کند.
فضای جنگی که امریکا ، اسرائیل ، وایران در منطقه در راستای منافع خود ایجاد کرده اند ، مستمسکی برای بالا رفتن اعتماد به نفس جریان چپ مقاومتی شده است، و جنایت اسرائیل در غزه پوششی شده برای دفاع بی پرده آنها از جمهوری اسلامی ، با این استدلال چنان راه افراط در پیش گرفته اند، که بخشی از انها معتقد هستند که جمهوری اسلامی تنها آلترناتیو ضد آمریکایی درمنطقه بوده و دفاع از آن از اوجب واجبات است .
ریشه های نظری موسوم به چپ محور مقاومت :
تبار این جریان در ایران و منطقه ما ریشه تاریخی دارد . بیشتر گروهای چپ و بسیاری از محافل مذهبی تا قبل از ۵۷ هم عامل اصلی سیاست واپسگرانه ، ضدملی ، و ضدمردمی شاه را در وابستگی و سرسپردگی اش به امپریالیسم جهانی جستجو می کردند و نظریه ی سرمایه داری وابسته و الزامات نظری و عملی آن را اساس توجیه و تبیین نظام فوق قرار می دادند . بر همان اساس دخالتهای امپریالیستی علت اصلی توسعه نیافتگی در کشورما بوده است .این نظریه به رغم ظاهر ضدامپریالیستی ضد استثماری و میهن پرستانه اش بواسطه سهمی که در پرورش و بسط و اشاعه تحلیلهای سطحی و گمراه کننده از کیفیت و چگونگی رشد روابط سرمایه داری در ایران داشت در پیامدهای آن بی تاثیر نبود . پیامد عملی این تئوری را در کشور هایی مثل عراق سوریه ،لیبی ،ایران بعداز انقلاب ،تجربه کرده ایم .
در انقلاب بخش غالب چپ تحت تاثیر این نظریه به حمایت سیاسی مستقیم یا غیر مستقیم از جمهوری اسلامی پرداختند و تئوری بدون پشتوانه عینی راه رشد غیر سرمایه داری را با اتکا به آن نظریه ، طرح و توجیه کردند که هنوز هم چپ بابت تحلیل غلط ان دوران هزنیه می پردازد .
تئوری راه رشد غیر سرمایداری عاملیت جامعه برای گذر به سوسیالیسم را انکار می کند و طبق آن برای گذار نیاز به یک دولت دمکراتیک و سازماندهی جامعه وجود نداشته و در صورتیکه دولت حاکم ،صنایع مادر کشور را ملی می کرد و رابطه نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی برقرار می کرد می توانست وارد مرحله سوسیالیسم شود .
در این تئوری جامعه بعنوان عاملی اصلی وجود ندارد و عامل اصلی پیش برنده حکومت است .در این نگرش دیالکتیک تغییر دردرون جامعه شکل نمی گیرد و تضاد اصلی بین خلق و امپریالیسم است.
این نظریه در عمل خود را به محک داوری گذاشته است و نتیجه زیانباری برای مردم داشته است . .خیلی وقت است چپ مترقی از آن عبور کرده و آن را به بایگانی تاریخ سپرده . ولی چپ محور مقاومت از گذشته خود درس چندانی نگرفته و به شکلی مبتذل در توهم راه رشد غیر سرمایه داری بوده و توسل و امید به روسیه پوتینی دارد.
دفاع این جریان از نظام به غایت عقب افتاده و اقتدارگرا و ندیدن جنبش های اجتماعی عملا موجود در جامعه ،چماق و بهانه ای شده برای کوبیدن کل چپ در افکار عمومی و توجیه پذیری بیشتر تفکرات نئولیبرالی در آنها .
1 Comment
البته من انتظار دارم رفقای داخل کشور بیش از اینکه به اینگونه مطالب که بارها هم نوشته شده و بنوعی نتیجه همین انتقادات به چپ ارتدکس و یا دیدگاه های گذشته حزب توده و دیدگاه های کنونی راه توده خود را در بازیابی چپ نشان داده و اکنون کمتر چپی به آن مطالب اعتقاد دارد ، به مسایل تحلیل جامعه ایران و اینکه چه باید کرد بپردازند ، مسلما گفتن اینگونه مسایل تنها در حوزه روشنفکری و در بین معتقدان به چپ ممکن است مورد استقبال قرار گیرد ، ولی آنچیزی که برای ما در این شرایط مهم است خط و سیاست جریانات چپ است که باید خود را در فعالیت های روزمره و مبارزاتی نشان دهد