در طول تاریخ، جوامع انسانی برای حل مشکلاتِ خود به توسعه و گسترش فناوری متکی بودهاند. در ایام اولیهی فناوری، اوضاع روبهراه بود. برای مثال، بیتردید اختراع چرخ با افزایش دادن بازده کشاورزی به رفع گرسنگی کمک کرد. اما بهتدریج که چالشها و مشکلات جوامع و خودِ فناوری پیچیدهتر شد، مرز میان «مسئله» و «راهحل» نامشخص و مبهم شد.
جنگ سرد شاید برجستهترین مثال معاصر است. رهبران در هر دو سوی پردهی آهنین به این نتیجه رسیدند که سلاح هستهای راهی برای دستیابی به همزیستیِ مسالمتآمیز در دنیایی آکنده از ایدئولوژیهای ناسازگار است. آموزهی انهدام حتمی دوطرف جنگ، که با قویترین سلاحِ تاکنون ساختهشده ممکن شد، قرار بود که صلح را تضمین کند. هرچند مدافعان این آموزه مدعی بودند که این کار عملی است ــ جنگ سرد هیچگاه به جنگ جهانی سوم کشانده نشد ــ اما سلاح هستهای باعث نشد که گرایشها و احساسات ناسیونالیستی، شکایتها و تظلمات تاریخی، یا تمایلات توسعهطلبانه یا تهاجمی محو شود، و جنگ اوکراین نشانهی غمانگیز همین گرایشها و تمایلات است. فناوری، در بهترین حالت، فقط میتواند منازعات را به تعویق بیندازد. اما صلح را نمیتوان مهندسی کرد.
پایداریِ محیط زیست را هم نمیتوان مهندسی کرد. این امر نیز، مانند صلح، چالشی اجتماعی و سیاسی است. اصول و مبانیِ اصلیِ نظامهای اقتصادی و سیاسیِ تمدن غربی مبتنی بر تبدیل طبیعت به کالا است. یک درختِ مرده ارزش اقتصادی دارد؛ یک درختِ زنده معمولاً نه. بقای طبیعت فقط تا آنجا فکر خوبی است که به رشد اقتصادی کمک کند. این تصور که طبیعت دارای ارزشی ذاتی و درونی است شاید در کلاسهای فلسفه وجود داشته باشد اما در نظامهای رایج حقوقی، سیاسی و اقتصادی از آن خبری نیست. دستیابی به پایداری نیازمند رویارویی با این واقعیتهای ناخوشایند دربارهی تمدن غربی است.
در طول جنگ سرد، تولید سلاحهای بیشتر (و قویتر) از دشمن مترادف با برقراری صلح شد. امروزه، کربنزدایی، تلاش برای کاهش انتشار دیاکسید کربن در اقتصاد، عملاً مترادف با پایداری محیط زیست شده، و این همان چیزی است که در قانون محیط زیست دولت بایدن، طرح جهان بدون آلایندهی اتحادیهی اروپا، و طرح بلندمدت کاهش انتشار گازهای گلخانهای در استرالیا میبینیم. به نظر سازمان ملل متحد، هدف عبارت از ایجاد جهانی بدون آلاینده است که در آن بین تمام آلایندههایی که آزاد و حذف میشوند موازنه برقرار شود. بر اساس این سیاستها، این مقصد روشن است و تنها چیزی که اهمیت دارد این است که با چه سرعتی میتوانیم به این مقصد برسیم. اما اگر مقصد اشتباه باشد چه؟ اگر، درست همانطور که جهانِ دشمنانِ متقابلاً آمادهی ویرانگری نتوانست صلح واقعی را تضمین کند، جهانِ بدون آلایندهها نیز نتواند پایداریِ واقعی را تضمین کند، چه؟
پژوهشگران به نحو فزایندهای میگویند که توجه زیاده از حد به کاهش انتشار گازهای گلخانهای ــ آنچه به نگاه کوتهبینانه به کربن [carbon tunnel vision] معروف شده است ــ میتواند به مانعی برای پرداختن همهجانبه به علل تباهیِ محیط زیست تبدیل شود. متمرکز شدن بر یک مسئلهی خاص باعث رها کردن و کنار نهادن بقیهی مشکلات، از قبیل از میان رفتن تنوع زیستی، آلودگی با ذرات معلق در هوا، یا کاهش منابع آب زیرزمینی، یا تحتالشعاع قرار دادن آنها میشود. گرچه این مسائل بر اثر تغییرات اقلیمی تشدید میشود، اما علت پیدایش آنها دامنهی بسیار وسیعتری از سازوکارهای زیربنایی است، از تغییرات ایجادشده در استفاده از زمین گرفته تا تجارت بینالمللیِ فراگیر تا استخراج مقادیر وسیعی از منابع طبیعی (که به بلعیدن منابع طبیعی [extractivism] معروف است). تبدیل بحرانهای چندگانهی محیط زیست به بحرانِ ظاهراً یگانهی انتشار گازهای گلخانهای سبب میشود که شیوههای گوناگون تباهیِ محیط زیست توسط تمدن غربی از دیدهها پنهان بماند ــ شیوههایی که اغلب با طراحیِ راهحلها یا نفع اقتصادیِ حاصل از گذار به فناوریهای «سبز» بهسهولت سازگار نمیشود و نیازمند رویاروییِ بنیادیتری با رابطهی نامتعادلِ تمدنِ ما با طبیعت است.
گفتوگوی جاری دربارهی دنیای عاری از آلایندهها پیرامون طراحیِ پرسشهایی دور میزند همچون اینکه چگونه بهسرعت سوختهای فسیلی را با بدیلهای کمتر آلودهکننده جایگزین کنیم یا چگونه راهحلهای مقرون به صرفهی فناوریِ جذب دیاکسیدکربن را طراحی کنیم. پرداختن به چنین پرسشهایی ممکن است در دستیابی به توسعه در حوزههای خاصی از سازگاری با تغییرات اقلیمی و کاهش انتشار گازهای گلخانهای مهم باشد، اما ابعاد سیاسیِ زیربناییِ تباهی محیط زیست را نادیده میگیرد. باب شدن بحث دربارهی این مسائل تکنیکی در گفتوگوی همگانی دربارهی محیط زیست میتواند، از جمله، نگرانیهای مربوط به عدالت زیستمحیطی را که به کربنزدایی مربوط است از دیدهها پنهان کند. سیدارت کارا در کتابِ تند و تیزش دربارهی موضوع اخیر، «کبالت سرخ: چگونه زندگیِ ما با خونِ مردم کنگو تقویت میشود»، به تخریب محیط زیست و نابودیِ زندگیِ مردم بهعلت عطش جهانی برای کبالت، یکی از فلزات لازم برای باتریهای خودروهای برقی و دیگر روشهای کربنزدایی، اشاره میکند. شواهد چنین ویرانگریهایی در دیگر نقاط جهان نیز روز به روز در حال افزایش است.
نائومی کلاین در مقالهی «بگذار آنها غرق شوند» خاطرنشان میکند که استخراج سوختهای فسیلی، که پایه و اساس اقتصاد جاری به شمار میرود، متکی بر «قربانی شدن تعدادی از مردم و مناطقی از جهان» است که ]تمدن غربی[ خرابی و تباهیشان را با استناد به روند ترقی و توسعه توجیه میکند. کربنزدایی این منطقِ زیربنایی را تغییر نداده است. خودِ آن هم متکی بر استخراج بیرحمانه، تبدیل شدن طبیعت به کالا، و تخریب جوامع و محلاتی است که نگونبختیِشان به خاطر این است که روی معادنی نشستهاند که در حال حاضر مورد تقاضاست. آیا چنین ایدئولوژیای میتواند واقعاً جهانی با محیط زیستِ پایدار به ما تحویل دهد؟
تاریخ سرنخهایی به ما ارائه میدهد. در فوریهی ۱۹۴۶، دریادار بِن اچ. وایات [Ben H. Wyatt] با ساکنان بیکینی آتول [Bikini Atoll] در جزایر مارشال در اقیانوس آرام مرکزی دیدار کرد. آنگونه که جک نیدنتال [Jack Niedenthal] در روایتش از این ملاقات نوشته است، او از آنها پرسید که آیا میخواهند محل سکونت خود را موقتاً ترک کنند تا ایالات متحده بتواند آزمایشهای هستهای خود را «برای خیر بشریت و پایان دادن به همهی جنگهای جهانی» عملی کند. ساکنان بیکینی پذیرفتند و زمینهای نیاکانشان را ترک کردند، اما هرگز برای اقامت دائم به آنجا برنگشتند.
فداکاریِ آنان همهی جنگها را پایان نداد. درست همانطور که سلاح هستهای نتوانست با علل روانی-اجتماعی-سیاسیای که کشورها را به جنگ با یکدیگر میکشاند مقابله کند، کربنزدایی و «فناوریهای پاک» هم نمیتواند رابطهی تمدنِ غربی با طبیعت را از نو توازن بخشد، و صرفاً هزینههای سنگینی را بر جوامع بهحاشیهراندهشده تحمیل میکند. تغییر تکنولوژیک و کربنزدایی احتمالاً بخشی از راهحل را تشکیل میدهند، اما باید بدانیم که آیا این روشها غایاتی فینفسهاند یا بخشهایی از رویکردی جامعتر به پایداریِ محیط زیست ــ از قبیل مهارِ رشد [degrowth]، که در صدد است اقتصاد را از نو توازن بخشد و از تولید منتهی به ویرانیِ محیط زیست و همچنین از مصرف بیرویّه فاصله گیرد، یا اقتصاد دوناتی [doughnut economics]، که مدلی است برای پیشرفت به گونهای که نیازهای اساسیِ مردم را برطرف کند بیآنکه از محدودههای اکولوژیک زمین تجاوز کند. اگر واقعاً دربارهی پایداریِ محیط زیست جدی هستیم، باید این رویکردها را در کانون تصوراتِ جمعیمان از آیندهی قابلزیست و سیاستهای معطوف به این هدف قرار دهیم.
زیر نویس:
پیتر سوتوریس انسانشناسِ اقلیمی و استادیار رشتهی اقلیم و توسعه در «مؤسسهی پژوهش دربارهی پایداری محیط زیست» در دانشگاه لیدز است. او نویسندهی کتاب بینشهایی دربارهی توسعه و آموزشهایی برای عصر آنتروپوسین و یکی از مؤلفان کتابِ در دستِ چاپ بازنگری در توسعه است.
آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Peter Sutoris, ‘Can a Net-Zero World Lead to True Sustainability?’, UNDARK, ۱۱ April 2024.
برگرفته از آسو