میرزا رضای کرمانی زمان اعدامش در “میدان مشق تهران” این جمله راگفت: این “دار” رابه یادگار نگاه دارید، من آخرین نفر نیستم. یکصد و بیست وهفت سال از آن تاریخ می گذرد.
دارها برقرار و داراها بر تخت، چه شاه چه شیخ. به این دو فرزند خود بنگرید. محمد رضا زمان انقلاب پنجاه و هفت،هفت سال سن داشت و آرش پس از کشتار زندانیان سیاسی و مرگ آیت الله خمینی به دنیا آمد. هر دو “ندیده سالطان” بودند. اما جور و ستم شیخ را با گوشت و پوست خود لمس کرده بودند. وقتی خفقان است، وقتی آزادی نیست، انسان قلبش کوچک می شود. آرزویش بزرگ، و دریچه ای که می گشاید برای دیدن، ناشناخته و گنگ است. باید خود در تکاپو بیفتد و رمز زیستن را بیابد. و آنها در اندیشه به یقینی رسیدند.و به آن وفاداریشان را اعلام کردند. سخت است، وقتی زندانی هستی طعمه شوی، اعدامشان را مانند سارقان مسلح خطرناک اجراکردند. این دو برزبان چه داشتند که نباید وکیل بداند، مادر بداند،پدر بداند، در اندیشه شان چه بود که فرزند به دنیا نیامده خواهری براثر فشار در زندان و قبول خواسته بازجوازمادر کنده نشده به خاک سپرده شود؟ این چه دشمن ستیزی است؟ این ستیز تنها کینه ورزی است از مردمی که به اشکال محتلف و متنوع طی سی سال نه به رژیم گفتند. این اعدام ها، انتقام از مردمی است که سر به طاعت ولی فقیه، ورژیم جنایت پیشه نمی گذارند. قتل این دو خسته از ستم و جور، قتل عام ماست، که در حرکت خود ذره ذره جمع شدیم و امروز با هم هستیم و دست رد بر سینه شان زدیم. همه ما گروگان هستیم. در طول سی سال، زندان هایشان پر و خالی شد.این حکومت از روز اول که تشکیل شد، “دسته گروه های مسلح” بود. با قدرت سلاح و ارعاب و باندهای ادمکش تحت نام وزارت خانه ها، فقط جیب آقازاده ها و آیت الله های حامی فقاهت شان را پر کردند، و توانستند تاکنون دوام بیاورند.آن قسم اندیشه ورزانی که درین باتلاق می لولیدند، زبان در کام، اگر سر نسپردند! به استحکام و بنیان آن چیزی که سی سال شاهدش هستیم، از هیچ ایثاری دریغ نورزیدند. دیروز هم بند و هم پیمانشان بودند، و امروز در بندشان هستند. آنان دیروز را نمی خواستند ببینند، چشم بستند، به ان همه حقیقت بزرگ و تلخ، امروز هم می بینند و هم دیده می شوند. آنانی که در این” گذر از رنج ها” درس ها آموختند، امروز را می توانند طاقت بیاورند. فشار تا چه اندازه که وکیل اذعان می دارد، با اعدام موکلام من هم اعدام شدم. خشونت، خون ریزی، ارعاب و تهدید برنامه و کارنامه این رژیم است. طاقت می آوریم و طاعت را بر نمی تابیم. تنها با اتحاد با هم و حضور در صحنه می توانیم از هم نیرو بگیریم، و صبح امید را بشارت دهیم. ما در مصاف با قدرت نیرویی داریم که وحشت حکومت گران از آن نیرو است. این اعدامها، این خشونت ها همه عکس العمل با آن نیرو است. ما بسیاریم و آنان مشتی با سرنیزه هایشان. به گفته سرداری: “با سرنیزه همه کارمیتوان کرد جزاینکه برآن نشست.”