دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد تقریبا دارد به نصف راه نزدیک میشود و هنوز شعار استراتژیک بعضی از ما ها “برکناری یا پایان یافتن حکومت کودتا” بیان میگردد. گویا که اگر وضعیت به همین منوال تا دو سال و نیم دیگر ادامه پیدا بکند و در توازن قوا، بده بستانهای درون حکومتی جناح دیگری از راستگرایان افراطی حکومت در انتخابات بعدی روی کار بیاید، استراتژی سیاسی مرحله ای ما به موفّقیت میرسد، چون حکومت کودتا ( جناح راست سپاه – احمدی نژاد) برکنار شده است. زیرا دوران حکومت کودتا پایان یافته است. نمیدانم این استراتژیهای سیاسی مرحله ای های دوساله ما چه موقع ما را به مقصد موعود خواهند رساند؟ با این چسبیدنهای ما به “برنامه های حدّاقل” و یا خواسته های مشترک حد اقلی” و استراتژیهای دو ساله چه کمکی به آینده نسلهای جوانان فداکار و آیندگان میکنیم. دور اندیشی سیاسی استراتزیک ما از دو سال فراتر نمیرود؟
برای مدت کوتاهی بعد از قیام تاریخی خرداد ۱۳۸۸ ، شعار “رای من کو” بصورت شعار روز و بسیج کننده ترین شعار دموکراتیک میلیونها نفر از مردم کشور را حول محور خویش بسیج نمود. همزمان با آن رنگ سبز بعنوان رنگ سمبلیک این جنبش دموکراتیک شناخته شد و مثل چتری اکثریت غالب نیروهایی را که حول شعار دموکراتیک “رای من کو” جمع شده بودند زیر پوشش خویش قرار داد. آنچه مردم بخاطر آن بپا خاسته بودند، خواسته های بمراتب وسیعتری از “رای من کو” را در بر میگرفت. بدلیل نبود اپوزیسیون سیاسی متشکّل، قدرتمند دموکراتیک و رادیکال با ساختار و برنامه منسجم، رهبری جنبش خود بخودی به دست آقایان موسوی و کروبی و شبکه های ساختاری اپوزیسیون درون حکومتی مدافع آنها قرار گرفت.
با از دست رفتن زمینه های عینی طرح شعار “رای من کو” و غیر ممکن شدن تجدید نظر در نتیجه انتخابات از یک طرف و رسمیت یافتن ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد از طرف دیگر، تمکین به این مساله از طرف آقایان کروبی و موسوی، جنبش هم شعار محوری خویش را از دست داد و هم سبزینه گی سمبلیک خویش را. این سبزینه گی بعنوان فاکتور دموکراتیک فشاری تا انتخابات بعدی از طرف اپوزیسیون درون حکومتی مورد استفاده قرار خواهد گرفت، ولی این سبزینه گی دموکراتیکی که میخواست به “خط امام خمینی” باز گردد، هیچ موقع از چنان پتانسیل دموکراتیکی برخوردار نبود که بتواند خواسته های آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردمانی را که به خیابانها ریخته بودند، در بر بگیرد و پاسخگوی آنها باشد. این رهبری از پتانسیل های دموکراتیک ضعیفی برخوردار بوده و هنوز هم پتانسیل های دموکراتیک آن متناسب با ماهیت ذهنی، طبقاتی فرهنگی آن بمراتب محدود تر از پتانسیل های مورد نظر خواسته های دانشجویان، جوانان، ملّیتها، زحمتکشان و زنانی میباشد که در کوچه و خیابانها جان فشانی میکردند.
آن بخش از رهبران”جنبش سبز” که هنوز به نظام ولایت فقیه پایبند بوده و آرزوهایشان “باز گشت به روزهای اول حکومت امام خمینی” میباشد، کجا از آن چنان ظرفیّتهای دموکراتیکی فراگیری برخوردار میباشند که تا خواسته های دموکراتیک فراگیر مرحله ای اقشار و طبقات بپا خاسته را پاسخ گو باشند؟ بایداذعان بکنیم که این جنبش آزادیخواهی زنان، جوانان و دانشجویان میباشد که رهبران جنبش سبز را رادیکالتر و دموکرات تر کرده است، نه پتانسیلهای دموکراتیک این آقایان. یکی از ویژگیهای این جنبش این است که خود از رهبرانش آگاهتر، رادیکالتر، دموکرات تر و تحول گرا تر میباشد. رهبری “جنبش سبز” ، با تعریفهای ویژه مورد پذیرش عموم آن، در ماکسیمم پتانسیل گسترشی خویش به “تکّثر نیروها” اذعان میکند، ولی هنوز نمیخواهد و نمیتواند آشکارا از آزادی نیروهای سوسیال دموکراتیک و یا حتی سکولار دموکراتیک به نام دفاع بکند، به هیچ وجه پتانسیل دموکراتیک رهبری جنبشی را که که خواهان آزادیهای حقوق بشری فردی و اجتماعی، آزادی زنان، ملّیتها، مدرنیته، سکولاریسم و عدالت اجتماعی می باشد، نمیتواند داشته باشد. هدف از این گفتار عدم ارزش گذاری به مقاومتهای اپوزیسیون کنده شده از حکومت و تازه پیوسته به صفوف مبارزات دموکراتیک نمیباشد، بلکه هدف پرداختن به نقصان های فکری برنامه ای و ساختاری بخشهایی از اپوزیسیون سکولار دموکراتیک میباشد.
بزرگترین بیماری مزمن اپوزیسیون سکولار دموکراتیک بینش بخشی از این رهبری سنتی سوسیال دموکراسی میباشد که با چسبیدن به برنامه های “حدّ اقل”، بخشهای عمده ای از خواسته های دموکراتیک جنبش را نا دیده میگیرند و آرمانهای برنامه ای جنبش رنگین کمانی سرتاسری را در حد پتانسیلهای محدود آقایان کروبی و موسوی پایین می آورد. این بینش که هیچ موقع به برنامه و ساختاری مستّقل با استراتژی فراگیرتری برای اپوزیسیون سکولار دموکراتیک قائل نبوده، همچنان موفق گردیده است اپوزیسیون خارج حکومتی را به ستون پنجم جناههای درون حکومتی تنزل بدهد. این بخش از اپوزیسیون سیاسی در دوساله اخیر نه فقط کمکی به ارتقا چالشهای دموکراتیک مردم نکرده، بلکه با به فراموشی سپردن اکثریت خواسته های دموکراتیک با نیت محدود کردن آنها در چهارچوب ظرفیّتهای سیاسی فرهنگی آقایان موسوی و کروبی، آن را از شور و شوق تحولگرایانه آن تهی کرده و آب سردی روی جنبش ازادیخواهانه مردمی ریخته و گل امید در د ل تحو گرایان را به پژمرده گی میکشاند..
این بینش مداران از یک طرف به روشنفکران سیاسی اینطورتلقی میکنند که آقایان موسوی و کروبی بصورتی بالقوه از چنان پتانسیل های دموکراتیکی برخوردار میباشند که خواهند توانست ما را تا آستانه دموکراسی، سکولاریسم و مدرنیته و پیشرفتهای علمی صنعتی رهنمون باشند. از طرف دیگر صاحبان چنین بینشی خود و سازمان سیاسی سوسیال دموکراتیک خود را در حدّ “کمیسون مشاوره سیاسی” آقایان موسوی و کروبی تنزل میدهند. آیا مسئولّیت یک حزب سیاسی سوسیال دموکراتیک در این شرایط بحرانی چه میباشد؟ بینشی که بازمانده های همان ذهنیتی میباشد که با برجسته کردن پتانسیلهای “ضد امپریالیستی” و “دموکراتیک” آقای خمینی راه تحول بسوی آزادی و برابری و رشد علمی صنعتی ترسیم میکرد، را در ذهن ما تداعی میکند. تاریخ سه دهه اخیر شاهد آن است که به دستور مستقیم همان امام چه جنایتها که در این کشور صورت نگرفت.
مقاله اخیر آقای “بیژن حکمت” را باید یکی از این مقاله ها شمرد که چنین رهنمونی را برای همگان توصیه میکند. این مقاله پس از تشریحات طویل هشت صفحه ای خویش در مورد “ماهیت سیاسی یا مدنی” این جنبش و مقایسه آن با جنبشهای اجتماعی دیگر، تقریبا به این نتیجه میرسد که این جنبش ویژه گیهای مخصوص خود را دارا میباشد که ایشان تلاش در تشریح آن مینمایند. به دنبال آن ایشان بالاخره اقدام به نتیجه گیری کرده و استراتژی این جنبش سبز را،” انتخابات آزاد” ترسیم میکنند. همزمان برای انتخابات آزاد پیش شرطهای مثل آزادی تمامی زندانیان سیاسی، اصلاحات در قانون اساسی، آزادی احزاب، نشریات و رسانه ها و شکل گیری تشکّلهای دموکراتیک را ضروری دانسته و تعیین میکنند.
ایشان در ادامه مقاله خویش مینویسند که “حکومت دینی در رحمانی ترین تفسیر های خود، بر اساس تبعیض بنا شده است” . با وجود چنین نتیجه گیریهایی، با اشاره به بیانیه های آقایان موسوی و کروبی و نمونه آوردن جملاتی از آنها در زمینه تایید تکّثر وتنوع گروه بندیها و دیدگاهها، به این نتیجه میرسند که تفسیر این گفته ها همان رعایت کامل حقوق بشر میباشد. آقای حکمت چون قبلا استراتژی خود را ” نه بر مبنای ضرورتهای داخلی جنبش، بلکه بر اساس تجربیات بین المللی جنبشهای دموکراتیک و سیستمهای قانونی حقوقی حاکم بر جهان، برگزاری انتخابات آزاد ترسیم کرده اند، در این پارا د وکسی که ترسیم کرده اند، گیر میکنند و به نتیجه گیریهای ضد و نقیضی میرسند. بالاخره در چند پاراگراف به این مساله اشاره میکنند که چگونه “آن پیش شرطهای دموکراتیک ” لازم جهت تحقق انتخابات آزاد را فراهم خواهند کرد.
ایشان در انتهای مقاله خویش مینویسند ” در ایران نیز تححقق انتخابات آزاد میتواند با تفسیر قانون اساسی جمهوری اسلامی و یا تغییراتی در آن همراه گردد”. همین نقطه خود جای دقت ویژه و بحث مخصوص میباشد که در حد امکان باید به آن پرداخته شود. با همان اهمیت باید به جمله بعدی ایشان دقّت نمود. ایشان در ادامه مینویسند ” امّا پایه اساسی انتخابات آزاد پیمان اپوزیسیون با حکومت است که مستلزم گسترش جنبش سیاسی مخالفان و تغییر توازن نیرو به نفع دموکراسی خواهان است”. تا حالا متوجه شدیم که ایشان انتخابات آزاد را از طریق تفسیر قانون اساسی و همکاری اپوزیسیون با بخشهایی از حکومت در این گذر دموکراتیک ترسیم میکند. برای من این سوال باقی مانده بود که این گذر د موکراتیک ایشان را چه جریانی هدایت خواهد کرد که بالاخره نا امید نمانده و جواب خوبش را در نوشته های ایشان پیدا کردم.ایشان ادامه میدهند ” من تردیدی ندارم که فصل کاملا جدیدی در مبارزه برای آزادی و دموکراسی در میهن ما گشوده شده است. ایستادگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و صدها زندانی سیاسی آزادیخواه با گرایش های سیاسی متفاوت و همبستگی شگرفی که بین مردم و فعالان سیاسی پدید آمده است، همه نشا نه های قوام یا فتن جنبشی است که به تدریج سازمان های در خور خود را خواهد یافت و جوابی سخت به سرکوبگران خواهد داد”.
من که از این معادله چند مجهولی متناقض استراتژی مرحله ای “انتخابات آزاد سبز” ایشان سر در نیاوردم. استراتژیی که از یکطرف اذعان میکند “اساس نظام دینی بر تبعیض استوار است”، از طرف دیگر از طریق همکاری با بخشهایی از همان حکومت دینی ولایی که آرزوی بازگشت به روزهای اول حکومت امام خمینی دا دارند، و با رهبری همان بخشهای درون حکومتی از طریق تفسیرهای مطلوب خویش از قانون اساسی قادر خواهند بود پیش شرطهای دموکراتیک لازم جهت برگزاری انتخابات آزاد از قبیل آزادی زندانیان سیاسی ، آزادی احزاب سیاسی را مستقر کرده و بالاخره انتخابات آزاد برگزار بکنند. با نگاهی گذرا به بافت سیاسی، طبقاتی، فرهنگی، ساختاری و تاریخی جامعه و حکومت ولایی حاکم بر ایران، چگونه این کار را خواهند کرد، یکی از معجزات قرن بیست یکم میتواند باشد. ایشان فکر میکنند ولایت فقیه، روحانیت سنتی افراطی راست، راست افراطی سنتی وابسته به بازار و یا حکومت کودتایی سپاه – احمدی نژاد حجتتیهای ای دست روی دست خواهند گذاشت تا شما با تفسیری دیگر از قانون اساسی پیش شرطهای دموکراتیک لازم جهت انتخابات آزاد را فراهم سازید؟
اگز چنین موضعگیریی از طرف یک جریان فکری سیاسی،مثل “نهضت ازادی ایران” که با قبول کامل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بخواهد تا در چهارچوب آن نظام به فعالیت سیاسی مذهبی خویش بپردازد مطرح گردد، چنین موضعگیریی قابل توجیه میباشد. ولی وقتی افراد، شخصیّتها و جریانهایی از جنبش سوسیال دموکراسی چنین مسائلی را طرح میکنند و راه عبور به سکولاریسم، مدرنیته و رشد علمی صنعتی اقتصادی کشور را از چنین گذرگاهی ترسیم میکنند، باید گفت که همه آنها در رویای یک سراب زیبا در وسط کویر میباشند.
میگویند آدم که پیر میشود، به همان نسبت کمتر خواهان تغییر و تحول محیط دور و بر خویش میشود. در این سن و سال بیشتر خواهان آن میباشد که ثباتی یافته و در جایگاهی با آرامش به گذران زندگی خویش بپردازد. یادم می آید که سی و چند سال پیش که دانشجو بودم، چگونه زمزمه آهنگ فیلم “حکومت نظامی ساخته ” میکیس تئودوراکیس” مثل یک مارش نظامی مرا بسوی تظاهرات خیابانی رهنمون میشد. تظاهراتی که می دانستم تیراندازی خواهد شد و احتمال تیر خوردن، زخمی شدن و بدتر از آن دستگیر شدن مان وجود دارد. جوان دانشجویی که پس از فارغ التحصیلیش هم کار و هم زندگی متوسط و مرفهی در انتظارش بود، بخاطر چه چیزی حاضر شده بود، هست و نیست وآاینده خود را به خطر بیاندازد؟ ما میخواستیم ظلم و تبعیض را از جا بکنیم و نظام ظالمانه و ناعادلانه جامعه را منقلب بکنیم و و آزادی، برابری و عدالت را ارمغان بیاوریم.
جوانان نه فقط بخاطر آینده خود و هم دوره ای ها یشان، بلکه به خاطر نسلهای آینده، حاضر بوده و هستند تا در راه تحو لات بنیادین اجتماعی به بزرگترین فداکاریها دست بزنند. آنچه که در خرداد ۱۳۸۸ اتّفاق افتاد، نه بخاطر خواسته رای من کو، بلکه انفجاری بود دراعتراض به پای مال شدن تمامی آزادیهای انسانی و سرکوب. شورش آن سال نه فقط در اعتراض به دزدین رای مردم، بلکه در اعتراض به نظامی بود که بیش از سه دهه هویت انسانی مردم را از آنها گرفته و آنها را تبدیل به اسیرانی در بند و بی هویت نموده بود. این انفجار، یک انفجاری مردمی بود که حتّی خود آقایان موسوی و کروبی کاندیداهای از فیلتر گذشته نظام ولایت فقیه در مقابل آن سورپریز شده بودند.
این جنبش خود بخودی، در ادامه خود در مقاطعی احساس کرد که میتواند نظام قرون وسطائی ولایت فقیه را از پایه به لرزه در آورده و مانند سیلی راه را برای آزادی، برابری و دموکراسی هموار سازد. سیلی که از یک طرف با سرکوب شدیدی کودتاگران، و از طرف دیگر با مقابله قهرمانانه چالشگران راه آزادی همراه بود. در چنین شرایطی این دوستان ما با برچسب “خشونت گرایی” زدن بر آنهایی که در مقابل سرکوب مقابله میکردند، با تمام قوت خویش عدم قابلیت رهبری خویش را از طریق آب سرد روی جنبش مردم ریختن جبران میکردند. متاسفانه این خیزش از کاستی ها و ضعفهایی برخوردار بود که هنوز این بیماریها را در شکل مزمنی با خویش حمل میکند. گویا ویروسهای این بیماریها در تنهای پیر ما چنان لانه کرده اند که نمیگذارند به این راحتی از این سرفه کردنهای تسلسل وار دست برداریم.