دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۸

دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۸

از فروپاشی گفتمان تا انباشت بحران
علی جنوبی: سیاست در ایران امروز، در یک وضعیت تعلیق تاریخی به‌سر می‌برد. از یک سو، گفتمان‌های رسمی کارکرد خود را از دست داده‌اند ،از سوی دیگر، بحران‌های درهم‌تنیده اجتماعی...
۲۸ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: علی جنوبی
نویسنده: علی جنوبی
لزوم حفظ واژه «خشونت» و جرم‌انگاری دقیق مصادیق «خشونت علیه زنان»
الهام یزدان‌پناه: منظور «لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت» است؛ لایحه‌ای که قرار بود چارچوب قانونی برای مقابله با خشونت علیه زنان از جمله خشونت‌های خانگی و جنسیتی فراهم...
۲۷ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: الهام یزدان‌پناه
نویسنده: الهام یزدان‌پناه
به بهانه‌ی روز جهانی غذا؛ تأملی بر بحران سوءتغذیه در جهان و ایران
شهناز قراگزلو: تحقق حق به غذا تنها با افزایش تولید ممکن نیست؛ بلکه نیازمند اصلاح ساختارهای توزیع، آموزش تغذیه‌ای، حمایت از کشاورزان و زنان روستایی و سیاست‌های زیست‌محیطی پایدار است....
۲۷ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
«اعتصاب غذا علیه اعدام، فریاد حق زندگی است!»
بهرام رحمانی: «مردم شریف ایران! لحظه‌ای تصور کنید آن سرکوبی که در بیرون از زندان احساس می‌کنید، در درون زندان هر روز ما را به قتل می‌رساند. ما قربانیانی هستیم...
۲۷ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهرام رحمانی
نویسنده: بهرام رحمانی
بی کرانه ها
جهان نه وهم ما که وسعتی به بی کرانه ها حقیقتی که می توان از آن چشید و کُنه آن شکار کرد و ما توان چو پرتوان به پیش، جلوه...
۲۶ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مسعود دلیجانی
نویسنده: مسعود دلیجانی
پیمان ابراهیم؛ از نمایش صلح تا استمرار بحران
شهناز قراگزلو: هیچ بخش الزام‌آوری در متن پیمان ابراهیم وجود ندارد که تشکیل کشور مستقل فلسطین را تضمین کند. به همین دلیل، این پیمان بیش از آن‌که زمینه‌ساز صلحی پایدار...
۲۶ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
بازسازی نظم قدیم در لباس جدید؛ نشانه‌های شکاف میان قانون و واقعیت
شهناز قراگزلو: در نهایت، مناقشه بر سر لایحه منع خشونت علیه زنان، طرح مهریه، یا قانون حجاب، تنها بخش‌هایی از نزاع بزرگ‌تر بر سر معنای قانون در ایران امروز است:...
۲۶ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو

داستان آن آگهی نصب‌شده بر کوی و برزن!

او هنوز هم در بسیاری از لحظات سخت زندگی به آن عکس‌های نصب‌شده بر پشت در گنجه مراجعه می کند. عکس‌هایی که حال در گوشه‌ای از ذهن او جای گرفته‌اند. تلاش می کند آن حس زیبای سالیان دور را زنده کند. حسی که به او توان ایستادن می داد؛ نیروی آن که تسمه از گرده گاو وحشی طوفان بکشد، در مقابل تندر بیایستد و خانه را روشن کند! تن به حقارت در زندگی نسپارد! "آزاد سرو باشی حتی اگر اسیری"

منصور جباری همان طور که عادتش بود، وقتی خبر مهم و سرپوشیده‌ای را بیان می کرد، دهانش را بیخ گوش او چسباند و گفت: “شمال انقلاب شده. یک هفته است که لشکری از ارتش با چریک‌ها در جنگ و گریز است! تمام جنگل‌ها را محاصره کرده‌اند. ما بی‌خیال اینجا نشسته‌ایم.” او تمام شب بیدار بود؛ به جنگل‌های شمال فکر می کرد. این جنگل‌ها برای او همواره حالتی اساطیری داشت. بارها و بارها وقتی هنوز کوچک بود با رستم از آن جنگل‌ها عبور کرده بود. حال، به وضوح صدای گلوله‌ها را، صدای فریاد، صدای افتادن، صداهای عجیبی را می شنید که انسان گلوله‌خورده در آخرین لحظات حیات از گلو خارج می کند. قلبش از اندوه لبریز شده بود؛ اما در عمیق‌ترین گوشه آن حسی تازه و ناشناخته جان می گرفت؛ حسی از غرور، حسی از شجاعت و حسی از آزادگی همراه با احترام و هم‌سان‌پنداری با این طغیان‌گران، چرا که در “زیر چتر استبداد، طغیان لحظه شکوه و جلال انسان است.”

روزهای بعد به دقت تمامی اخبار را دنبال می کرد. هیجانی ناشناخته بر وجودش چنگ می انداخت؛ هیجانی دلنشین چونان وزیدن نسیمی در میانه گرمائی تب‌سوز که جان سوزانش را خنک می کرد. حسی از امید، حسی از توانستن و رهانیدن خویش از فضای سنگینی که کرختش کرده بود. چونان هیجان دلاوران در میانه میدان که دشمن را به ستوه می آورند و بیرق می افرازند. او از شکوه این نبرد، این دلاوری مست شده بود. طیران سیمرغان افسانه‌ای روحش را جلا می داد. بسیار جان‌های آزاد بر خود نظر می کردند و سیمرغ درون را آزاد می ساختند.

وقتی عکس چریک‌های فدائی تحت‌ تعقیب را در گاراژها و مهمان‌ خانه‌ها زدند، قلبش ماغ کشید. پشت شیشه گاراژ «کاوندی» می ایستاد و به آنها خیره می شد. به کسانی که می ایستادند و نگاه می کردند دقت می کرد. اگر حرفی می زدند با تمام حواس خود گوش می داد.

یک روز تصمیم گرفت اطلاعیه عکس‌هائی را که پشت ویترین گاراژ مسافربری «کاوندی» بود، بردارد. بارها از جلو ویترین عبور کرد؛ داخل سالن فروش بلیط شد؛ بار نخست دو نوارچسب آن را برداشت و در نهایت در شلوغ‌ترین زمان، اطلاعیه را از شیشه کند. هرگز آن لحظه را تا امروز که سنی از وی گذشته از یاد نبرده است؛ حسی از ترس، حسی از ناترسی، نوعی آزادشدن و نوعی باورکردن به خود. شاید همین کار کوچک نمادین بود که تمامی مسیر زندگی او را تغییر داد. در سختی راه، یارش بود تا نهراسد و تا حد مرگ در چشم زندگی خیره شود؛ چرا که در جستجوی ایستادگی قدم اول را برداشته بود.

وقتی اطلاعیه را با خود به خانه آورد آن را پشت در گنجه قدیمی که کتاب‌هایش را جای می داد، چسباند. از حضور آنانی که عکس‌هایشان در اطلاعیه بود، نیرو می گرفت. دیگر کمتر به عکس چه‌گوارا و کاسترو که بر دیوار اطاقش نصب کرده بود نگاه می کرد. هربار که در گنجه را می بست حس می کرد پشت آن در بسته، در امان اند. همیشه نگران‌شان بود. مادر در هراس از عکس‌ها: “پسرم می ترسم، این عکس‌ها خطرناک اند. چرا آنها را در گنجه‌ات نهاده‌ای؟”

وقتی از آنها برای مادرش صحبت می کرد، سری به ناباوری تکان می داد و می گفت: “این حکومت، این شاه را نمی‌توان با چند جوان و چهارتا تفنگ از پای انداخت. مثلاً از دست تو چه کاری ساخته است؟ مصدق‌اش، حزب توده‌اش نتوانستند کاری کنند. من می ترسم! دلم برای جوانی‌شان می سوزد. چه قیافه‌های نجیبی دارند!” اما دیگر مخالفتی نکرد. یک روز قفلی آورد و گفت: “پسرم این را بر در گنجه بزن.” او ترس را در چشمان مادر می دید، اما می دانست که ته قلبش آنها را به خاطر او دوست دارد. “نگران‌شان نباش، من هرروز برای آن که نتوانند آنها را دستگیر کنند، بطور مرتب آیت‌الکرسی می خوانم.”

مادر، بی‌آنکه آگاه باشد همیشه مخالف زور بود. در هر بحثی طرف ضعیف را می گرفت و برای هر موضوع کوچک زندگی‌اش جنگیده بود. او، بی‌آنکه بداند یک جنگاور بود. حال، در مقابل او عکس کسانی قرار داشت که در برابر ظلم قد علم کرده بودند. مرتب می پرسید: “چه شد؟” می دانست مادر هراسان است. چون کشته‌شدن و تیرباران‌های زیادی را با چشمان خودش دیده بود. هراسش از آینده او بود. چرا که خوب می دانست در سرزمینی که او بیشتر از پسر جوانش می شناختش: “هرگونه عدم‌اطاعت و سرپیچی از اوامر حکومت گناهی کبیره و مستوجب عقوبت است.”

آیت‌الکرسی‌های مادر چاره‌ساز نشد و هر روز خبر از اعدام بود و کشته‌شدن. مبارزه جدی شده بود. جدی‌تر و پرشورتر از آن که بتوان تصور کرد! چرا که قلب ده‌ها و صدها انقلابی را با خود داشت. انقلابیونی که می خواستند در اوج استبداد و قدرقدرتی رژیم که صدای هیچ مخالفی را بر نمی تافت، نشان دهند هنوز هستند در این سرزمین کسانی، که حاضرند تا پای جان در برابر استبداد بایستند و از قهر و خشونت رژیم هراسی نداشته باشند. مبارزه برای درهم شکستن فضای رعب و وحشت.

تمامی تاریخ صدای فریادهای آزادی‌خواهانی است که برای آزادی جنگیده‌اند. از چهره آغشته به خون بابک تا گلوله نشسته بر پای ستارخان، از لب‌های دوخته‌شده فرخی تا بدن تکه تکه شده فاطمی، از روزبه تا جزنی، همه و همه به تو یادآور می شوند که بهای آزادی در این سرزمین استبداد زده عجین شده با قهر، چه میزان سنگین است و جان آزادی‌خواهان خون‌بهای این قهر که بشکند. چرا که “آزادی اکسیژن تاریخ است!”

حال سالها از آن روزی می گذرد که منصور از سیاهکل خبر داده بود. هیچ‌یک از صاحبان آن عکس‌ها زنده نماندند. آن گنجه شکسته شد. مادر در هراس همیشگی خود به خاطر پسرش در حالی که مرتب آیت‌الکرسی می خواند و به چهار طرف فوت می کرد، از دنیا رفت. هراس او بعد از روی کار آمدن رژیم خمینی و قتل عام‌ها قابل تصور نیست. او تا آخرین لحظه آیت‌الکرسی خواند. اعتقاد داشت دعاهایش پسر او را حفظ خواهند کرد. پسر خود نیز از فراز و نشیب‌های زیادی عبور کرد؛ رفتن یک سلطان و آمدن دیگری مستبدتر را تجربه کرد، انقلابی عظیم اما تلخ را شاهد شد. آن همه شور و اشتیاق او برای آن جان‌های آزاده و رسیدن به آنها در بوته بسیار نقدها قرار گرفت. این نقدها نیز رسم روزگار و زمانه است و هم لازمه تاریخ.

اما او از خود سؤال می کند: “آیا پیروی از احساس‌های زیبای آن روز درست بود؟ آن شور، آن شهامت مبارزه برای درهم شکستن فضای خفقان‌آور و پایبندی به هر آنچه که انسانی بود، درست‌تر بود، یا این منطق پیرانه‌سری؟ چگونه می توان در این زندگی که تنها یکبار تجربه می شود، منطقی بودن تمام تصمیمها را اثبات کرد؟ درستی یا نادرستی آنها را تشخیص داد، زمانی که وجودش خالی از احساسات عالی نهفته در اعماق انسان باشد؟ آیا ما با حس‌های خود زندگی می کنیم یا زندگی سراسر پوشیده از منطق است؟”

“منطق زندگی درست در لحظه‌ای حضور می یابد که نتیجه احساسات معلوم می شود. آن زمان منطق به قضاوت می نشیند: “اگر قرار بر زندگی توام و همیشگی منطبق بر منطق باشد، نه عشق بروز خواهد کرد و نه قلبی خواهد لرزید و نه جان شیفته‌ای در مقابل تندر خواهد ایستاد و نه انقلابی رخ خواهد داد. بدون این عشق، این حس، چگونه می توان از زیبائی‌های درون روح آدمی و از زیبائی زندگی سخن گفت؟ از هزاران رنگ نهفته در زیر لایه خاکستری حکومت‌های مستبد پرده برداشت و رنگین کمان آسمان باز را ترسیم نمود؟ جان‌های آزاد را به شنیدن موسیقی حیات دعوت کرد؟”

ایده‌ها خاکستری اند، این گذر حس‌های پر تب و تاب زندگی در رگهای جوان و پیران جوان‌مانده است که درخت زندگی را شاداب نگاه می دارد، تا منطق فرصت یابد به سبک و سنگین‌کردن آن برخیزد!

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی             عشق داند که در این دایره سرگردانند

(حافظ)

او هنوز هم در بسیاری از لحظات سخت زندگی به آن عکس‌های نصب‌شده بر پشت در گنجه مراجعه می کند. عکس‌هایی که حال در گوشه‌ای از ذهن او جای گرفته‌اند. تلاش می کند آن حس زیبای سالیان دور را زنده کند. حسی که به او توان ایستادن می داد؛ نیروی آن که تسمه از گرده گاو وحشی طوفان بکشد، در مقابل تندر بیایستد و خانه را روشن کند! تن به حقارت در زندگی نسپارد! “آزاد سرو باشی حتی اگر اسیری”

چه تسلای عظیمی است در این خیره‌سری و برافراشتن سر در تنگنای زندگی. زمان گذشت، آنها و بسیارانی دیگر از یاران رفتند. جسم‌ها در خاک شدند، اما هیچ نیروئی قادر به کشتن یک روح پیروزشده بر جسم نیست! آنها در کنار ما حضور دارند و به حضور خویش ادامه خواهند داد.

یادشان گرامی باد!

تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن, ۱۳۹۵ ۲:۳۸ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

فلسطین و وجدان بشریت، فراموش نمی‌کنند؛ صلح را فریاد می‌زنند!

می‌توان و باید در شادمانی مردم فلسطین و صلح‌خواهان واقعی در جهان به خاطر احتمال پایان نسل‌کشی تمام عیار در غزه شریک بود و در عین حال، هر گونه توهم در بارۀ نیات مبتکران طرح جدید را زدود. می‌توان و باید طرح ترامپ را به زانو درآمدن بزرگترین ماشین آدم‌کشی تاریخ بشر در برابر مردم مقاوم غزه دانست.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

پیمان ابراهیم؛ از نمایش صلح تا استمرار بحران

شهناز قراگزلو: هیچ بخش الزام‌آوری در متن پیمان ابراهیم وجود ندارد که تشکیل کشور مستقل فلسطین را تضمین کند. به همین دلیل، این پیمان بیش از آن‌که زمینه‌ساز صلحی پایدار باشد، به ابزاری برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل بدون حل مسئله‌ی فلسطین تبدیل شد. صلح پایدار در خاورمیانه تنها زمانی ممکن است که بر پایه‌ی به‌رسمیت شناختن دو دولت مستقل و برابر حقوق میان اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها بنا شود

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

از فروپاشی گفتمان تا انباشت بحران

لزوم حفظ واژه «خشونت» و جرم‌انگاری دقیق مصادیق «خشونت علیه زنان»

به بهانه‌ی روز جهانی غذا؛ تأملی بر بحران سوءتغذیه در جهان و ایران

«اعتصاب غذا علیه اعدام، فریاد حق زندگی است!»

بی کرانه ها

پیمان ابراهیم؛ از نمایش صلح تا استمرار بحران