پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۸

پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۸

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران
مروری بر اخبار منتشر شده نشان می‌دهد که اکنون بیش از پنجاه زندانی سیاسی شب‌های زندان را زیر حکم اعدام به صبح می‌رسانند؛ زندانیانی که پرونده‌هاشان یا متکی به اعترافی...
۲۶ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
بابک شهبازی اعدام شد؛ ۱۰ اعدام به اتهام جاسوسی در پنج ماه
این دهمین اعدام از ابتدای سال جاری میلادی با اتهام جاسوسی برای اسراییل بوده است. محسن لنگرنشین، پدرام مدنی، اسماعیل فکری، مجید مسیبی، محمدامین مهدوی‌شایسته، ادریس آلی، آزاد شجاعی، رسول احمد رسول، روزبه وادی و بابک شهبازی از...
۲۶ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
کورش، اسطوره‌ای در خدمت نوستالژی قدرت
کورش، در این ساختار ذهنی نماد مشروعیت‌ سلطنت، قوم‌محوری آریایی و حذف تنوع تاریخی است؛ پروژه‌ای که به‌جای گشودن راه به‌سوی آینده، تلاش می‌کند همه چیز را در قالب یک...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
شوراها ، روزنه‌ای برای شکوفایی مدنی در دل محدودیت‌ها
انتخابات شوراهای شهر و روستا در ایران هرچند ممکن است در نگاه نخست رویدادی کم‌اهمیت به نظر برسد، اما در واقع فرصتی است برای یادآوری این حقیقت که جامعه نیازمند...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
افشای ماهیت ضد انسانی فرقه رجوی: شادی برای فاجعه یازده سپتامبر
برای مشخص شدن دو ذهنیت متضاد و آشکار شدن تمایز بین تفکر دُگم و منحط فرقۀ رجوی با اندیشه و احساس آدمی باید نگاهی تطبیقی به موضع‌گیری و واکنش بازماندگان...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: آرش رضایی
نویسنده: آرش رضایی
سه سال پس‌از قتل حکومتی ژینا مهسا امینی؛ نزدیک به سه هزار اعدام
در سال جاری میلادی (۲۰۲۵) تا لحظه انتشار این گزارش دست‌کم ۹۳۸ تن در ایران اعدام شده‌اند. با توجه به این‌که هنوز سه‌ماه‌ونیم از سال جاری باقی مانده است، به...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
آقای خامنه ای! از کدام راه می روید؟ راه مائو یا برژنف؟
سه گامی که برای عبور سالم کشور از این ورطه‌ی بحرانی توصیه می‌کنم چنین است: ۱. انتقال مهم‌ترین عرصه‌های تصمیم‌گیری راهبردی کشور به شورای عالی امنیت ملی. ۲. گسترش ترکیب...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار

درس گرفتن وارونه از گذشته

پاسخ به مقاله «ارزیابی از خط مشی سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در سال های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲» از رفیق فرخ نگهدار

رفیق نگهدار از « سنجش ظرفیت ها و زمینه ها برای همکاری سیاسی و سامان گری اتحادهای بزرگ» سخن می گوید، آن هم در فاصله زمانی 1359 تا 1362. «اتحاد بزرگ» مورد اشاره رفیق نگهدار در آن سالها چیزی نبود جز دنباله روی حزب توده ایران و سازمان اکثریت از حکومتی که حتی حاضر نبود موجودیت این دو سازمان را به رسمیت بشناسد. کدام اتحاد بزرگ؟ نهادن این نام بر حمایت خفت بار از حکومت، یک شوخی بیش نیست.

در سایت کار، نوشته ای از رفیق فرخ نگهدار با نام «ارزیابی از خط مشی سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در سال های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲» آمده است که چاره ای جز پاسخ بدان نیست. نگارنده، بر آن است که هم اکنون، پیکار مردم ایران برای گذار از خودکامگی به دمکراسی، اولویت هایی دیگر را در برابر فعالان سیاسی نهاده است. اما حال که رفیق فرخ نگهدار به عنوان مسئول اصلی خط مشی سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در دهه ۱۳۶۰ نوشته نامبرده را انتشار داده است، باید بدان پاسخ داد تا کسانی که شاید با تاریخ سازمان فدائیان آشنایی کامل ندارند، با همه جوانب واقعیات دهه ۱۳۶۰ آشنا شوند. آنچه این نوشته برای پاسخ دادن به آن به رشته تحریر درآمده است، این استدلالهای رفیق نگهدار است: نخست: «جهات منفی (…) در خط مشی سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، نسبت به سایر نیروها، بسیار محدودتر و عناصر مثبت در آن خط مشی (…) بسیار گسترده تر بوده است.» رفیق نگهدار، از مجاهدین، اقلیت، راه کارگر، پیکار، رزمندگان و غیره نام می برد. در مورد مجاهدین، داوری او از همه سخت تر است: «من مشی سازمان مجاهدین خلق ایران را فاجعه بار، جنایت آلود و موجب بزرگ ترین ضربات به روند تحول سیاسی جامعه و به منافع ملی کشور می شناسم. من بر شناخت خود از ماهیت خط مشی سازمان مجاهدین و نقش فاجعه بار رهبری آن سازمان ایستاده ام و طی این سال ها هرچه پیش تر رفته ایم بیشتر پی برده ام که شناختم از ماهیت آن رهبری و مواضعم در مقابله با آنان تا چه (حد) واقع بینانه بوده است.» رفیق نگهدار، در مورد گروه های چپ نامبرده می نویسد: «مشی سیاسی آنان در قبال نیروهای تحت هدایت خود بشدت غیر مسئولانه، فاقد آینده نگری و محکوم به شکست و خسران سنگین بوده است. (..) این مشی، فعالین سیاسی را به گوشت دم توپ تبدیل کرد؛ بی آنکه هیچ میراثی برای آینده برجا گذارد.» رفیق نگهدار مدعی است دلیل برتری مشی سازمان اکثریت بر سیاست گروه های چپ نامبرده، کارنامه اکثریت در عرصه هایی مانند دمکراسی درون سازمانی، حفظ و پرورش کادرها، مشارکت در تشکل های دمکراتیک و حضور در صحنه است. دوم: « اغلب جریان هایی که گذشته استبدادی و یا غیر آزادیخواهانه ای داشته و امروز از آن گذشته فاصله گرفته اند برای سازمان اکثریت، برای راهی که طی کرده و برای مسوولین آن ارزش، احترام و اهمیت معین قائلند.» رفیق نگهدار برای مستدل کردن این ادعا، لیست بسیار ناهمگونی از دارندگان نظر مثبت در مورد سازمان اکثریت ارائه می دهد: سعید حجاریان، بابک امیرخسروی، ابراهیم یزدی، شهریار آهی و برخی دیگر. و در مقابل، فهرست مخالفان سازمان اکثریت را قرار می دهد: سلطنت طلبان و ولایت گرایان حفظ کننده مواضع استبدادی، گروه های مارکسیستی که تحول ایدئولوژیک بنیادینی پشت سر نگذاشته اند و مجاهدین خلق. رفیق نگهدار در پایان مقاله خود، می نویسد: «اگر سازمان اکثریت بخواهد گذشته را چراغ راه آینده سازد، عملکرد و تجربه آن دسته از مسوولین گروه های چپ، که خود را در سمت چپ ما قرار می داند (می دهند)، دست کم برای من تا امروز، نور پرداز راه آینده نبوده اند. من، در زمینه منش سیاسی، از کسانی چون مهندس مهدی بازرگان، از آیت الله منتظری، از دکتر عبدالرحمن قاسملو، از ایرج اسکندری و حتی احسان نراقی خیلی بیشتر یاد گرفته ام و هم با مرور آن سال های تلخ، به خصوص نسبت به بازرگان و قاسملو خود را وام دار می بینم.» رشته نخست استدلال رفیق نگهدار، یعنی مقایسه با سایر گروه ها، منطق «مقایسه بین بد و بدتر» را به ارزیابی از تاریخ سازمانی تحمیل می کند که مدعی گشودن افق های نو در برابر جامعه ایران است و از ایرانیان می خواهد برای دستیابی به دمکراسی، عدالت اجتماعی و پیشرفت از برنامه سیاسی این سازمان حمایت کنند. این چه منطق خفت باری است که می گوید از گناهان ما بگذرید، چرا که گناهان دیگران سنگین تر بودند؟ همین یک پرسش کافی است تا استدلال رفیق نگهدار فرو ریزد. اما برای ثبت در تاریخ، بهتر است این نیز گفته شود که ارزیابی رفیق نگهدار از سیاست سازمان اکثریت در مقایسه با همه گروه هایی که از آنها نام برده است، به شدت غیرمنصفانه است و رفیق نگهدار نباید گله مند باشد اگر کسانی که به حق از نوشته اخیر ایشان خشمگین خواهند شد، برای این نوشته او توصیف هایی بسیار تندتر از «غیرمنصفانه» برگزینند. رفیق نگهدار، مجاهدین را متهم به سیاستی «فاجعه بار، جنایت آلود و موجب بزرگ ترین ضربات به روند تحول سیاسی جامعه و به منافع ملی کشور» می کند. رفیق نگهدار به خواننده جوانی که شاید اطلاع کافی از رویدادهای سالهای نخست پس از انقلاب نداشته باشد، نمی گوید که مجاهدین نیز مانند همه گروه های دیگر غیرحکومتی، از همان فردای انقلاب قربانی انحصارطلبی و سرکوبی شدند که تا قبل از تصمیم نادرست رهبری مجاهدین برای مقابله به مثل، در صفوف مجاهدین شمار زیادی کشته و مجروح و زندانی به جا گذاشته بود، در حالی که از بهمن ۵۷ تا پایان خرداد ۱۳۶۰، مجاهدین به شدت از اعمال قهر احتراز می کردند و تا اواسط سال ۱۳۵۹ در مجموع سیاستی مشابه همان را داشتند که سازمان اکثریت از اواسط ۱۳۵۹ تا پایان ۱۳۶۱ دنبال می کرد، یعنی حمایت از آیت الله خمینی و تلاش برای فعالیت مسالمت آمیز در چارچوب جمهوری اسلامی ایران. این حکومت بود که همه امکانات فعالیت مسالمت آمیز را از مجاهدین گرفت و هر آنچه در توان داشت انجام داد تا مجاهدین چاره ای جز قیام مسلحانه علیه حکومت نبینند. چگونه است که امروز جمله معروف بازرگان، سرمشق رفیق نگهدار، که در دادگاه نظامی شاه مسئولیت روی آوردن مبارزان سیاسی به قهر را به درستی متوجه حکومت وقت دانست، معتبر است اما رفیق نگهدار حاضر نیست چماق کشی ها و انحصارطلبی ها و قتل های بهمن ۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ را به یاد آورد؟ من سیاستی را که رهبری مجاهدین از خرداد ۱۳۶۰ به بعد برگزید بسیار زیان بار می دانم اما باید از رفیق نگهدار پرسید چه تفاوت بنیادین میان آن سیاست رهبری مجاهدین و مبارزه مسلحانه ای وجود داشت که بنیانگذاران دو سازمان فدائیان و مجاهدین در اواخر دهه ۱۳۴۰ در پیش گرفتند؟ هر دو سیاست، نادرست بود و عواقب ناگواری به جامعه و صحنه سیاست ایران تحمیل کرد. هر دو مشی، تأثیر مشابهی در راستای افزایش خشونت در ایران داشت. اما در هر دو مورد، این حکومت وقت بود که مسئولیت اصلی لغزیدن کشور به ورطه سیاست قهرآمیز را بر عهده داشت. مخدوش کردن این مسئولیت، آن هم به گونه یکجانبه ای که رفیق نگهدار می کند، توجیه اعمال حکامی است که از همان بدو روی کار آمدن، کمر همت به برپایی استبداد و جاری کردن سیل خون برای پا گرفتن حکومت استبدادی بستند. صرفنظر از اینکه منطق «بد و بدتر» برای ارائه ارزیابی از عملکرد سازمانهای سیاسی در دهه ۱۳۶۰ اجتناب ناپذیر نیست، رفیق نگهدار خود در مقاله اش آنجا که به گرایشهای درون حزب توده ایران مربوط می شود، با نام بردن از ایرج اسکندری و سیاست مورد دفاع وی، بطلان ادعایش را که برای یک سازمان مارکسیست – لنینیست، دچار شدن به سرنوشت سازمان اکثریت قابل اجتناب نبود، ثابت می کند. جریان مخالف مشی کیانوری در حزب توده ایران، مارکسیست – لنینیست بود اما در مقابل دفاع کیانوری از آیت الله خمینی، از اتحاد با نیروهای لیبرال دفاع می کرد. نمونه دیگری که رفیق نگهدار به نادرستی در ردیف سایر گروه های چپ از آن نام می برد، سازمان راه کارگر است. این سازمان بدون آن که کوچکترین اعتقادی به مبارزه مسلحانه داشته باشد، بدون آن که دست به کوچکترین اقدام قهرآمیز زده باشد، از سال ۱۳۶۰ تنها به علت مخالفت این سازمان با حکومت و به علت مارکسیست بودن این سازمان، مورد وحشیانه ترین هجوم ارگانهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفت و ده ها تن از رهبران، کادرها، اعضا و هواداران این سازمان نیز مانند سازمانهایی که مشی مقابله قهرآمیز با حکومت را برگزیده بودند، اعدام شدند. همین سرنوشت بعدها دامن حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و سازمان فدائیان خلق ایران (۱۶ آذر) نیز را گرفت، علیرغم آن که این سه سازمان از نظام جمهوری اسلامی حمایت می کردند. سرکوب خونین دهه ۱۳۶۰، نه یک واکنش به این یا آن سیاست سازمان مجاهدین، بلکه اجرای تصمیمی بود که سران حکومت حتی پیش از به قدرت رسیدن، تدارک آن را دیده بودند. پس از انقلاب این تصمیم مرحله به مرحله به اجرا گذاشته شد. نخست وابستگان به رژیم سابق را دسته دسته بدون رعایت حقوق انسانی آنها و بدون توجه به مسئولیت تک تک افراد در این یا آن جنایت حکومت پیش از انقلاب، به جوخه های اعدام سپردند. سپس نیروهای سیاسی جنبشهای قومی به بهانه درگیری های مسلحانه به ویژه در کردستان و ترکمن صحرا آماج سرکوب شدید توسط حکومت قرار گرفتند که در این راستا حتی از بمباران مناطق مسکونی نیز ابایی نداشت. همزمان با رانده شدن نیروهای ملی – مذهبی از حکومت، چتر حفاظتی روی برخی این نیروها نیز از میان رفت و بخشی از این نیروها که انتقادهای رادیکال تری از حکومت می کردند با خشونت سرکوب شدند. هواداران بنی صدر نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران را می توان بخشی از این نیروها ارزیابی کرد. همزمان با بنی صدر و هوادارانش، متحد آنها سازمان مجاهدین نیز در سال ۱۳۶۰ در نوبت سرکوب همه جانبه و وحشیانه قرار گرفت که این موج سرکوب، از همه موارد قبل گسترده تر بود. همزمان با این موج، حکومت علیه همه نیروهای چپ منتقد حکومت نیز شمشیر را از رو بست، از جمله فدائیان اقلیت، پیکار، راه کارگر، رزمندگان و غیره. اما حزب توده ایران و سازمان اکثریت نیز از موج سرکوب ۱۳۶۰ بی نصیب نماندند و امکان انتشار علنی ارگان مطبوعاتی و استفاده از دفاتر علنی و رسمی در همان سال ۱۳۶۰ به کلی از آنان سلب شد. اما این دو سازمان به موجودیتی نیمه علنی رضایت دادند و آن قدر حمایت از حکومت را ادامه دادند تا زمانی که تیغ سرکوب دامن خود آنان را نیز گرفت. اما رفیق نگهدار این واقعیات را چگونه بازتاب می دهد؟ او مدعی است سازمان اکثریت با احتراز از تحلیل «به شدت ذهنی» سایر گروه های چپ، توانسته است در سالهای ۵۹ تا ۶۲، «دموکراسی، چند صدایی، علنیت، و مدرن سازی» را در سازمان گسترش دهد، کادرهایش را حفظ کند، زمینه ها را برای «اتحادهای بزرگ» بسنجد، در تشکل های دمکراتیک و سازمانهای غیردولتی حضور یابد، در صحنه حاضر باشد و بر سایر نیروهای سیاسی تأثیر بگذارد. گیرم همه این ادعاها درست باشد، همه اینها به چه بهایی به دست آمد؟ به بهای پشتیبانی ننگین از یک حکومت به شدت سرکوبگر و خونریز، به بهای قربانی کردن آبرو و حیثیت چپ در بارگاه ولایت فقیه، به بهای بر جای گداشتن میراثی سنگین برای کسانی که متجاوز از ۲۰ سال است می کوشند در سازمان اکثریت بر این میراث فائق آیند. آیا رفیق نگهدار فراموش کرده است که سازمان تحت مسئولیت او برای کشته شدن موسی خیابانی هورا کشید؟ آیا رفیق نگهدار از یاد برده است که بارها از اعضا و هواداران سازمان خواست علیه به اصطلاح «ضد انقلاب» برای حکومت جاسوسی کنند؟ برای آنکه رفیق نگهدار مدعی نشود که منظور از «ضد انقلاب» تنها سلطنت طلبان بوده اند، ایشان را به مقالات آخرین شماره های نشریه کار در زمستان ۱۳۶۰ و به ویژه مقاله شرم آوری که پس از کشته شدن موسی خیابانی در کار چاپ شد ارجاع می دهم که در آن گروه های چپ نیز به صراحت «ضد انقلابی» نامیده شده اند. رفیق نگهدار به جای آنکه از این گروه ها پوزش بطلبد و وامدار اکثریت اعضا و هواداران سازمان خود باشد که رهنمودهای فاجعه بار او را اجرا نکردند، خود را بیشتر وامدار دیگرانی مانند احسان نراقی می داند، فردی که از افتخاراتش، همواره کرنش به حکومت وقت است. «دستاورد»هایی نیز که رفیق نگهدار برای سیاست خود بر می شمارد، یا به کلی غیرواقعی است یا اصلاً مربوط به دوره مسئولیت او نیست. کدام عضو سازمان اکثریت است که نداند ساختار متمرکز غیردمکراتیک تا هنگامی که ده ها کادر و عضو سازمان پس از مهاجرت رهبری سازمان به خارج بر آن شوریدند پابرجا بود؟ رفیق نگهدار درباره کدام دمکراسی، کدام چندصدایی، کدام مدرن سازی در سازمان تا سال ۱۳۶۲ سخن می گوید؟ آیا او فراموش کرده است که چگونه رهبران انشعاب ۱۶ آذر را متهم می کرد عوامل امپریالیسم اند؟ اگر در سازمان اکثریت دمکراسی و چندصدایی حاکم شد، این روند با قدرت رهبری تحت مسئولیت رفیق نگهدار نسبت معکوس داشت. تنها پس از انتقال رهبران و بخش بزرگی از کادرهای سازمان به خارج در سال ۱۳۶۲ بود که روند دمکراتیزه کردن حیات درون سازمانی آغاز شد. هفت سال طول کشید تا این روند به نخستین کنگره سازمان بیانجامد. در تمام آن هفت سال، رهبری وقت سازمان تحت مسئولیت رفیق نگهدار نه یاری رسان، که بیشتر سدکننده این روند بود. حفظ کادرها از طریق اعلام وفادارای به حکومتی سرکوبگر، هنر نیست. حکومت در ازای بهای سنگینی که سازمان از طریق قربانی کردن حیثیت خود پرداخت، چیزی بیش از دو سال تحمل فعالیت به شدت محدود و نیمه علنی به سازمان نداد. این دو سال هم در زمستان ۱۳۶۱ به سر رسید. وقتی حزب توده ایران سرکوب شد، رهبری وقت سازمان اکثریت توانست در یک عقب نشینی نه چندان منظم، بخشی از رهبران و کادرهای سازمان را از زیر ضرب خارج کند. این عقب نشینی می توانست فاجعه بارتر باشد، اما من اطمینان دارم آن بخش از رفقایی که با دستگیری و زندان و شکنجه، بهای نابسامانی های ان عقب نشینی را پرداختند، در ارزیابی مثبت از «حفظ کادرها» با رفیق نگهدار هم نظر نیستند. رفقای جان باخته نیز که دیگر نمی توانند سخن بگویند. آنها سنگین ترین بها را برای تحلیلی به شدت ذهنی و غیرواقعی از ماهیت حکومت پرداختند. لااقل برخی از آنها نیز می توانستند زنده باشند اگر رهبری سازمانشان به حکومت اعتماد نمی کرد و زودتر و منظم تر عقب نشینی تشکیلات را سازمان می داد. اگر رهبری مجاهدین، غیرمسئولانه اعضای این سازمان را به مصافی نابرابر با حکومت تا دندان مسلح فرستاد، رهبری سازمان اکثریت نیز با ارزیابی نادرست از مقاصد و ماهیت حکومت، از حفظ جان بسیاری از افراد تحت مسئولیت خود بازماند. رفیق نگهدار از « سنجش ظرفیت ها و زمینه ها برای همکاری سیاسی و سامان گری اتحادهای بزرگ» سخن می گوید، آن هم در فاصله زمانی ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲. «اتحاد بزرگ» مورد اشاره رفیق نگهدار در آن سالها چیزی نبود جز دنباله روی حزب توده ایران و سازمان اکثریت از حکومتی که حتی حاضر نبود موجودیت این دو سازمان را به رسمیت بشناسد. کدام اتحاد بزرگ؟ نهادن این نام بر حمایت خفت بار از حکومت، یک شوخی بیش نیست. معلوم نیست منظور رفیق فرخ از تشکل های دمکراتیک و سازمانهای غیر دولتی که گویا سازمان اکثریت در فاصله ۵۹ تا ۶۲ در آن حضور داشته است چیست. اگر مراد او تشکلهای وابسته به حزب توده ایران و خود سازمان است، آن تشکلها از مفهوم امروزی سازمان غیردولتی فاصله بسیار داشتند و اصلاً دمکراتیک نبودند. اگر اشاره رفیق نگهدار، به معدود تشکلهای مستقل باقی مانده پس از سرکوب ۵۷ تا ۵۹ است، بدیهی است که اعضای سایر نیروهای چپ به علت خطر جانی اصلاً امکان آفتابی شدن در آن نهادها را نداشتند تا بتوانیم در مقایسه با آنان مدعی حضوری فعالتر شویم. و بالاخره درباره تأثیرگذاری بر سایر نیروهای سیاسی، شاید رفیق نگهدار در آن سالها آن چنان در لاک رهبری وقت سازمان فرو رفته بود که واقعیات دور و بر خود را نمی دید. خود رفیق نگهدار در جایی گفته است که چگونه دوست دیرینش که عضو راه کارگر بود با دیدن رفیق نگهدار در خیابان، به شدت نگران و هراسان شده بود که مبادا توسط رفیق نگهدار به دام حکومت افتد. آیا این است تأثیری که رفیق نگهدار از آن سخن می گوید؟ در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱، نام سازمان آن چنان با حمایت از حکومت تداعی می شد که سازمان در میان همه نیروهای سیاسی غیرحکومتی به شدت منزوی بود. احترام و رابطه دوستانه ای که رفیق نگهدار بدان می بالد، بعدها به دست آمد، آن هم علیرغم سیاست سازمان در سالهای مسئولیت رفیق نگهدار، نه به خاطر آن. مسئولان سازمان از کنگره نخست به بعد بسیار خون دل خوردند و زحمت کشیدند تا توانستند آثار فاجعه بار دوره مسئولیت رفیق نگهدار را تا حدی جبران کنند و اعتباری را که اکنون رفیق نگهدار آن را به سود خود مصادره می کند برای سازمان به دست آورند. در خاتمه، یک نکته حاشیه ای را هم یادآور می شوم: بالاخره نفهمیدم افرادی مانند داریوش همایون و شهریار آهی از نظر رفیق نگهدار کسانی محسوب می شوند که نظر مساعد آنها درباره سازمان ارزشمند است یا افرادی که تماس و همکاری اعضای سازمان با آنها ممنوع است. تا آنجا که به یاد دارم، رفیق نگهدار و همفکران او در سازمان می خواستند برخی از اعضای سازمان به علت نشست و برخاست با داریوش همایون و شهریار آهی، مورد مؤاخذه قرار گیرند یا حتی از سازمان اخراج شوند. تلاش کردم در این نوشته به بررسی آشکارترین و حیرت آورترین موارد قلب واقعیات در نوشته رفیق نگهدار اکتفا کنم. بررسی همه جانبه سیاستهای سازمان در دوره مورد اشاره رفیق نگهدار کاری است که در طول ۲۰ سال گذشته در سازمان اکثریت جریان داشته است و به اسناد و مصوباتی نیز در کنگره های سازمان انجامیده است، مصوباتی که سیاست سازمان در سالهای ۵۹ تا ۶۱ را فاجعه بار خوانده اند. رفیق نگهدار، مخالف این مصوبات است و حق او است که مخالف باشد، اما او مجاز به واژگونه جلوه دادن واقعیات تاریخ سازمان نیست.

تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند, ۱۳۸۸ ۱۰:۰۷ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

تجاوز اسراییل به خاک قطر، جلوه‌ای دیگر از جنگ‌طلبی، توافق‌ستیری و تروریسم دولتی

حمله‌های مکرر اسراییل به کشورهای منطقه، امنیت و ثبات منطقه و جهان را به‌شدت تهدید کرده و نه تنها نقض آشکار منشور سازمان ملل و اصل حاکمیت ملی کشورهاست، بلکه نشأت گرفته از سیاست راهبردی این حکومت برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» است.

ادامه »

بنای تجارت و سود و ثروت بر خون و استخوان و جان و هستی فلسطینیان

از گرسنگی دادن عمدی گرفته تا آوارگی اجباری و بمباران سیستماتیک، همه نشان می‌دهند که «امنیت اسرائیل» بهانه‌ای است برای پاک‌سازی قومی و جایگزینی جمعیت. انطباق سیاست نظامی اسرائیل با منطق اقتصادی آمریکا چهرۀ خود را در نسل‌کشی در غزه به‌مثابه هم‌راستایی سیاست و تجارت به خوبی نشان می‌دهد.

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران

بابک شهبازی اعدام شد؛ ۱۰ اعدام به اتهام جاسوسی در پنج ماه

کورش، اسطوره‌ای در خدمت نوستالژی قدرت

شوراها ، روزنه‌ای برای شکوفایی مدنی در دل محدودیت‌ها

افشای ماهیت ضد انسانی فرقه رجوی: شادی برای فاجعه یازده سپتامبر

سه سال پس‌از قتل حکومتی ژینا مهسا امینی؛ نزدیک به سه هزار اعدام