مقاله حاضر، ترجمه مطلبی از سارا سالم، زن مصری است که هم اکنون دوره دکترای خود را در موسسه مطالعات اجتماعی در هلند می گذراند. او این مطلب را به زبان انگلیسی به نگارش درآورده و سپیده یوسف زاده زحمت ترجمه آن را برعهده داشته است. حوزه کاری و علایق سارا سالم شامل فمینیسم، نئوکولونیالیست، ژئوپلیتیک و خاورمیانه است. از همین روست که در مقاله حاضر او تلاش کرده که در مورد تحولات اخیر کشورش، فراتر از کلیشه های رایج در گفتمانهای بین المللی در رابطه با اسلام گرایان و مسئله زنان، به راهبردهای عینی تر برای پیشبرد حقوق زنان در مصر پس از مبارک بپردازد.
زن به منزله میدان جنگ فرهنگی
جنبش مصر از آغاز ظهورش در ۲۵ ژانویه سال ۲۰۱۱ تاکنون، چند مرحله مهم را پشت سر گذاشته است. این جنبش با انقلابی ۱۸ روزه آغاز شد و به استعفای رئیس جمهور وقت انجامید. پس از آن، قدرت، به شورای عالی نیروهای مسلح منتقل شد و این انتقال قدرت منجر به وقایع قابل تاملی شد که حاکی از انقلابی در جریان و در حال پیشرفت است و نه جرقه ای زودگذر و اتفاقی محدود که به پایان رسیده است. درگیری های گاه به گاه با ارتش و نیروهای امنیتی، قتل عام بندر سعید در استادیوم فوتبال، و درگیری تراژیکی که در میدان ماسپرو (در میان گروه های مسیحی) اتفاق افتاد همه و همه نشان از این حقیقت دارند که انقلاب به پایان نرسیده است و رژیم کهنه هنوز در قدرت است. علاوه بر این، در چندین ماه گذشته، مصر شاهد فعالیت های هدفمند در میان طرفداران رژیم سابق بود که برای تشکل سازی و ورود دوباره به فضای سیاسی در تلاش هستند. نشانه روشن این ادعا حضور احمد شفیق – یکی از وزرای سابق دولت مبارک – به عنوان یکی از کاندیدهای اصلی اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب است.
اولین دور انتخابات ریاست جمهوری به دور دوم و رقابتی بین محمد مُرسی و احمد شفیق کشیده شد. اولی نماینده اخوان المسلین و دیگری نماینده ای از رژیم سابق (حزب دموکراتیک ملی). انتخابات منجر به نقطه نظرهای متفاوتی در بین مردم شد. بسیاری از مصری ها بین رای دادن یا بایکوت کردن انتخابات مردد بودند. بسیاری دیگر از نگرانی پیروزی کاندیدایی که خواهان پیروزی اش نبودند در انتخابات شرکت کردند. و بسیاری نیز در انتخابات شرکت کردند تا به کاندید مورد نظر علاقه خود رای دهند. مُرسی با اختلاف بسیار کمی برنده انتخابات شد و رئیس جمهور کنونی مصر است. روزهای اول ریاست او سرشار از اتفاقات گوناگون بوده است. مُرسی نصب تصاویر خود در فضاهای عمومی را منع کرده؛ خواستار حداقل تدابیر امنیتی برای رفت و آمد خود در داخل مصر شده؛ خانواده های شهدا را ملاقات کرده و امکان ملاقات و دسترسی مستقیم را برای آنها تضمین کرده است. او همچنین اعلام کرده که یک زن و یک مسیحی کپتیک را به عنوان معاون خود برخواهد گزید. این اقدامات باعث شگفتی بسیاری در داخل و خارج مصر شده است و برای بسیاری نشانه تغییرات مثبتی نسبت به دوران حکومت مبارک تلقی می شود. نکته ی مهم این است که پیروزی مُرسی در انتخابات به دلیل حمایت گروههای اجتماعی مختلف بود، از جمله کنشگران و فعالین اجتماعی، انقلابیون، جوانان و مصری هایی که خواهان برکناری همه افرادی هستند که در رژیم قبل در مسند قدرت بودند. در نتیجه مُرسی باید خیلی چیزها را ثابت کند. او می داند بدون حمایت گروههایی که لزوما از طرفداران اخوان المسلین نیستند در انتخابات پیروز نمی شد و از این رو فشار فزاینده و انتظارات زیادی متوجه مُرسی است.
سوالی که به طور مداوم در رسانه ها به گوش می رسد این است که با پیروزی نماینده ای اسلام گرا تکلیف زنان مصری چه می شود؟ آیا مصر به ایران یا افغانستان دیگری تبدیل خواهد شد؟ طنزهایی در باب برقع و پوشش اسلامی، منع مشروبات الکلی و بیکینی، شبکه های اجتماعی را سراسر پر کرده است. در رویارویی با این گونه سوالها باید دو نکته را از هم تفکیک کرد: از یک سو ترس از اسلام و نگرانی هایی که عمدتا ناشی از نگاه «اروپایی / غربی» به شرق و جهان اسلام است و از سوی دیگر نقدهای سازنده و به جایی که در خصوص اسلام سیاسی و مسئله جنسیت وجود دارد. به عبارت دیگر نقد اخوان المسلمین و سیاستمداران این حزب در رابطه با نقطه نظر آنان در مورد زنان، جنسیت و سکسوالیته و به طور کلی اقلیتها از اهمیت بسیاری برخودار است. اما در عین حال نباید به دام ناشی از هیجان و اسلام هراسی سقوط کنیم. وسواس در باره مسئله «اسلام و زن»، وسواسی دیرپا در گفتمان جهانی و غرب است که روزنامه نگاران و منتقدین غربی را در باب سوالهایی که مربوط به ریاست جمهوری مُرسی و تاثیر آن بر زنان است دچار ملاحظه و احتیاط می کند. به سخن دیگر نویسندگان و منتقدین غربی غالبا سیاستها، بیانیه ها یا گفتمان مشخصی را که از جانب اسلام گرایان مطرح شده است را نقد نمی کنند، بلکه در خصوص این که یک کشور اسلامی چگونه کشوری است فرضیات کلی ارائه می کنند که اغلب هم ناشی از نگاه های کلیشه ای است که نسبت به کشورهایی مانند ایران یا افغانستان در ذهن دارند.
با این حال مهم است که به عنوان یک زن مصری، مُرسی و اخوان المسلین را مورد نقد قرار دهیم. جنگ های سیاسی فرهنگی و اجتماعی با محوریت زن و بدن او شکل می گیرد. از زنان غالبا به عنوان سمبل و نشانه باروری ملتها، فرهنگ ها و مذاهب و ارزشها و هنجارهای آنها استفاده شده است. به عنوان مثال زمانی که الجزایر به تصرف فرانسوی ها درآمد و مستعمره فرانسه شد، موقعیت زنان (به عنوان حقیقتی یکدست در جامعه الجزایر) بهانه ای بود در دست فرانسوی ها برای اثبات عقب ماندگی و بی تمدنی الجزایر (بخوانید مسلمانان) و فرهنگ آن و نیز دلیلی بود که به استناد آن ماموریت متمدن کردن الجزایر را بر عهده بگیرند. این واقعیت که (بعضی) از زنان پوشش اسلامی داشتند فرانسویان را بر آن داشت که برای رهایی آنها اقدام کنند. این گفتمان امروز هم در فرانسه در جریان است و در قوانینی که برای منع برقع وضع کرده اند منعکس شده است.
همانطور که گفته شد، اورینتالیسم اغلب از زنان برای عقب مانده نشان دادن اسلام یا اعراب استفاده کرده است و از سوی دیگر نیز اسلام، همواره به همان تاکتیکهای همیشگی خود اکتفا کرده و اغلب از سمبلهای مربوط به زنان برای رویارویی و مقاومت در برابر امپریالیسم استفاده کرده است. در چنین رویکردی است که زنان نیازمند محافظت هستند چرا که زن، سمبل ملت قلمداد می شود. در عین حال قوانین و جنبشهایی که برای “رهایی” زنان در جریان اند، غالبا برچسب غربی و امپریالیستی می خورند و از این رو «غیراسلامی» تلقی می شوند.
از طرف دیگر باید خاطر نشان کرد که اسلام گرایان در خلاء اجتماعی و سیاسی عمل نمی کنند. به عنوان مثال زمانی که قوانین با تکیه بر شرع اسلام وضع می شوند، هیچ گاه توضیحی داده نمی شود که چرا تفسیر خاصی از قوانین شرع (که غالبا سخت گیرانه تر است) بر تفسیرهای دیگر ارجحیت داده شده است. وقتی مذهب با سیاست ادغام می شود باید هشیار بود که چرا تفسیری بر تفسیر دیگر ترجیح داده می شود و چگونه قدرت، کانون بسیاری از سیاست ها و گفتمان عاملان سیاسی می شود.
نکته ی پایانی که می خواهم به آن اشاره کنم این است که اگرچه مصر پس از استقلال به ظاهر کشوری سکولار بوده است، اما قوانینی که در خصوص زنان و خانواده در مصر وجود داشته غالبا برگرفته از قوانین شرعی بوده اند. بنابراین ادعای آن که مصر پیش از ریاست جمهوری مُرسی بهشت زنان بوده باید مورد سوال قرار گیرد.
آیا مصر، ایران دیگری می شود؟ به عقیده من «نه». زیرا عواملی که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران با یکدیگر در تعامل بودند با امروز مصر متفاوت هستند. اما این به این معنا نیست که ما نمی توانیم از یکدیگر یاد بگیریم یا همبستگی ایجاد کنیم. همانطور که بسیاری از ایرانیان می گویند، انقلابیون اسلام گرا پیش از به قدرت رسیدن قولهای زیادی داده بودند، از جمله این که پوشش اسلامی برای زنان اجباری نخواهد بود، اما بعدا این اتفاق افتاد، ما نیز با توجه به چنین تجربه ای، باید در مصر به جای آن که به سخنان مُرسی اکتفا کنیم، نسبت به ایجاد قوانین، گفتمانهای جاری و ایده هایی که در بین عوامل قدرت در جریان است هشیار باشیم، قوانینی که ممکن است نه تنها به ضرر زنان و اقلیتها بلکه به ضرر همه مصریها باشند.