نام اصلی مونگتنی، پایه گذار مقاله نویسی انسانگرایانه در فرانسه، میشل ایکوام است. او بین سالهای ۱۵۹۲-۱۵۳۳میلادی زندگی نمود و غیر از نویسندگی، سیاستمدار و حقوقدان و فیلسوف و هومانیست نیزبود. مادرش از مهاجران یهودی پرتقال و پدرش تاجری ثروتمند و فرانسوی بود.
مونگتنی خالق ژانری ادبی- فلسفی بنام “مقاله” است. وی در بیش از ۴ قرن پیش یعنی درآغازعصر نو پدر مقاله نویسی اجتماعی در غرب نام گرفت . او به سبب رفاه خانوادگی توانست از تربیت هومانیستی و روشنگری بجای تربیت کلیسایی یا نظامی و ناسیونالیستی برخوردارشود.
وی چند سال شهردار شهر بوردو در فرانسه بود ولی دعوت هاینریش چهارم برای مقامات درباری را قبول نکرد. مونگتنی در زندگی شاهد جنگهای مذهبی در اواخر قرن ۱۶میلادی درفرانسه بود. فلسفه هومانیسم فرانسوی در تاریخ سیر اندیشه با نام او شروع می شود و در کنار دکارت اورا از پایه گذاران فلسفه جدید می دانند.
مقالاتش گرچه اتوبیوگرافیک ولی انقادی اجتماعی و روشنگرانه و سکولار هستند. مجموعه مقالات ۴ جلدی ۱۰۰۰ صفحه ای او صد سال بعد از مرگش در سال ۱۶۷۶ از طرف واتیکان ممنوع شدند. مهم ترین موضوع آثارش دفاع از آزادی و دگراندیشی است.
در مقالات او به موضوعاتی مانند ادبیات و هنر و سیاست و تربیت و دولت و جامعه و دین و به مسائل روز مانند رفاقت و شکنجه و تعقیب دگراندیشان نیزپرداخته می شود. مونگتنی با فلسفه شک گرایی اش به مخالفت با مکتب مدرسین اسکولاستیک در قرون وسطا پرداخت.
عقل گرایی و شکاکی او بر اساس فلسفه رواقی مخصوصا نظرات اپیکور است. او برای دفاع از آزادی شخصی به انتقاد از مسیحیت و نظام فئودالی حاکم پرداخت. یادداشت های روزانه مونگتنی سند مهمی از وضعیت اندیشه در اواخر دوره هومانیسم فرانسوی است. او را پایه گذار اخلاق شناسی فرانسوی نیز بشمار می آورند. نوشته های او بخشی از تئوری و نظریه شناخت و فلسفه زندگی بشمار می آید.
مونگتنی به سیاست استعماری اروپائیان درقاره امریکا و سرکوب بومیان توسط اسپانیایی ها اعتراض نمود. مقالات وی آنزمان به جنبش روشنگری فرانسه تکان مهمی داد. او از انسان گرایی در مقابل سیاست تفتیش عقاید کلیسایی دفاع نمود.
مونگتنی با کمک فلسفه یونان باستان به مبارزه با مکتب اسکولاستیک و مدرسین و بنیادگرایی ناشی از آن پرداخت. چپها او را روشنگری صلح طلب و نماینده بورژوازی نوپای آنزمان اروپا در مقابل نظام فئودالی و مسیحیت می دانند.
مونگتنی به سبک رئالیستی به مبارزه با پدیدههای اتوریته و دگماتیسم و ارتجاع مذهبی پرداخت. او همچون سنکا میگفت به فرهنگ گذشته و سنتی باید با دیدی انتقادی نگریست. شک گرایی او نقطه عطفی در زمان روشنگری بود.
مونگتنی همچون متفکران فلسفه رواقی می گفت که انسان نباید از مرگ وحشت داشته باشد چون فلسفه یعنی مقدمات آشنایی انسان با مرگ. او خواهان جدایی عقل از ایمان بود و می گفت ایده آلیسم دایه حیله و فریب مردم عام است.
مونگتنی را می توان یکی از اجداد فلسفه وجود یا اگزستنسیالیسم بشمار آورد. او خودرا شاگرد سقراط می دانست و پیش از روسو، نظریه پرداز یک روش تعلیم و تربیت در غرب بود. مونگتنی مخالف با سازمانهای اجتماعی سنتی مانند ازدواج و کلیسا و تاجگذاری حاکمان بود.
از جمله مخالفان مونگتنی، پاسکال بود که آثار مونگتنی را ضد مسیحی و خودخواهانه دانست، و از جمله هواداران وتحسین کنندگان مونگتنی، شکسپیر و بیکن و باکون و ولتیر و روسو و ژید و نیچه و گوته بودند.
نیچه، مونگتنی و شوپنهاور را از جمله آموزگاران انسان غربی دانست و صداقت آندو را قابل تحسین شمرد. اشتفان تسوایک مونگتنی را یکی از پیشگامان مدرنیته و دانش نو نامید که در مقابل تاریک اندیشی زمان خود قد علم کرد.