پرویز ثابتی سرانجام بعد از سه دهه زندگی مخفی و سکوت در برابر دوربین صدای آمریکا قرار گرفت. آنهائی که میانسالی را پیش رو دارند بعد از پایان برنامه افق جوانان خود را با با صفات ضد انسانی پرویز ثابتی آشنا کرده اند. اما شاید باشند جوانانی که آگاهی کافی در مورد وی نداشته باشند. مطرح می کنند : پرویز ثابتی کیست؟ چه فجایعی در کارنامه ننگین خود دارد؟ در این زمینه چنین شرح حالی آورده می شود. پرویز ثابتی متولد سنگسر از توابع سمنان که در سال ۱۳۳۷ در رشته حقوق مدرکی عایدش می شود و بلافاصله به استخدام ساواک در می آید. دو عامل او را به مزدوری کشاند. سختی و فلاکت خانوادگی و دیگری جاه طلبی غیر طبیعی. بنابراین راه مرتفع ساختن فلاکت و ارضاء حس جاه طلبی را در سرسپردگی یافت و به ساواک رفت تا سعادت را در ریزه خواری آن سازمان جهنمی بیابد. درب ساواک را می کوبد و دست حمایت حسین فردوست را بر پشت خود حس می کند. ثابتی مدارج و سطوح اداری را با هر چه بیشتر سر فرود آوردن و دست بوسی آستان آمریکائیان و شاه به سرعت طی می کند. او برای آموزش در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل می رود. به احتمال قوی در این مأموریت به استخدام موساد درآمد. بعد از بازگشت در ساواک بود تا این که در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ با آغاز فعالیت مسلحانه سازمان چریکهای فدائی خلق ایران گروهی از ساواکی ها را که در اسرائیل دوره آموزشی دیده بودند، برای مبارزه با رفقای فدائی مان به سیاهکل فرستاد.
ثابتی در اوایل سال ۱۳۵۰ سخنگوی ساواک می شود و در تداوم سرسپردگی به “مقام امنیتی” می رسد. در سال ۱۳۵۲ توسط نصیری […] به سمت مدیرکلی اداره سوم دست یافت و عملاً همه کاره ساواک شد. وی نام رمز “بامداد” را برگزید. در تمام عملیات ساواک در سالهای ۵۶- ۱۳۵۲ نقش اصلی را بر عهده داشت و شبکه ساواک در وزارتخانه ها، سازمانهای دولتی و حتی بخش خصوصی زیر نظر مستقیم او عمل می کردند. همچنین کار امنیت داخل کشور که در حوزه ریاست اداره کل سوم ساواک می گنجید را بر عهده گرفت. او طرفدار ایده شدت عمل یا سیاست سرکوب دهشتناک مبارزات بود و حتی با شروع تظاهرات مردم از سال ۱۳۵۶ ببعد او تاکید می کرد که باید با قاطعیت تمام تظاهرات را سرکوب کرد. در اواسط بهار ۱۳۵۷ از طریق هویدا […] براین اصرار داشت که شاه عنان اختیار کار را بدست ساواک بسپارد که بخاطر مقاومت ناصر مقدم (چهارمین رئیس ساواک از ۱۷ خرداد ۱۳۵۷) عملی نشد. مقدم به تعبیر ثابتی تازه از آمریکا آمده بود و آزادیخواه شده بود. ثابتی در اواخر حکومت ازهاری درست ده روز قبل از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ همراه با همسرش به اسرائیل گریخت. او بعداً به آمریکا رفت و در شهر سانفرانسیسکو در خانه ای مجلل سکنی گزید و خود را از انظار پنهان ساخت. در این عروج و فرود شاید شعرواره ای از احمد شاملو ، پلشتی و خباثت ثابتی را واگویه کند:
ترا چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هرغبار راه لعنت شده، نفرینت می کند
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفته ای
شکست سکوت به اختیارش یا به اجبار اربابانش
پیشینه حضور ثابتی بر صفحه تلویزیون به ۱۵/۱/۱۳۵۰ باز می گردد. در این روز بر صفحه تلویزیون ملی ایران ظاهر شد و مقام امنیتی نامیدندش. آمده بود تا چهره به چهره در باره رویداد سیاهکل گزارش هایی را ارائه کند و حس جاه طلبی را ارضاء سازد. رفقای سازمان ما از جلاد و شکنجه گر ساواکی با عنوان رمزی « ابرو کمانی » نام می بردند که او کسی جز ثابتی نبود. مرد مخوف، نمونه کامل یک پلیس سیاسی سرکوبگر، عناوینی هستند که بر پشت هویتش الصاق شده اند. فردوست تنها شخصیت امنیتی قابل توجه رژیم پهلوی بود که کتاب خاطرات خود را منتشر کرد و غیر از او هیچ شخصیت امنیتی در ایران نبود، زیرا حسن پاکروان ، نصیری و ناصر مقدم اعدام شده بودند. بعد از انتشار خاطرات فردوست دیگر خاطراتی از این جنس سراغ نداریم تا این که مرد تمام فصول منحوس ساواک با عرفان قانعی فرد مصاحبه ای انجام داد که در کتابی با عنوان «در دامگه حادثه» گنجانده شد. ثابتی ادعا می کند که خاطراتش را در همان سالهای بعد از انقلاب نوشته ولی تا کنون منتشرش نکرده است. بنا به توصیف اش خاطرات او شامل مطالب مثبت و منفی است. علت عدم انتشار خاطرات اش را بیم از سوء استفاده رژیم کنونی ایران اعلام می کند. در باره بخش مربوط به مبارزه با مخالفین رژیم سابق می گوید: «اعم از کمونیستها، تروریست و افراطیون مذهبی این ملاحظه را داشتم که این مطالب به تنشی که هنوز هم متأسفانه بین طرفداران و مخالفان رژیم شاه وجود دارد دامن بزند. در حالی که ما در حال حاضر به یک وحدت و آشتی ملی احتیاج داریم».