پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۱

كار، ارگان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۱

گرفتن فاضلاب ظرفشوئی و آشنائی مادر با آقارضا

"می دانی پسرم؟ من نجیب تر و مهربان تر از او ندیدم. اگر مسلمانی آن طور که من می شناسم باشد، او بهترین مسلمان و بنده خدا بود." پسر چیزی نمی گوید. بگذار مادر او را، آن گیله مرد زیبا را، هر طور که می خواهد تعریف کند. برای او رضا یادآور آن لحظه ای بود که در اوج ضربات با شرم خاص خود سرش را بالا کرد، دو چشم سیاهش را که اندگی خون آلود می نمود به او دوخت: "رفیق بهروز وقت امتحان رسید."

هر چهارشنبه مادرش را که در تهران با آنها زندگی می کرد به خانه خاله اش می برد تا روز شنبه که مجدداً او را برگرداند، به همان خانه دو طبقه سیمانی خیابان صفا! خانه حمام نسبتاً بزرگ تمام کاشیکاری شده ای داشت با یک آشپزخانه، آن هم بزرگ. در یکی از این رفت و آمد های هفتگی، وقتی مادر به خانه برگشت لوله فاضلاب ظرفشوئی آشپزخانه گرفته بود و آب نمیرفت. مادرش به شدت دستپاچه شده بود. مرتب گوشه بلوز خود را لوله می کرد بالا می آورد و رها می نمود. دست هایش را به هم می سائید، عادتی که هر وقت نگران چیزی می شد انجام می داد. “مادر چرا ناراحت اید؟ یکی را می آوریم باز می کند!” چشمان نگران و زیبایش را به گونه ای التماس آمیز به پسرش می دوزد: “نه نه! پسرم لازم نیست ظرف ها را در حمام می شوریم اصلا آن جا بهتر است من خودم می شورم.” همسرش می گوید: “مادرجان! مگر می شود در حمام ظرف شست؟”

کنجکاو شده بودند. می دانستند که این اصرار بی جهت نیست. “مادر اگر مسئله ای است بگوئید، به هر حال این لوله باید باز شود.” اندگی مکث می کند: “من فکر می کنم پس آب کاغذ ها را که این جا ریختم لوله را بند آورده است.” “کدام کاغذ ها مادر؟”

“همان چرکنویس اعلامیه ها، روزنامۀ کار. من آن ها در تشت می خیسانم، له می کنم و می ریزم ظرفشوئی. می رود، رویش هم آب داغ می گیرم. من از این اعلامیه ها می ترسم!”

پسر در سیمای مادر می نگرد. هرگز این همه احساس خجالت نکرده بود. چه رنجی را بر این زن روا داشته است. می داند چاره کار خندیدن است و سر به سر نهادن و کم جلوه دادن مسئله.

“پسرم چند بار خواستم آن ها را در حمام بسوزانم، اما دود کردند و کاشی ها سیاه شدند. به زحمت کاشی ها را تمیز کردم، نمیشه!”

“مادر کی این کارها رامی کنید؟“

“ وقتی که شما ها نیستید! کار من دعا خواندن است و جمع وجور کردن همین کاغذ ها.”

بیاد بوی دودی می افتد که مدتی قبل تمام حمام را گرفته بود. سراغ یکی از اعضای سازمان (رضا گلپایگانی) می رود. دبیر ریاضی تصفیه شده که به تازگی با چند کارمند اخراجی دیگر شرکت بازکردن لوله آب و فاضلاب را راه انداخته اند. آشنائی با رضا که چند ماهی بیش از آن نمی گذرد یکی از زیباترین خاطرات اوست. سازمان فدائی اطلاعیه ای برای کمک مالی داده بود. افرادی مسئول قبول آن. در بین کمک های رسیده پاکتی بود همراه یک نامه و دو گوشواره و یک النگوی کوچک و دو حلقه ازدواج.

“رفقای عزیز من یک دبیر اخراجی ام و همسرم هم مدتی است حقوق دریافت نکرده است. لذا در حال حاضر قادر به کمک نقدی نیستیم و با تمام وجود این هدایای ناقابل را برایتان ارسال می داریم.“

وقتی نامه خوانده شد هر چهار نفر کمیسیون بهت زده بودند. مجید عبدالرحیم پور مسئول گروه در حالی که به چشمان او خیره شده بود گفت: “بهروز این رفیق را پیدا کن. این رفقا آینده و بقای این سازمان اند.”

پاکت شماره یکصدوده داشت. فردای آن روز او سر قرار بود. مردی بود با چهره ساده یک روستائی که جفتی چشم سیاه و مهربان آن را خواستنی تر می ساخت. شمالی بود، اهل رشت. لهجه زیبائی داشت. کلمه رفیق را طوری می گفت که گوئی تمام جانش را در این کلمه نهاده است. عضو یکی از گروه های محلی بود. چنان صمیمی که او فرداشب در خانه آن ها بود. این آشنائی در اندک مدت به دوستی زیبائی با او و همسرش شهناز که مسئول آزمایشگاه بیمارستان جرجانی بود بدل گردید. حال می خواست از او خواهش کند که با وسایل خود بیاید و لوله بسته شده را باز کند. وقتی جریان را تعریف کرد، هاله ای از اشگ چشمان او را گرفت.

“رفیق بهروز ما با مادران چه کرده ایم ؟”

سوالی که خود او نیز داشت. قرار شد فردای آن روز برای باز کردن لوله بیاید. مادرش او را نمی شناسد. از رضا خواهش می کند که اجازه دهد اندکی سر به سر مادر خود بگذارد. “رضا جان می خواهم فردا با من آشنائی ندهی تا من اندکی با مادرم شوخی کنم. میدانی لازم است. این شوخی از ترس و صلابت مسئله کم می کند. محیط را از ترس خوردگی خارج می سازد. چنین فضائی مسلما از ترس او خواهد کاست!”

به سختی قانع می شود و قبول می کند؛ به هر حال او مسئول سازمانی است. وی از شیطنت های او با مادرش که ریشه در سال های دور دارند بی خبر است. سال هائی که آن دو به سختی گذرانده بودند. او برای کاستن از سختی زندگی، در آوردن مادر از تنهائی و خنداندن او همه کار می کرد.

فردا آقارضا با وسایل خود می آید. مادر بی تاب است. مرتب سئوال می کند: “چطور آدمی است؟ می شناسی اش؟ نرود خبر بدهد!”

داخل اطاق ایستاده است، با آن چادر گلدار خاکستری که گوشه ای از آن را به دندان گرفته است. می گوید: “مادر توضیح بدهید که چند روز است لوله گرفته؟ چه ریخته اید؟” به پسرش نگاه می کند، رو به آقا رضا: “چیزی نریخته ایم، خودش خراب شده! لوله ها کهنه اند. شاید چربی گرفته اند.”

آقا رضا محجوبانه سر خود را پائین انداخته، کلافه است. نمی خواهد مادر را اذیت کند. پسر می گوید: “مادر اگر چیزی ریخته اید بگوئید ایشان باید بدانند. مثلا پساب کاغذی، روزنامه ای. اصلا آقا می دانید مادر من طرفدار فدائی هاست فکر کنم پساب روزنامه کار را این جا ریخته باشد.”

رنگ از روی مادر پریده است. آقا رضا طاقت نمی آورد: “مادر نگران نباشید! من رفیق رفیق بهروزم. ایشان سر به سر شما می گذارند.” پسر زیر خنده می زند و عاشقانه در مادر می نگرد. به آن دو چشم زیبا که حال می خندند. مادرش هر زمان که خوشحال باشد چشمانش می خندند. او هرگز صدای خندیدن بلند مادر را نشنیده است.

“آقا شما هم پسر من اید. این پسر من همین طوری است اذیت می کند.”

اما صورت خندان و رهاشده از اضطرابش پسر را آرام می کند. لوله باز می شود و اصرار مادر که حال باید این آقا نهار این جا بماند. بعد از آن مادر وقتی پای تعریف سازمان می آید می گوید: “بسیار سازمان قوی است، همه چیز دارد حتی لوله و فاضلاب بازکنی.”

رضا، شهناز و دختر کوچکشان مریم دوستان نزدیک خانواده می شوند. شرایط روز به روز بد تر می شود. هجوم به حزب توده، دستگیری رهبران حزب و شوهای تلویزیونی. مادر بی تاب است: “پسرم این ها بسیار قسی القلب اند. به صغیر و کبیر رحم نمی کنند. شاه با این ها فرق می کرد، من آنوقت نمی ترسیدم. اما این ها پستان مادرشان را هم می برند. خواهش می کنم بروید. ترا می شناسند اگر بگیرند؟ فکر من را نکنید، اگر این جا باشید من دیوانه می شوم.”

چند ماه دیگر آن ها از ایران خارج شدند. او مادرش را به آقا رضا می سپارد. بعد ها وقتی مادر را می بیند مادر می گوید: “آقا رضا مرتب سراغ من می آمد. با ماشین اش من را به تهران می برد. چند بار گفت مادر من با بهروز در این چلوکبابی غذا می خوردیم. بیا تا بیاد او امروز با هم در این جا غذا بخوریم.”

پسرش هرگز با آقا رضا در بیرون غذا نخورده بود. آقا رضا در سخت ترین سال های سرکوب از هیچ فداکاری دریغ نکرد. از عضو ساده محلی به مسئولیت یک منطقه تهران رسید و سرانجام دستگیر و در کشتار های سال ۶۷ اعدام گردید. مادر هر شب جمعه برای او قرآن می خواند.

“می دانی پسرم؟ من نجیب تر و مهربان تر از او ندیدم. اگر مسلمانی آن طور که من می شناسم باشد، او بهترین مسلمان و بنده خدا بود.” پسر چیزی نمی گوید. بگذار مادر او را، آن گیله مرد زیبا را، هر طور که می خواهد تعریف کند. برای او رضا یادآور آن لحظه ای بود که در اوج ضربات با شرم خاص خود سرش را بالا کرد، دو چشم سیاهش را که اندگی خون آلود می نمود به او دوخت: “رفیق بهروز وقت امتحان رسید.”

آخر او دبیر اخراجی بود و وقت امتحان را خوب می شناخت.

تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند, ۱۳۹۵ ۹:۳۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سخن روز

دادگاه نیلوفر حامدی و الهه محمدی، دو خبرنگار بازداشت‌شده، باید علنی برگزار شود!

بازداشت وکیفر خواست علیه الهه محمدی و نیلوفر حامدی فاقد وجهه قانونی است. کیفر خواست مملو از اتهاماتی است که هیچگونه پیوند و ارتباطی با موضوع پوشش اعتراضات ندارد. اگرپوشش خبری این دو، حتی نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام بوده باشد، بازداشت نه ماهه آنان فاقد هرگونه دلیل حقوقی است، زیرا که قانونگذار برای این گونه جرائم، حداکثر یک ماه بازداشت موقت و قابل تمدید برای یک ماه دیگر درنظر گرفته است

مطالعه »
یادداشت

از زندان به پارلمان؟ چرا در ایران امکان ندارد!

کان آتالای که اولین نامزد حزب کارگران ترکیه در منطقه زلزله زده هاتای بود به عنوان نماینده پارلمان انتخاب می شود و بر طبق قوانین ترکیه پس از نهایی شدن نتایج انتخابات از زندان آزاد خواهد شد تا به خدمت در پارلمان بپردازد.

مطالعه »
آخرین مطالب

جانباختن یک کودک کار در دیواندره بر اثر انفجار گاز

علیرغم تعهدات بین‌المللی دولت ایران نسبت به کنوانسیون حقوق کودک و نیز میثاق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سازمان ملل متحد دولت جمهوری اسلامی تا کنون هیچ گونه اقدام مثبتی برای تضمین حقوق رفاهی و حداقلی کودکان نظیر حق بر غذا، آموزش و استانداردهای سلامت انجام نداده است.

بیانیه‌ی شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان در اعتراض به ادامه‌ی حبس غیر قانونی اسماعیل عبدی

بیش از ۸ سال است که اسماعیل عبدی، به جرم تلاش برای بهبود شرایط آموزش کشور در زندان‌ است. این در حالی است که قاتلان و اختلاسگران، آزادانه در کشور جولان می‌دهند و خون ملت را می‌مکند.

سخنرانی دمیتری نویکوف در کنفرانسی در ووهان: “چین توسعه جهانی را به نفع سوسیالیسم تغییر می دهد”

جهان به طور پویا در حال تغییر است. زمین آشکارا از زیر پای هژمون سالخورده می‌لغزد. مراکز جدید قدرت با اطمینان بیشتر و بیشتر منافع مشروع خود را اعلام می‌کنند. مدل چینی مدرن‌سازی – با در نظر گرفتن منافع مشترک- تأثیر فزاینده‌ای بر روند تاریخ جهان خواهد داشت. همانطور که اتحاد جماهیر شوروی در زمان خود منشاء تحولات بود، امروز نیز جمهوری خلق چین مسیر توسعۀ جهانی را به نفع سوسیالیسم تغییر می‌دهد.

علائم روان‌پریشی توده‌ای

والسا تردید ندارد که در انتخابات پارلمانی آینده تقلب خواهد شد. رئیس سابق اتحادیۀ همبستگی می‌گوید: «با علم به اینکه آن‌ها در حال شکست هستند، به گونه‌ای عمل می‌کنند که زمان بخرند و آماده شوند تا زودتر به زندان نروند». او با اشاره به عوامل ناشناس کرملین، به عنوان نمونه از آنتونی ماتسریویچ، وزیر دفاع ملی سابق نام می‌برد که به گفتۀ والسا، «روابط خوبی با روسیه داشت و هنوز هم دارد».

یادداشت

از زندان به پارلمان؟ چرا در ایران امکان ندارد!

کان آتالای که اولین نامزد حزب کارگران ترکیه در منطقه زلزله زده هاتای بود به عنوان نماینده پارلمان انتخاب می شود و بر طبق قوانین ترکیه پس از نهایی شدن نتایج انتخابات از زندان آزاد خواهد شد تا به خدمت در پارلمان بپردازد.

مطالعه »
بیانیه ها

برگزاری موفقیت‌آمیز کنگرهٔ سوم حزب چپ ایران (فداییان خلق) را آرزومندیم!

تاریخ جنبش مشترک ما و تجارب برگرفته از آن، ما را به این باور و عزم راسخ رسانده است که علیرغم تفاوت‌های نظری، رزم مشترک ما و نیروهای ترقی‌خواه میهن‌مان درمان درد مشترک دیرینۀ مردم را تسهیل و تسریع خواهد کرد.

مطالعه »
پيام ها

برگزاری موفقیت‌آمیز کنگرهٔ سوم حزب چپ ایران (فداییان خلق) را آرزومندیم!

تاریخ جنبش مشترک ما و تجارب برگرفته از آن، ما را به این باور و عزم راسخ رسانده است که علیرغم تفاوت‌های نظری، رزم مشترک ما و نیروهای ترقی‌خواه میهن‌مان درمان درد مشترک دیرینۀ مردم را تسهیل و تسریع خواهد کرد.

مطالعه »
بیانیه ها

برگزاری موفقیت‌آمیز کنگرهٔ سوم حزب چپ ایران (فداییان خلق) را آرزومندیم!

تاریخ جنبش مشترک ما و تجارب برگرفته از آن، ما را به این باور و عزم راسخ رسانده است که علیرغم تفاوت‌های نظری، رزم مشترک ما و نیروهای ترقی‌خواه میهن‌مان درمان درد مشترک دیرینۀ مردم را تسهیل و تسریع خواهد کرد.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جانباختن یک کودک کار در دیواندره بر اثر انفجار گاز

بیانیه‌ی شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان در اعتراض به ادامه‌ی حبس غیر قانونی اسماعیل عبدی

سخنرانی دمیتری نویکوف در کنفرانسی در ووهان: “چین توسعه جهانی را به نفع سوسیالیسم تغییر می دهد”

علائم روان‌پریشی توده‌ای

متن نامه‌ی نرگس محمدی خطاب به واتسلاو بالک، رئیس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد

مسایل قیام ژینا و وظایف سوسیالیست‌های ایران – بخش اول