مطلع شدیم حمید ارض پیما؛ یکی از یاران و مبارزان آن نسل شوریده، زندگی را ترک گفت!
حمید ارض پیما را برای اولین بار در روز محاکمه ی دادگاه نظامی تهران در دیماه ۱۳۵۰ دیدم دادگاهی که برای محاکمه دسته جمعی عده ای از بینان گزاران و رهبران و کادرهای چریک های فدائی خلق ایران تشکیل داده بودند. همه به ترتیب در سه ردیف نشسته بودیم که عبارت بودند از رفقا: مسعود احمدزاده، مجید احمدزاده، عباس مفتاحی، اسداله مفتاحی، حمید توکلی، سعید آرین؛ و در ردیف دوم و سوم رفقا:مهدی سوالونی، بهمن آژنگ،غلام رضا گلوی، کریم حاجیان سه پله، اصغر ایزدی، فریبرز سنجری، جواد اسکوئی. در آخرین صندلی ها ما چهار نفر رحیم کریمیان، احمد تقدیمی، بهمن رادمریخی (که توسط جمهوری اسلامی اعدام شد) و من نشسته بودیم که اتهام سبک عضویت در گروه با مرام و مسلک اشتراکی داشتیم و حد اکثر محکومیت ما ده سال بود. ما را برای جور کردن ترکیب دادگاه و نشان دادن به اصطلاح محکومیت های سبک، در این دادگاه گنجانده بودند.
من در یکی از اطاق های جمعی اوین با بازداشتی های مختلف بودم و در همان جا شنیدم که عده زیادی از رهبران و کادرهای چریکی را در اطاق بزرگی در طبقه دوم یکی از ساختمان های اوین جمع کرده اند. یک روز مرا از اطاق بردند و بعد از بازکردن چشم بند دیدم سرهنگی پشت میز نشسته، فهمیدم که بازجوئی من توسط ساواک تمام شده و مقدمات تشکیل دادگاه نظامی را فراهم می آورند. ولی من گمان نمی کردم که مرا هم به دادگاه رهبران محاکمه کنند.
دو سه روز پیش از دادگاه مرا از آن اطاق عمومی به سلولی بردند که فریبرز سنجری، اصغر ایزدی و رحیم اسکوئی بودند. برای اولین بار بود که این رفقا را می دیدم. در نیمه دوم دی ماه ۵۰ ما را به دادگاه بردند و در آن جا بود که حیرت بقیه را و از جمله حمید ارض پیما هم دیدم. دادگاه جمعی ما یک روز و نیم بیشتر ادامه نیافت. در روز دوم با سرود خوانی جمعی (به جز ما چهار نفر)، دادگاه به هم خورد. همه ی ما را با عصبانیت به سلول های انفرادی نموری بردند که تازه در قسمت بالاتر سلول های قدیمی ساخته بودند. صبح روز بعد، دوتا دوتا یا چهارتا چهارتا، جدا و بی خبر از هم، به اصطلاح محاکمه مان کردند. دو هفته بعد دادگاه دوم ما هم به همین ترتیب برگزار و محکومیت ها قطعی شد.
از این دادگاه ۲۳ نفره، ۱۸ نفر محکوم به مرگ شدند. حکم ده نفر را به اجراء گذاشتند و بقیه را به شمول حمید ارض پیما با یک درجه تخفیف به حبس ابد و علی مظهر سرمدی را به ۱۵ سال حبس محکوم کردند. ما چهار نفر هم به ده سال حبس محکوم شدیم.
حمید از سال ۴۸ در رابطه با عباس مفتاحی و عضو گروه “مفتاحی- پویان- احمدزاده” بود. در سال ۵۰، در رابطه با جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، زیر نظر عباس مفتاحی، حمید و حسن گلشاهی و علی مظهرسرمدی، بمبی دست ساخت را در رشت منفجر کردند. چندی بعد هر سه نفر دستگیر شدند و فرصت نکردند به مبارزه چریکی بپیوندند.
پس از قطعی شدن محکومیت ها، مدت کوتاهی، ما: بهمن رادمریخی، رحیم کریمیان، من، احمد تقدیمی، علی مظهر سرمدی و حمید ارض پیما را در یکی از اطاق های خالی اوین با هم گذاشتند؛ من از جزئیات پرونده ی دوستان، چیز زیادی نمی دانستم. در اوین به جز رهبران و کادرهای اصلی که مواضع شان علنی بود، بقیه کوشش می کردند چیزی بیشتر از محتویات پرونده شان نگویند و کسی هم نمی پرسید مگر این که روابط نزدیکی داشتند و یا از بیرون هم دیگر را می شناختند.
چند روز بعد؛ ما چهار نفر را به سلول قدیم اوین بردند. چند روز بیشتر نگذشت که در روز یازدهم اسفند ۵۰ ما را به فلکه شهربانی منتقل کردند. در همان روز شش تن از رفقا و دو روز بعد چهار تن دیگر را به جوخه اعدام سپردند.
نقی