اعتصاب بند۳۵۰ اوین،محکوم کردن اعدام های اخیروازجمله اعتراض بند زنان به اعدام شیرین،اعتصاب مجید توکلی ونوری زاد ونمونه های مشابه دیگرهمه بیانگر آن است که می توان – هم چون نمونه جعفرپناهی- بافوران چشمه های جوشان مقاومت ،رژیم را واداربه عقب نشینی کرد ونهایتا ماشین سرکوب را به مثابه تنها ابزاربقائش ازکارانداخت. نیروی خود را برای آزادی همه زندانیان سیاسی بکارگیریم!
اکنون چه کسی میتواند دروجودهنرمقاومت مردمی،هنری که رزمنده است وبالنده تردید کند؟
هنری که بسهم خود جبهه مهمی را درنبردبین آزادی و بندگی گشوده است.فریادش اززندان وبیرون زندان وتریبون های جهانی آن چنان رساست که حتا گوشهای سنگین ولایت فقیهی که سوگند خورده است صدای مردم را هرگزنشود، نیزناچارازشنیدن آن گردد.درواقع با دستگیری وفشاروشکنجه جعفرپناهی رژیم به وجود یک هنرمقاومت وتهدید آمیز اعتراف کرده بودو مهم ترازآن درمصافی تن به تن با آن، ناچارشد که تن به یک عقب نشینی بیادماندنی بدهد. معلوم شدکه هنرمقاومت راکه دارای پژواکی نیرومندو جهانی است به این سادگی نمی توان زندانی کرد.
سرانجام اعتصاب عذا،صندلی خالی فستیوال کن و فشارافکارعمومی داخلی و جهانی دست بدست هم دادند ورژیم را به عقب راندند. ومعلوم شد که که حتی ازکام درنده ای هم چون جمهوری اسلامی هم می توان طعمه را بیرون کشید. وقتی سردمداران و کارگزاران امنیتی رژیم جعفرپناهی را علیرعم اشتهارجهانی اش وباوقوف به اینکه داورفستیوال جشنواره کن است،برای زهرچشم گرفتن ازهنراعتراضی به زندان افکندند،بی گمان ازبازتاب جهانی وپی آمدهای آن آگاه بودند. ولی زندانی کردن هنروسودای سترون ساختن آن که اکنون به بخشی جداناپذیر ازجنبش ضداستبدادی وآزادیخواهانه مردم تبدیل شده،برای رژیم ازچنان اهمیتی برخورداربود که پیه این رسوائی را به تن خودمالیده بود.بااینهمه همچون همه دشمنان آزادی،دامنه نیروی مقاومت را دستکم گرفته بود ودربرابرآن غافلگیرشد. دامنه مقاومت، بخصوص اقدام شجاعانه جعفرپناهی به اعتصاب عذای خشک وطرح مطالبات مشخص توسط وی به مثابه شرط پایان دادن به آن والبته درهماهنگی و همزمانی با کارزار جهانی وفشارهای وارده آن چنان بودکه سرانجام تبه کاران حاکم را ناچارساخت که فورا دادستان خود را به دیدارجعفرپناهی بفرستند وباپذیرش خواستهای وی خود را ازمخمصه ای که درآن گرفتارآمده اند برهانند.
آنچه که خشم رژیم را برانگیخته بوداقدام جعفرپناهی برای تهیه فیلمی ازجنبش اعتراضی مردم بودبدون آنکه آن را مقید به دریافت مجوزی ازدولت بکند. او درنوشته کوتاه مربوط به اعلام اعتصاب غذای خشک خود، اعلام کرده بود که مرگ را برتبدیل شدن به موش آزمایشگاهی توسط رژیم ترجیح میدهد.بنابراین اعتصاب غذا، کانونی شدن افکارعمومی جهان حول صندلی خالی فستیوال جهانی کن و درخواست مکررآزادی وی ازسوی سرشناس ترین هنرمندان، نهاد ها وبرخی سران سیاسی دول غرب کارخود را کرد و رژیم را دراوج تهاجم همه جانبه خود مستأصل ساخت ودرحوزه معینی واداربه عقب نشینی کرد.تهاجمی که اگرتوسط موج گیرهای مقاومت درهم شکسته شود، جنبش مقاومت را بطورکیفی وارد فازجدیدی ازرشد خود خواهد کرد.
بی شک سنفونی مقاومت بدون مشارکت فعال هنرمندان به عنوان زبان گویای آن، ناقص ونارس خواهد بود. هرمقاومت اصیل ورهائی بخش،علی القاعده، هنرمندان مترقی ومردمی را درکنارخود دارد. برهمین اساس است که مثلا محمدرضا شجریان که مناجات “ربنایش” صرفنظرازنیات وهدف های خودوی، به عنوان ابزاری درخدمت ترویج وتبلیغ حکومت مذهبی قرارگرفته بود، اکنون درمقابل تریبون های جهانی باعلم به هزینه های آن، ازجدائی دین و دولت سخن می گوید و بقول خودش آماده زندان رفتن است. ویا کیارستمی که همواره بدلیل سکوتش درمورد سرکوب های رژیم ازجمله علیه هنرمندان، مورد انتقاد قرارمی گرفت اکنون لازم می بیند زندانی شدن جعفرپناهی را زندانی کردن هنرعنوا ن کند وزبان به اعتراض بگشاید وآن را محکوم کند.
زندان وزندانی کردن بهمراه خشونت هائی که درنظام اسلامی همراه آن است، همواره ابزارمهمی بوده است برای خاموش کردن شعله های اعتراض. ولی وقتی زندان خود تبدیل به عرصه مقاومت می شود، درمورد آن چه می توان گفت؟ بی شک چنین پدیده ای به معنی آن است که تیغ سرکوب کند شده وسیاست ایجادرعب و وحشت حتی در مصادیق عریان وهراس افکن خود، آسیب پذیربوده و کارآئی مورد نظررژیم را ندارد. اعتصاب بند۳۵۰ اوین، محکوم کردن اعدام های اخیروازجمله اعتراض بند زنان به اعدام شیرین، اعتصاب مجید توکلی ونوری زاد ونمونه های مشابه دیگرهمه بیانگر آن است که می توان – هم چون نمونه جعفرپناهی- بافوران چشمه های جوشان مقاومت، رژیم را واداربه عقب نشینی کرد ونهایتا ماشین سرکوب را به مثابه تنها ابزاربقائش ازکارانداخت. نیروی خود را برای آزادی همه زندانیان سیاسی بکارگیریم!