برای ورود به موضوع، مقدمتا لازم است نگاه کوتاهی به دمکراسی بهعنوان روش اداره امور جامعه و نظام سیاسی داشته باشیم.
دمکراسی پدیدهای اجتماعی، رابطه و روشی میان شهروندان و اقشار مختلف جامعه برای ساماندهی امور زندگی و مطالبات خود و روش تشکیل نظام سیاسی و اداراه امور جامعه و کشور است.
دمکراسی مقوله، مفهوم و پدیده دینی نیست، رابطه دینی میان شهروندان جامعه نیز نیست و در چارچوب حکومت دینی نمیگنجد.
پدیدهای خود بهخودی و برآمده از اعتراضات و جنبشهای خودانگیختهی ناهدفمند نیست. امری وارداتی نیز نیست که از طریق حملات نظامی دولتهای خارجی و یا تکیه بر آنها و چلبیسازی در کشور ما پیاده شود.
دمکراسی و گذار به دمکراسی در جامعه و کشور ما، یک آکت یا پروژهی سیاسی جهشی و ضربتی از طریق کسب قدرت سیاسی به شیوه مسلحانه و نزاع خشن و خونبار افراد و احزاب با هم و بعد از کسب قدرت برای تقسیم قدرت نیست.
این رویکرد و روش، رویکرد به دخالت دولتهای خارجی برای دمکراسیسازی در ایران و رویکردها و روشهای دینمحور، سنتمحور، شاهمحور و خشونتمحور به دمکراسی، اولا متنافر با بنمایهی فکری دمکراسی، مشارکت آگاه و آزاد و برابرحقوق شهروندان در سرنوشت جامعه و کشور و زندگی خویش و منافع ملی و اجتماعی مردم است. ثانیا مانع رشد و تقویت فکر و فرهنگ و رفتار و فرایند دمکراتیزه شدن جامعه از درون، در برابر حکومت دینی تبعیض و استبدادی حاکم بر کشور است.
دمکراسی در جامعه ما فرایندی است آگاهانه، سامانیافته و هدفمند که با مشارکت احزاب و سازمانهای سیاسی وفادار به آزادی و دمکراسی در پراتیک و مشارکت جنبشهای مدنی – سیاسی مردمنهادِ سامانیافته و هدفمند (زنان، کارگران، معلمان، دانشجویان و مدافعان حفط محیط زیست و بازنشستگان و صلح) شکل میگیرد.
نگاهی کوتاه به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه در دهه ۴۰
دهه ۴۰، دهه انقلاب سفید شاه، از بین رفتن بقایای ساختار اقتصادی و ارباب و رعیتی، گسترش آمرانهی سرمایهداری، انجام برخی اصلاحات در مسیر رشد جامعه و تغییر ساختار جمعیتی، اجتماعی و طبقاتی جامعه بود.
در دهه ۴۰، جبهه ملی و نهضت آزادی و حزب توده ایران و دیگر گروههای سیاسی، به دلیل سرکوب شدید توسط رژیم شاه، حضور تشکیلاتی و سیاسی در جامعه نداشتند.
در این زمان، انقلاب کوبا و الجزایر پیروز شده و جنگ ویتنام و جنبش فلسطین ادامه دارد. جنبشهای چریکی در کشورهای اروگوئه، نیکاراگوئه، آرژانتین، آلمان، ایتالیا و ژاپن به وجود آمده است. جنبش دانشجویی رادیکالی در کشورهای فرانسه و ایتالیا و آلمان و… فضای کشورهای اروپایی و دیگر کشورها را تحت تاثیر خود قرار داده است.
در چنین فضای سیاسی و اجتماعی بود که گرایش به مبارزه مسلحانه در میان نسل جوان نهضت آزادی و جبهه ملی، بخشی از اعضای حزب توده ایران و بخش عمده نسل جوان چپ ایران شکل گرفت.
گروه جزنی با آرمانخواهی سوسیالیستی به این تحلیل و نتیجه رسید که:
«جامعه ایران شدیدا نیازمند حقوق اساسی و آزادی است. دستگاه حاکمه هر جنبش ترقیخواهانهای را سرکوب میکند و مانع فعالیت هر جنبش سندیکایی است.
برخلاف جار و جنجالهای تبلیغاتی رژیم، آینده کشور ما اصلا درخشان نیست. نه یک نظام سرمایهداری پیشرفته در انتظار ماست و نه راهی به سوسیالیسم گشوده شده است.
برای خاتمه دادن به عقبماندگی امروز و حل مشکلات فردا، باید با قاطعیت، راه انقلاب تودهای را برگزید. راهی که به دمکراسی مردم و سرانجام به سوسیالیسم میرسد.
در پاسخ به این سؤال که در این شرایط چه راهی را باید برگزید، راه قهرآمیز یا مسالمتآمیز؟ گفته شد که گامهای نحست تدارک مسلحانه و راه قهرآمیز، محور و اساس مبارزات ما است. درعین حال پیرامون چنین محوری هیچ امکان مسالمتآمیزی را نادیده نخواهیم گرفت».( آنچه یک انقلابی باید بداند)
بخشهای دیگر چپ جوان نظیر گروه پویان و احمدزاده و مفتاحی و…. نیز از اواخر دهه ۴۰ به این سو، به تدریج به تحلیل و نتایج مشابهی رسیدند.
در همین دهه بود که سازمان مجاهدین خلق ایران تحت رهبری محمد حنیفنژاد و سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان با گرایش به مبارزه مسلحانه شکل گرفت.
جنبش فدائیان در اواخر دهه ۴۰ با نزدیک شدن گروههای مختلف به هم شکل گرفت و بعد از اعلام موجودیت در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹، تحت نام چریکهای فدائی خلق به فعالیت خود ادامه داد.
سال ۱۳۵۳، سال پدیدار شدن بحران نهفته در دل توسعه نامتوازن و آمرانه شاه بود.
سازمان در نتیجهء چند سال تلاش و مبارزه، پشتیبانی بخش بزرگی از روشنفکران و دانشجویان و حمایت معنوی بخشی از نیروهای ملی، معلمین، کارگران و اقشار متوسط جامعه را به دست آورده و در موقعیت مناسبی قرار داشت و در مسیر بازبینی راهِ رفته و گذارِ تدریجی از مشی مسلحانه به مشی سیاسی بود که مورد هجوم همهجانبه سازمان امنیت قرار گرفت.
رژیم شاه با همکاری دولت امریکا که خطر چپ را عمده می دانستند با توجه به گسترش نفوذ معنوی و سیاسی جنبش فدائی ، از اواخر سال ۱۳۵۳ سرکوب و نابودی سازمان رادر دستور کار خود قرار داد.
فروردین سال ۱۳۵۴ سازمان امنیت، هفت نفر از پایهگذاران جنبش فدایی و دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران را در تپههای اوین تیرباران کرد.
رژیم شاه از فروردین ۱۳۵۵ تا اسفند همان سال، سازمان را مورد حملات گسترده قرار داد. در این هجوم، همه رهبران و اکثریت اعضای سازمان کشته و صدها نفر از طرفدران آن دستگیر و زندانی شدند.
مسؤلین و اعضای باقیمانده سازمان، از اواخر مرداد ۱۳۵۵ تا اوایل سال ۱۳۵۶ زیر ضربات سنگین، در حال بازسازی سازمان بودند و سازمان نمیتوانست حضور سیاسی مشخصی در جامعه داشته باشد.
سال ۱۳۵۶ بحران اقتصادی به اوج رسیده و اعتراضات بازاریان خرد و کلان، حاشیهنشینان و بخشی از اقشار مختلف مردم و
فعالیت روشفکران و دانشجویان و وکلای مترقی و آزادیخواه جامعه در حال گسترش بود. بخش عمده کارگران هنوز به طور گسترده به میدان نیامده و دهقانان وارد اعتراضات نشده بودند.
تشکیل جبهه مشترک حول آزادی و دمکراسی و پایهگذاری آلترناتیو دمکراتیک ملی در مقابل دیکتاتوری شاه در راستای گذار به دمکراسی، نیاز مبرم جامعه و مقدم همه نیروهای ملی و مردمی در این مرحله بود.
اما متاسفانه مجموعه نیروهای جبهه ملی، مجاهدین و چپ کشور به علل و دلایل گوناگون نتوانستیم و نیز نخواستیم چنین جبهه و آلترناتیوی را پایهگذاری کنیم زیرا:
۱- سال ۱۳۵۵ نیروهای جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده ایران به خاطر سرکوبهای شدید توسط رژِیم، حضور سیاسی و تشکلاتی جدی در میان مردم نداشتند. سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در اثر ضربات سنگین در حال بازسازی مشی سیاسی و تشکیلاتی بود. سازمان مجاهدین خلق ایران هم به دلیل ضربات و نیز انشعاب، در حال بازسازی بود.
۲- جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده ایران نه تنها دیالوگ و رویکرد دمکراتیک با هم نداشتند بلکه مدام در صدد تخریب همدیگر بودند. این نیروها به سازمان ما و سازمان مجاهدین نیز رویکرد دمکراتیک نداشتند. ما سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و دیگر نیروهای چپ جوان به لحاظ نظری و برنامهای، دمکراسی موجود در کشورهای غربی را بورژوایی میدانستیم و قبول نداشتیم و پیرو و مدافع دمکراسی تودهای و جمهوری دمکراتیک خلق برای ایران بودیم، و حبهه ملی و نهضت آزادی و حزب توده ایران و بقیه نیروهای سیاسی را رفرمیست و بخاطر عدم پذیرش مبارزه مسلحانه، سازشکار میدانستیم و رابطهای مبتنی بر دیالوگ و رویکرد دمکراتیک با آنها نداشتیم. سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای ملی – مذهبی مشابه آن نیز میخواستند جامعه را با شیوه قهر آمیز و انقلابی به سمت محو کامل استثمار و استقرار نظام توحیدی (فصد) هدایت کنند.
مجموعه این نیروها، فرهنگ دیالوگ با هم و رویکرد دمکراتیک به هم نداشتند و هرکدام گرفتار خودمحوری بودند و نمیخواستند حول آزادی و دمکراسی و استقلال، با هم همکاری و جبهه و ائتلاف دمکراتیک در جهت تشکیل آلترناتیو ملی دمکراتیک در برابر دیکتاتوری شاه تشکیل بدهند.
3- فرهنگِ دیالوگ و دمکراسی در جامعه کمرمق و نگاه دینی – سنتی، خودحقیقتپنداری و خودمحوری، نگاه قدرتگرا و قدرتمحور به سیاست و حکومت، مسلط بود.
۴- شاه خطر نیروی چپ را عمده کرده و سیاست مماشات با نیروهای سنتگرا و اسلامی غربستیز و بخشی از روحانیون را درپیش گرفته بود و در عمل، زمینه را برای تقویت نیروی سنتی و مذهبی فراهم کرده بود.
۵- اقشار و طبقات اجتماعی کشور وضعیت شناور داشتند و نیروهای ملی و چپ، لنگرگاه اجتماعی نیرومند و پایداری نداشتد.
6- نیروهای ملی با توجه به نام نیک مصدق و نفوذی که قبلا در جامعه داشت، دچار خوشبینی درباره موقعیت و نقش خود در جامعه و میان مردم بوده و به موقعیت و نقش روحانیون و مذهبیها و سنتگرایان و نفوذ آنها در میان تودههای مردم کم بها دادند.
۷- چپ ایران از جمله حزب توده ایران، سازمان فدائیان و دیگر گروههای چپ، تاریخا برخورد محتاطانه با دین و مذهب و روحانیت داشتند.
۸- روشفکران و طیفهای ملی و چپ (به ویژه سازمان فدائیان خلق) از اواسظ سال ۱۳۵۶ تا مهر و آبان ۵۷ نفوذ و حضور گستردهای در میان مردم پیدا کردند. با این وجود، نفوذ و حضور این مجموعه قابل مقایسه با نفوذ و حضور نیروی بازار و روشفکران مذهبی و روحانیون تحت رهبری خمینی نبود.
این طیف از نیروها از اوایل ۱۳۵۷ با استفاده از شرایط بحرانی، اعتراضات خودانگیخته و فزاینده تودههای مردم، اعتقادات دینی و مذهبی آنها و با استفاده از مساجد و دیگر نهادها و نمادهای مذهبی، با تمام قوا تحت رهبری خمینی وارد میدان شده و رهبری مردم را به دست گرفتند.
جنبش چندوجهی (به لحاظ نیرو و گرایشات و اهداف متفاوت و حتی متنافر) تحت رهبری کاریزمانیک و وعدههای رنگارنگ و از همه رقم عوامانه آیتالله خمینی، عملا به جنبش پوپولیستی تبدیل شد.
بدینسان بود که جنبشهای خودانگیخته و انقلاب چندوجهی مردمی به تدریج در پروسه، با رهبری پوپولیستی خمینی، به انقلاب اسلامی تقلیل یافت و حکومت دینی جایگزین نظام سلطنتی و رژِیم سکولار دیکتاتوری شاه شد اما دمکراسی بهعنوان نیاز مبرم جامعه و شاهکلید ورود جامعه ما به توسعه پایدار متحقق نشد.
۴۳ سال بعداز تشکیل جمهوری اسلامی، آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی و توسعه پایدار هنوز و همچنان نیاز مبرم جامعه است.
نگاهی به وضعیت جامعه و جمهوری اسلامی در رابطه با دمکراسی و توسعه پایدار در ۴۳ سالگی جمهوری اسلامی
اغلب صاحبنظران، کارشناسان و نیروهای سیاسی مخالف و حتی موافق جمهوری اسلامی به این نکات تاکید دارند که:
جامعه دچار بحرانهای شدید و فزاینده اقتصادی، معیشتی، زیستمحیطی، اجتماعی، فکری – فرهنگی و سیاسی دستساخت حکومت و بحران شدید و خطرآفرین میان حکومت با دولتهای آمریکا و اسرائیل، عربستان سعودی و… است.
ناکارآمدی، رانتخواری، تبعیض، غاراتگری و فساد حکومت و اغلب حکمرانان و مسؤلان حکومتی در پروسه ۴۳ سال برای اکثریت مردم آشکار شده، تقدس و صلاحیت و مشروعیت حکومت و مسؤلان درجه یک آن فروریخته است.
اعمالِ تحریمهای زورگویانه و ظالمانه دولت آمریکا که خودحکومت نقش موثری در آن داشت و دارد ، به بحران عمومی جامعه، سرعت، وسعت و شدت بخشیده است.
روش و سیاستهای راهبردی اصلاحطلبانِ خواهان اصلاح و تغییر در حکومت دینی ولائی شکست خورده است.
پایگاه اجتماعی و سیاسی حکومت و حکمرانان و نیز اصلاحطلبان به شدت کاهش یافته است.
شکاف عظیم میان حکومت و مردمان کشور به وجود آمده است.
اختلافات درون حکومتی تشدید شده است.
در پروسه ۴۳ سال حکومت دینی بر جامعه، فرایند سکولار و دمکراتیزه شدن جامعه، به ندریج از درون جامعه در مقابل حکومت دینی تبعیض و غارت و استبدادی شروع شده و در حال گسترش است. نارضایتیهای شهروندان و اقشار مختلف مردم بسیار گستردهتر و عمیقتر شده است.
اعتراضات پراکنده و عمدتا ساماننیافته و خودانگیخته زنان، آموزگاران، کارگران، بازنشستگان، تهیدستان، بخشی از طبقه متوسط و طرفداران محیط زیست در اشکال متنوع گسترش پیدا کرده و درحال سامانیابی و تبدیل شدن به جنبشهای مدنی – سیاسی هدفمند هستند.
بخش مهمی از نیروهای مذهبیِ سابقا طرفدار جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، به تدریج از آن فاصله گرفته و در مسیر جدایی دین از حکومت قرار گرفته و به صفوف نیروها و جنبشهای آزادی و دمکراسی و عدالتخواه مستقل کشور پیوستهاند.
حکومت بعد از ۴۳ سال، برنامه و راهبردهای داخلی و خارجی خردمندانه – دمکراتیک برای قرار گرفتن جامعه در مسیر توسعه پایدار و تحقق حقوقی و حقیقی آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی، حفظ محیط زیست و دفاع از منافع ملی و صلح نداشته و ندا رد.
جامعه هنوز و همچنان نیازمند آزادی و دمکراسی و قرار گرفتن در مسیر توسعه پایدار است.
استراتژی مرحلهای جنبش ملی – دمکراتیک جامعهی ما در شرایط کنونی
به نظر میرسد استراتژی مرحلهای، سیاستهای تاکتیکی و روشهای نیروهای چپ و دیگر نیروهای ملی – دمکرات کشور ما باتوجه به شرایط کنونی جامعه، سطح رشد جنبشهای مدنی – سیاسی مردمنهاد و رابطه میان نیروهای سیاسی ملی – دمکراتیک کشور در راستای استراتژی گذار مسالمتآمیز و دمکراتیک از حکومت استبدادی دینی و ولایت فقیه به دمکراسی سکولار در شکل جمهوری عبارتند از:
– برقراری دیالوگ با هم و رویکرد دمکراتیک نسبتبه هم توسط نیروهای سیاسی مدافع آزادی و دمکراسی و مخالف هرگونه استبداد و دیکتاتوری و مخالف دخالت دولتهای خارجی برای «دمکراسیسازی» در ایران؛
– تلاش مسؤلانه، پیگیرانه و آیندهنگرانهی فکری، فرهنگی و سیاسی برای تقویت فرهنگ دمکراتیک در جامعه و پایان دادن به تفرقه و پراکندگی باقی مانده از دهههای گذشته در درون و میان نیروهای آزادیخواه، عدالتجو و دمکرات مستقل کشور؛
– به رسمیت شناختن استقلال جنبشهای مدنی و مدنی – سیاسیِ مردمنهادِ مستقل (زنان، آموزگاران، کارگران، بازنشستگان، تهیدستان، طرفداران محیط زیست و…)؛
– حمایت و پشتیبانی از جنبشهای مردمنهاد و کمک به همپوشانی آنها؛
– همکاری و اتحاد عمل و تشکیل شبکه یا جبهه سیاسی فراگیر ملی – دمکراتیک حول آزادی، دمکراسی و دفاع از منافع ملی و ایجاد امید و همبستگی میان مردم برای گذار از استبداد دینی و ولایت فقیه.
سخنبا نیروهای چپ کشور در شرایط کنونی جامعه
دوستان و رفقا !
شما که مدافع آزادی، دمکراسی، خدمات و عدالت اجتماعی، حفظ محیط زیست، صلح و توسعه پایدار و مخالف تبعیض، غارت و استثمار، نابرابری های اجتماعی و هر گونه استبداد و دیکتاتوری هستید.
میدانید که این مخالفتها و این ارزشها و خواستهای چپ کشور صرفا امر نظری و تئوریک تجریری نیستند بلکه ریشه درجامعه و خواسته ها ی شهروندان و اقشار محتلف مردم و جایگاه مهمی در کشور دارند.
واقف هستید که حکومت دینی تبعیض و غارت و استثمار و استبداد، جامعه را دچار بحران همه جانبه و درهم تنیده اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی کرده است.
شما به لحاط نظری و تجارب ملی و جهانی واقف هستید که سازمان یابی هدفمند نیروها ، جنبشهای مدنی و نیروهای چپ کشور، پیوند میان اینها و حضور متشکل این جنبشها در جامعه، از پایه ها و ارکان اصلی سکولار دمکراتیزه شدن جامعه ماست.
واقف هستید که حکومت در مدت 43 سال، برنامه و راهبردهای داخلی و خارجی خردمندانه ، دمکراتیک برای قرار گرفته جامعه در مسیر آزادی ، دمکراسی، خدمات و عدالت اجتماعی، حفظ محیط زیست و صلح و دفاع از منافع ملی نداشته و ندارد.
میدانید که نارضایتی ها و اعتراضات کارگران و تهیدستان، معلمان، زنان، بازنشستگان، طرفداران محیط زیست واقلیتهای اتنیکی و مذهبی در اشکال متنوع درحال گسترش است.
واقف هستید که سامان و سازمان یابی چپ کشور بطور کلی و در شرایط کنونی بطور مشخص از الزامات تقویت و حضور نیرومند چپ کشور در روندهای جاری اجتماعی و سیاسی در جامعه است.
رفقا و دوستان!
میدانید که تغییر و تحولات جامعه بویژه بعداز انقلاب بهمن و نیازهای جامعه و جنبشهای مردم نهاد مترقی، ساختار و اشکال و روشهای جدیدی از ما می طلبد. همه ما تجربه کرده و میدانیم که خود محوری و ماندن جدا جدا در خانه های پدری و خط کشیدن به دور خود ، پاسخ گوی نیاز جامعه ما در جهان کنونی نبوده و نیست.
امروز همیاری و همکاری و ایجاد شبکه سیاسی فراگیر چپ برای حضور گسترده در روندهای سیاسی و اجتماعی جامعه امری ضرور و عاجل است.
فردا دیر است.