. در اینکه محققین غرب هر ٢٠-٣٠ سالى یکبار، مکتبى هنرى-فکرى را، انقلابى مینامند، ما تقصیرى نداریم!. شاید مقایسه آن مکتب با جریان فکرى پیشین- یا شرایط ارتجاعى رو بهزوال حاکم، اغلب موجب این قبیل قضاوتها میشود. واژه لاتین ناتورالیسم گرچه به معنى “طبیعت گرایى“ است ولى درتاریخ ادبیات به روش انتقاد از عواقب صنعتى شدن سرمایهدارى غرب در طول قرن ١۹ است. ناتورالیسم (طبیعتگرایى) فلسفى، یک جهانبینى بود که دلیل هر چیزى را در طبیعت مىجست و نه در آسمانها.
از جمله موضوعات مورد توجه ناتورالیسم ادبى امروزه نتایج صنعتى شدن اقتصاد، فقر درشهرهاى صنعتى، زوال ارزشهاى اخلاقى، انتقاد از بورژوازى، اشاره به روباهصفتى اخلاقى سرمایهداران و بىخیالى آنان درمقابل افتضاحات و مشکلات ایجاد شده نظام نامبرده است.
غالب مورخین ادبى، آنرا جریانى هنرى-استتیک درنیمه دوم قرن ١۹ در اروپا بهحساب مىآورند، گرچه شیلر و نیچه در پایان قرن ١٨ و اوایل قرن ١۹ نیز از این (مفهوم) یاد نمودهاند.گروهى هم مکتب ناتورالیسم را آغاز ادبیات مدرن غرب بهشمار مىآورند. ناتورالیسم ریشه در مکتب “رئالیسم“ دارد و دهها سال زیر پوشش آن بهطور مخفى بهسر میبرد، گرچه نخستین مرحله انقلاب ادبى غرب بهحساب مىآید.
ناتورالیسم در فرانسه با کمک پوزیتیویسم زولا در رمان ٢٠ جلدى (روگو مارکوارت؟) شروع شد، ولى نظریهپرداز ناتورالیسم، دو برادر بنام “گنکورت“ بهشمار مىآیند. در آثار تولستوى، داستایوسکى، موپاساد، و ایبسن، نیز خصوصیات ناتورالیستی (طبیعتگرایى) مشاهده میشود. ناتورالیسم یا مکتب طبیعتگرایى، وظیفه هنر را، واقعگرایى آن میدانست. مسئولیت اجتماعى و خواستههاى تجدد خواهى انقلابى، از نشانههاى نمایندگان ادبى آن بود. طبیعتگرایى زیر تأثیر جنبش کارگرى نوپا به مخالفت و مبارزه با زوال هنرى بورژوازى و افشاى فقر شهرهاى صنعتى شده پرداخت.
مدرنیته ادبى، ناتورالیسم را انقلاب ادبى دانست و ادیبى بهنام (آ.هلز)، مدعى شد که هنر تمایل دارد تا دوباره طبیعت گردد؛ هنر یعنى طبیعت و واقعیت شدن. امیل زولا، هنر را بخشى از طبیعت با کمک شور و حرارت انسانى، دانست. گرچه هر نویسنده طبیعتگرایى، سبک و معنى خاصى براى مکتب ناتورالیسم پیشنهاد نمود، ولى همه آنان در مبارزه با “ایدهآلیسم“ وحدت نظر داشتند.
بدون زولا احتمالن مفهوم دورانساز! ناتورالیسم بهوجود نمى آمد ولى نظریهپرداز مانیفست آن؛ همانطور که در بالا اشاره شد، دو برادر بنام گونکورت هستند. از نظر فلسفى مکتب طبیعتگرایى ریشه در: علوم تجربى، فلسفه پوزیتیویسم کانت، آناتومى و زیستشناسى برنارد، تئورى تکامل داروین، آموزشهاى ارثى مادهگرا، نظریه محیط و فرهنگ تاینه، آثار دیدرو و بالزاک، و نقد ادبى مسایل اجتماعى در آثار مارکس و انگلس، دارد. زولا خالق زیبایىشناسى طبیعتگرایانه، گفته بود که هنر، تجربه و آزمایشى است ادبى؛ با روشهاى علوم طبیعى. و نویسنده فقط با کمک سلیقه خود، قدرت انتخاب را دارد.
گرچه ناتورالیستها بارها کوشیدند تا از نظر سیاسى ومبارزاتى با سوسیالدمکراتهاى غربى متحد شوند، مارکسیستها نظرات آنان را فلسفه همدردى خردهبورژوائی دانستند که با تاکید وابستگى سرنوشت انسان به محیط اطراف، اشارهاى به روابط اجتماعى، فقر و ضعفهاى سرمایهدارى نمىکنند، چون کوشش نظرى ناتورالیسم هنرى، روى پوزیتیویسم شخصى و ایدهآلیستى بود. گرچه آنان جانبدار طبق کارگر و رنجبران در گنداب فقرهستند، ولى به کشف روابط موضوعات اجتماعى و تاریخى با همدیگر نایل نیامدند. آنان طبقه کارگر را تودهاى مظلوم و رنجبر دانستند و نه طبقهاى مبارز و امیدوار. غیر از کارگران، در آثار ناتورالیستى، توجه زیادى به: طردشدگان، حاشیهنشینان اجتماعى، بیمارن، فواحش و روانىها، میشود.. با وجود این همه انتقادات، ناتورالیسم، مکتبى است واقعگرایانه و داراى عناصر انتقاد اجتماعى. در نقدهاى ادبى انگلس، آثار داستانى زولا، یک جام جهان نماى روایتى هستند که به شرایط: اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، دینى، فرهنگى و زندگى روزمره انسانهاى زمان خود مىپردازند.
پارهاى از منتقدین ادبى، روش ناتورالیستى را گزارش ادبى دانسته. آنان کوشیدند تا در تاتر، نمایشنامهها را فقط با کمک افراد محدودى روى صحنه ببرند – و در شعر با سنت قدیمى، قطع رابطه نمایند. ادبیات کارگرى ناتورالیستى توجه خاصى به زبان عامیانه غیردستورى و لهجه اقشار داشت، و آسیبهاى فنى و صنعتى در شهرهاى بزرگ مورد انتقاد قرار گرفتند. نویسندهاى بهنام (آ.هلز) میگفت که زبان تاتر باید زبان زندگى باشد. مهمترین آثار ناتورالیستى، شاهکارهاى رئالیسم انتقادى نیز بهشمار مى آیند. رمان “کارگران ریسندگى“ هاپتمن در آلمان، یکى از آثار فراموش نشدنى مکتب طبیعتگرایى شده است. ناتورالیستها فکر میکردند میتوانند با کمک هنر، طبیعت و جامعه را دقیقن منعکس نمایند.
مکتب طبیعتگرایى بعدها مخالفانى در مکاتب: امپرسیونیسم، سمبولیسم، رمانتیک نو، و دکادنس، یافت.بعضى از نویسندگان آمریکایى مانند: کرانه، درایزر، نوریس، شروود آندرسن، و جک لندن، یا خود کارگر بودند وتجربه شخصى با فقر و عشق به زندگى رنجبران داشتند و یا از محیطى کارگرى ریشه گرفته و در آغاز قرن ٢٠ آثارى کارگرى در رابطه با سرمایهدارى آمریکا از خود بهجا گذاشتند.
ناتورالیستها بهجاى سلیقه خیالپرازى وایدهآلیستى: به عقل، تجربه، و واقعیت اهمیت میدادند. آنها میگفتند که حتا ارزشها، درسهاى اخلاقى، و استتیک هنرى-ادبى، ریشه در طبیعت، تجربه، ماده و آزمایش دارند. طبیعتگرایى، یک جهانبینى فلسفى بود که میخواست بطور مکانیکى! ،همه چیز را با کمک توجه به طبیعت و علوم تجربى شرح دهد.