در ونزوئلا آمریکا دست به حرکات تندی میزند و کودتائی را که مدت کوتاهی دوام آورد، در سال ٢٠٠٢ بر علیه دولت مردمی این کشور سازماندهی کرد
در اثر حضور مردم ونزوئلا در صحنه و پشتیبانی وسیع آنان از دمکراسی که آن را با جدیت دنبال و حراست میکنند، کاری که کمتر از رهبران سیاسی آمریکائی بر می آید، دولت آمریکا مجبور به عقب نشینی از مواضع تهاجمی اش گردید و کودتا بر علیه دولت مردمی ونزوئلا شکست خورد. آمریکائیان از آن به بعد در ونزوئلا به را ه حل های خرابکارانه در این کشور توسل جستند
اما شرایط در کلمبیا متفاوت است، در این کشور دولت آمریکا از کنترل کامل بر دولت بر خوردار است و حملات گسترده بر علیه مبارزین این کشور را سازماندهی و اجرا میکند و دارای اهداف دراز مدت میباشد. بعنوان مثال پروژه ای در آنجا در دست دارد که کشاورزان را از زمین هایشان بیرون راند تا با استخراج منابع آنها، دست به تولید و صادرات محصولات کشاورزی به خارج از کلمبیا زند.
در ونزوئلا دشمن آمریکا، دولت مردمی ونزوئلا و مردمی است که اکثریت آنرا مردم فقیر و محروم این کشور تشکیل می دهند. در نتیجه تاکتیک های متفاوتی را دولت آمریکا باید در ونزوئلا بکار گیرد ، استثمار هر کشور نیاز به تاکتیک های خاص خود دارد
چند سال پیش مبارزین کلمبیا برنامه سیاسی هویتی را که حتی عناصر وسیعی از مردم محروم کشورهای ثروتمندی را هم که مورد ستم قرار میگیرند، در بر می گرفت، ارائه دادند. پس از ارائه این برنامه، دولت کلینتون طرحی را به اجرا گذاشت که موفقیت هایی را برای دولت آمریکا در بر داشت و آن این بود که برخوردها و کشمکش ها در کلمبیا را شکلی نظامی داد که تاکنون نیز ادامه دارد .در این طرح مبارزین کلمبیا از دید دهقانان و مردم بومی این کشور به مشتی تروریست شبیه اند و ارتش آنها، ارتش تروریست ها بنظر می آید. درست مانند ارتش کلمبیا و نیروهای شبه نظامی این کشور که وابسته به دولت میباشند.
درگیری های نظامی امریکا با نیروهای مردمی کلمبیا به دوران حکومت جان اف کندی باز میگردد. در سال ١٩۶٢، کندی با فرستادن نیروهای ویژه ارتش آمریکا برای آموزش نیروهای شبه نظامی، پیگیری اهداف خود در کلمبیا را آغاز کرد. اهداف این نیروهای شبه نظامی، ترور اعضاء و رهبران کمونیست ها، رهبران مردمی کلمبیا، مبارزین دفاع از حقوق بشر، رهبران اتحادیه های کارگری، کشیش ها و روحانیونی بود که با دهقانان کار می کردند.
این حرکت تنها بخش کوچکی از موج عظیم سرکوب و کنترل در آمریکای لاتین به وسیله دولت آمریکا میباشد، که منجر به کودتا هایی در کشور های مختلف از جمله برزیل و شیلی و سرآغاز جنگها و قتل های تروریستی دوران حکومت ریگان در آمریکای مرکزی شد. سراسر این داستانها یکی است و همواره دخالت های آمریکا توسط مدافعان دانشمند مسلک ریگان – بوش ، مثل تامس کاروترز تحت عنوان “ترویج دمکراسی” پوشش داده می شود. اصل ابتدایی این است که ما می بایستی “منابع خود را تحت حمایت قراردهیم” ( آنگونه که جرج کنان گفته است) و این به این معنی است که نیروهای مردمی، حرکت های مردم و حتی حکومت های دمکراتیک که تهدیدی برای سرمایه داران و نخبگان داخلی این کشورها و دوستان سرمایه گذار آمریکائی هستند را سرکوب کنید و به پائین بکشید. این امر از هیچ کس پنهان نیست حقایق به اشکال مختلف و مستند بار ها و بار ها گفته و بیان گشته است و کتاب های متعددی در این رابطه منتشر گشته است.