سازمانهای غیردولتی ما و نظام سرمایهداری- که در روزنامه جمهوری اسلامی به تازگی منتشر شد و تبعات آن برای نهادهای مدنی زنان و فعالان آن از جمله دستگیری فرشته قاضی، امید معماریان، محبوبه عباسقلیزاده و… حیرت بسیاری را برانگیخته است؛ زیرا برای دولتی که ۲۵ سال است خود را تثبیت کرده و در عرصهی جهانی در حال -دسته و پنجه نرم کردن- با کشوری است که ترس بینالمللی را برانگیخته، به راستی تعجبآور است که از -تعداد معدودی زن- در کشورش بهراسد و برای آنها شاخ و شانه بکشد! آن هم زنانی که بدون هیچ پشتوانه و حقوقی، با وجود مشکلات فراوان و پس از فراغت از هزاران گرفتاری ریز و درشت زندگی شخصی، ساعاتی از وقت خود را صرف فعالیت اجتماعی و آموزشی برای همجنسانشان میکنند؛ کسانی که از خودسوزی زنان، فرار دختران از خانه، خشونتهای اعمال شده به زنان و نبود کمترین حمایت قانونی از آنان، قلبشان به درد میآید و تعهد انسانیشان به آنها فشار میآورد تا ساعاتی از زندگی خود را داوطلبانه صرف قدمهای کوچکی برای حل دریای معضلات موجود جامعه زنان کنند.
تعجب برانگیزتر آن که مخالفان نهادهای مدنی ـ که یک دستشان درگیر – ابرقدرت جهانی- است و دست دیگرشان دستبند به زنان میزند ـ گویا خطر تشکلهای زنان را با خطر – آمریکا- در یک کفه گذاشتهاند ـ اگر میدانستیم واقعا چنین قدرت عظیمی داریم شاید همتمان برای ایجاد خانهی امنی برای زنان آسیبدیده، فزونی مییافت!!!
جالبتر آنکه گویا به تازگی نظریه پردازان آمریکایی، مرجع عمل و تحلیل مخالفان نهادهای مدنی شدهاند چرا که نویسندگان مقاله مذکور برای اثبات خطر تشکلهای مستقل زنان، به -مایکل لدین- مشاور امنیت ملی آمریکا رجوع و نظر او را مبنای سیاست خود برای سرکوب تشکلهای زنان قرار دادهاند. بهراستی چطور میتوان باور کرد که سخنان ساده لوحانهی مایکل لدین ـ مبنی بر اینکه آمریکا میخواهد با حمایت از سازمانهای غیردولتی ایران در برابر جمهوری اسلامی بایستد ـ مرجع مستند و قطعی نویسندگان مقاله مذکور قرار گیرد و سخنان او چنان -عالمانه- و -واقعی- تلقی گردد که به زنجیر کردن شهروندان کشور منجر شود؟
اما سئوال اینجاست که تاکنون در کجای این کره خاکی، تشکلهای مدنی توانستهاند حکومتی را ساقط و تغییر دهند که در ایران این چهار تا و نصفی تشکل غیردولتی بتواند چنین کاری کند؟ در آمریکا با وجود یک میلیون تشکل مستقل مدنی و آن همه فشار و تظاهرات، مردمش حتا نتوانستند جلوی تهاجم حکومتشان را به عراق بگیرند، حالا آقایان ایرانی با استناد به گفته و افکار متوهم یک عضو شورای امنیت ملی آمریکا، با قطعیت به این نتیجه رسیدهاند که این تعداد اندک تشکلهای زنان که اکثرشان کار خیریه میکنند یا حداکثر سمینارها و کارگاه های آموزشی برپا میکنند میخواهند حکومت را ساقط کنند و از این رو باید تنبیه و مجازات شوند! درحالیکه اکثر مردم فکر میکنند اگر قرار است اتفاقی برای دولت ایران رخ دهد، نه از ناحیه چند نهاد مدنی انگشتشمار، که به واسطه درگیریهای بینالمللی بر سر تکنولوژی هستهای خواهد بود!
گاهی با خود میاندیشم که آیا تهاجم فرهنگی آن چنان که برخی میگویند، تهاجم و تاثیرگذاری بر نوع لباس و مدل موی جوانان ماست، یا تاثیر بر افکار سیاستگذاران ما؟ کسانی که منتظرند ببیند سیاستمداران غربی چه میگویند تا بر اساس آن به مردمشان چماق، یا شیرینی هدیه کنند! وقتی معیار بیرونی و نگاه غربیها ملاک عمل برخی مسئولین قرار میگیرد و عدهای از آنان، معیار و ملاک عملشان را بر آن گذاشتهاند که هرچه -دشمنانشان- خوب دانستند، آن را بد بدانند و هرچه آنها بد دانستند، خوب قلمداد کنند، به راستی چه نامی میتوان جز تاثیر ذهنی یا -وابستگی ذهنی- بر آن گذاشت؟ گویا این آقایان خود ارتباط مستقیمی با جامعه ندارند و اطلاعات خود را صرفا از منابع غربی اخذ میکنند!!
به هرحال اگر کسانی که شروع به احضار و بازداشت زنان فعال در تشکلهای غیردولتی کردهاند، از خود تشکلهای مستقل زنان مشاوره میگرفتند بنظرم به درک واقعیتری دست مییافتند. چرا که معمولا نهادهای مدنی مستقل به دلیل آنکه بیرون از ساخت حکومتها قرار دارند بهتر میتوانند مسائل و مشکلات جامعهشان را ببینند و مرجعشان نه سخنان اعضای شورای امنیت ملی آمریکا که مشاهدات واقعی و تجربیاتشان در بین مردم است. اتفاقا از همین رو است که اکثر حکومتها در جوامع پیشرفته، وجود تشکلهای مدنی و روزنامههای مستقل را برای بقای خود و ثبات کشورشان لازم میدانند چون به تجربه و در عمل، متوجه شدهاند که قرار گرفتن در مقام و قدرت دولتی، آنها را به ناگزیر از مردم دور میکند در نتیجه نمیتوانند بسیاری از مسائل را به درستی تحلیل کنند.
مشاوران دولتی در اکثر کشورها بهخاطر حضور در معادلات و بازیهای قدرت سیاسی، به توهم و نابینایی دچار میشوند و گاه معادلات سادهای که از نظر اکثر مردم بدیهی است واقعا نمیبینند و این چنین میشود که به قول بعضی تحلیل گران، با اصرار و پافشاری بر – غنیسازی اورانیوم- اساس حکومتشان را دچار چنان خطری میکنند که بر همهی مردم آشکار است! ولی در عوض، دشمن خود را تشکلهای ضعیف و کمتوان زنان میدانند، تشکلهایی که وجودشان در همهی کشورهای جهان، عامل تعادل در جامعه است.
اگر این آقایان به جای استناد و تکیه به تحلیل افراد خارجی، از خود تشکلهای غیردولتی زنان میپرسیدند حتما پاسخ میگرفتند که: فریب آمارهای کاذبی را ـ که از تعداد انبوه و پرشمار سازمانهای غیردولتی خبر میدهد ـ نخورید زیرا بزرگنمایی تعداد این تشکلها توسط خود دولت برای ارائه به مجامع بینالمللی ساخته و پرداخته شده است. همچنین تشکلهای مستقل زنان به شما ثابت میکردند که حالاحالاها جامعهی مدنی در این مملکت شکل نخواهد گرفت و حتما متذکر میشدند بچهای را که هنوز نطفهاش هم در رحم مادر بسته نشده نمیتوان سقط کرد. آری به این آقایان میگفتیم که ما زنان در این تشکلهای انگشتشمار با اجرای مثلا چند کارگاه و سمینار آموزشی در سال، فقط دلمان را خوش کردهایم وگرنه ته دلمان میداند که دخترهایمان هم مانند خود ما باید که سالها بهدنبال ایجاد -خانه امن- بدوند و البته مثل ما احتمالا موفق به ایجاد آن نشوند!
اگر این آقایان محترم از خود تشکلهای زنان مشاوره میگرفتند به آنها میگفتیم بر مرده چوب میزنید و وقت خود را تلف میکنید، -دشمن اصلی- اگر وجود داشته باشد همانا دردها و کینههایی است که میان مردم متراکم شده، کینههایی که ما هم نتوانستیم با ایجاد تشکلهای زنان و بحثهای به اصطلاح -اصلاحگرایانه- آن را به انرژی مثبت برای ساختن و اصلاح و پیشرفت مملکت، تبدیل بکنیم، یعنی کاری که اگر اتفاق میافتاد هم به نفع خود مردم بود و هم ثبات جامعه را از پی میآورد. اگر از خود تشکلهای زنان مشاوره میگرفتید بهتان میگفتیم که ما عاقلتر از آن هستیم که راه حل مشکلات خودمان را صرفا در گرو حیات و ممات حکومتها بدانیم و برای همین هم ترجیح میدهیم انرژی ناچیزمان را صرف حل ریشهای و تاریخی مشکلات زنان کنیم نه براندازی این یا آن دولت فخیمه!
اگر از خود تشکلهای زنان مشاوره میگرفتند به ایشان میگفتیم که متاسفانه اطلاعات ما از جامعهی آمریکا و اروپا بیش از جامعهی خودمان است چون در غرب -مزدورهای بیشتری- سکونت دارند و اگر بیان مشکلات و انتشار آمارهای خودکشی، بزهکاری، اعتیاد، فحشا و تجاوز واقعا مزدوری و جاسوسی برای یک کشور بیگانه ب هشمار میآمد پس تشکلهای مدنی در کشورهای غربی -مزدورترین- جاسوسان روی زمین هستند که در همه بلندگوهای خودشان (اینترنت، مجله و روزنامههای پرتیراژ خود و در سخنرانیهایشان و…) از ریز تا درشتترین مشکلاتشان را -افشا- میکنند و لابد از نظر حکومتهای خودشان -برای ما در ایران مزدوری میکنند-؟! آیا هیچ فکر کردهایم که شاید همین نوع -مزدوری- و -جاسوسی-هاست که جامعه و دولتهای باثباتی در غرب بهوجود آورده است؟
در جهان ما، هستند دولتهای عاقلی که با ایجاد انگیزه و بستر مناسب، سعی میکنند تا نهادهای مستقل مدنی در کشورشان هرچه بیشتر گسترش یابد. زیرا متوجه شدهاند که -ان.جی.او-ها و کار داوطلبانه مردم در این نهادها، به حل بخشی از مشکلات عدیده جامعه یاری میرساند. یعنی درک کردهاند که دورهی حکومتهای فراگیر و تامه، سپری شده و یک دولت ـ هرچند قدرتمند ـ به تنهایی نمیتواند کلیه معضلات جامعه را حل کند.
بههرحال به نظر میرسد سیاستمداران ایرانی نیز بالاخره یک روز باید این نکته را بپذیرند که با ساکت کردن تشکلهای غیردولتی زنان و ایجاد محدودیت در فعالیتهای مردمی، مسائلی همچون فاجعهی -دختران فراری-، – افزایش خودکشی زنان-، -گسترش فحشا-، – کتک زدن زنان-، افزایش فروش کلیه از فرط فقر، زنان خیابان خواب، بیکاری فزاینده، رشد حیرتانگیز اعتیاد، نداشتن امید به آینده یا فجایعی مانند فاجعه پاکدشت برای فروش اعضای بدن کودکان و… از بین نمیرود! چون این فجایع، معضلاتی هستند که هر کشوری را با داشتن تکنولوژی هستهای یا بدون آن، به زانو درمیآورد، ازاینرو بهنظر میرسد آزادی فعالیت تشکلهای غیردولتی و ایجاد امنیت فعالیت برای آنان بیش از صرف میلیاردها دلار برای ساخت چیزهای غیرضروری، برای دولتهای عقل گرا مفید است و اگر در مملکتی فعالان اجتماعی آن ارج نبینند و برعکس به داغ و درفش کشیده شوند، هیچ سلاح اتمی نمیتواند حکومتها را نگه دارد زیرا خطر اصلی در بطن جامعه قرار دارد و انفجار، از تلنبار شدن همین معضلات حل نشده، آغاز میشود.