وقایع ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ برخی را به این صرافت انداخته است که جنبش سبز دچار رخوت شده و باید از این “آسیب شناسی” شود. بدون شک چنین گمانی درست نیست، به آن دلیل که جنبش سبز ریشه در اعماق متن جامعه ایران دارد و از نظر تاریخی نیز ریشه های آن به صد و پنجاه سال اخیر باز میگردد که طی آن بخش های وسیعی از جامعه ایران با فراز و نشیب های زیادی و به صورت انباشتی به فاعلیت و عاملیت کافی دست یازیده است که مبنای حقوق بشر و حقوق شهروندی را تشکیل می دهد. از اینرو بخش های وسیعی از مردمان ایران به دلیل دستیابی به حس فاعلیت و حقوق بشری وحقوق شهروندی مترتب برآن واقف شده وبه این سادگی از آن دست بردار نیست.
ولی از طرف دیگر نیز حاکمیت نیروهای مسلح و نمایشی خود را برای محاصره و خنثی کردن جنبش سبز، همانطورکه در ۲۲ بهمن نشان داد، می تواند بسیج کند و یک ستیز فرسایشی را با طیف های آزادی خواه و دمکرات دامن بزند. هرچند امکان آن وجود دارد که رهبری بعد از احساس کاذب پیروزی، و با کمک برخی از اصولگرایان معتدلتر، به این نتیجه برسد که می بایست با ناراضیان مذاکره انجام شود و برخی از خواسته های ایشان درنظر گرفته شود، احتمال چنین شقی بسیار کم می نماید. در واقع رهبری در این هشت ماه اخیر نشان داده است که اهل مذاکره نیست و می خواهد با توسل به قوای قهریه و طیف های خشن اطراف خود جنبش سبز را مهار کند و یا به زعم خود آنرا از صحنه سیاسی ایران محو کند.
از اینرو می توان گفت که بحران پس از انتخابات ایران به نوعی بن بست رسیده است که طرفین نه قدرت به کرسی نشاندن حرف خود و نه توانایی حذف رقیب را دارند. از طرف دیگر، جنبش سبز تا چه هنگامی می تواند به تظاهرات خیابانی و اعتراضات نمادین ادامه دهد، بدون آنکه بتواند حاکمیت را تحت فشار واقعی (ولی با حداقل خشونت) قرار دهد؟ به هر حال تنها تکیه به تظاهرات خیابانی می تواند طرفداران جنبش سبز را به فرسایش و سپس به یاس و سرخوردگی بکشاند. پس چاره را در کجا می توان یافت؟
به نظر من جنبش سبز ایران می بایست خود را بیش از پیش با نیرو ها و مطالبات طبقات کارگر و زحمتکش همراه و هم صدا کند. نباید از نظر دور داشت که بسیاری از اقشاری که جنبش در واقع رنگارنگ سبز را تشکیل می دهند یا ریشه در طبقات “مستضعف”، زحمتکش و کارگر دارند و یا مستقیما فرزندان این طبقات هستند. ولی تا کنون مطالبات صنفی و معیشتی این گروه در کنار حقوق بشر و حقوق شهروندی به صورت جدی مطرح نشده است. در واقع عدم مطرح شدن چنین مطالباتی از آنجا که حقوق اقتصادی و معیشتی جزو مهمی از حقوق بشر است، بیشتر نیز مایه تاسف است.
چنین به نظر می رسد که حاکمیت با غره شدن به نیروی قهریه خود بیش از پیش به سودای سرکوب خشونت آمیز حریص شده و شاید مالیخولیای دستگیری سرشناس ترین اعضای جنبش سبز را نیز در سر بپروراند و سرکوب های مردمی را نیز به حد اعلای خود برساند. در چنین صورتی می توان انتظار داشت که بخش قابل توجهی از جنبش سبز به افراطی گری و رادیکال شدن روی آورد و جنبه مسالمت آمیز رویکرد جنبش را زیر پا بگذارد، که در آنصورت جنبش سبز از اهداف آزادی خواهی و دمکراتیک خود می تواند منحرف شود.
ولی با نزدیک شدن به جنبش کارگری و در بر گرفتن مطالبات برحق آن، جنبش سبز می تواند از اهرم های بسیار توانا و نسبتا کم خشونت اقتصادی و صنفی برای فشار آوردن به حاکمیت استفاده کند و از بروز خشونت بیشتر پرهیز نماید. البته این بدان معنی نیست که جنبش سبز از طبقات زحمتکش و کارگرو مطالبات آنها برای رسیدن به هدف های خود استفاده ابزاری و لحظه ای بکند. بالعکس، مطالبات حقوق بشری و حقوق شهروندی تنها زمانی تکمیل و واقعی می شوند که حقوق صنفی و معیشتی مردم نیز نه تنها در آن گنجانده شود، بلکه جزو لاینفکی از آن به شماربیاید.
از اینرو، می بایست افق آینده ایران را نیز در نظر گرفت. اغراق نیست اگر بگوییم که تاریخ معاصر ایران، حداقل از دوران جنبش مشروطه، با تضاد طبقاتی رقم خورده و بسیاری از مشکلات اجتماعی و سیاسی ایران ریشه در تنش های طبقاتی داشته است. هرچند که برخی از آن مشکلات طبقاتی به صورت تنش های دینی، مانند انقلاب ۱۳۵۷ ، خود را نشان داده اند، ولی در واقع یکی از مبانی بسیار مهم این نوع مشکلات سیاسی و اجتماعی مستقیما مربوط به نابرابری های طبقاتی میشوند. از این رو، آینده روشن در ایران متضمن حل اختلافات طبقاتی و تعدیل معیشت در متن جامعه ایران است. تنها در پرتو ادغام حقوق مدنی-سیاسی-اجتماعی از یک طرف، با حقوق اقتصادی-معیشتی، از طرف دیگر، می توان آینده روشنی را نه تنها برای جنبش سبز، بلکه برا ی سپهر کلی ایران متصور بود.
در این میان نقش دانشگاه ها و تشکلات دانشجویی برای رابطه با نهاد های جنبش کارگری می تواند بسیار موثر باشد و آنها، خود و جنبش سبز را تقویت کند. دانشجویان که بسیاری از آنها از طبقات زحمتکش برخاسته اند، با مسائل صنفی و معیشتی از نزدیک آشنا هستند و از آنجایی که به طور بسیار فعال در جنبش سبز حضور دارند می توانند پلی را بین این دو جریان ایجاد کنند که به نفع هردو است و در طولانی مدت نیز می توانند پایه های دمکراسی سیاسی-اجتماعی و صنفی-معیشتی را مستحکم کند.