دیپلماسی ایرانی: تجاوز روسیه به اوکراین و جنگ و بی خانمانی در منتهی الیه شرق اروپا، پس از چندین دهه آرامش نسبی، بار دیگر اروپا را دستخوش تغییرات بزرگ ژئواستراتژیکی کرد و آثار مخرب امنیتی و اقتصادی بر جا گذاشت. گرچه از هم اکنون ظاهرا بهنظر می رسد که این واقعه، مائده آسمانی برای ایالات متحده آن هم در بحبوبۀ عقبگرد و انواع گرفتاری هایش بوده، اما تضعیف هرچه بیشتر اروپا و روسیه ناشی از این جنگ، هرگز به معنای قوی شدن غرب نیست، بلکه خسارت و تضعیف بیشتر کلیت دنیای غرب را به همراه دارد. ایالات متحده برخلاف دوران جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی، امروز در موقعیتی نیست که بتواند سوار بر موج شکست ها و ضعف ها شود و در دنیایی که رقیبان قدرتمند و پرمدعا، پشت سر هم ظاهر می شوند قادر به مدیریت محیط های متشنج بین المللی نخواهد بود. این که آمریکای امروز دچار فترت و تشتت داخلی و خارجی است، بهرغم تمام اغراقگویی ها، یک واقعیت انکار ناپذیر است.
می گویند این فاتحان جنگ هستند که تاریخ آن را بهدلخواه می نگارند، اما مورخان واقعی، خوب می دانند و نوشته اند که چه عواملی دست اندرکار بودند تا آدولف هیتلر و ارتش رایش به خطای فاحش، به سرزمین های سرد و ناشناخته روسیه یورش ببرد و در آنجا به مرگ و تلاشی بیفتد. دور نیست که مورخان بنویسند ولادیمیر پوتین، این افسر سابق سرویس اطلاعاتی شوروی که دو دهه رفتارهای مشکوک و بیقرار در اروپا از خود نشان می دهد، چگونه شد که هنوز از زیربار فروپاشی یک امپراتوری بزرگ رهایی نیافته است، به خطا و توهم دست به تهاجم زد.
راهبردهای جنگ جدید کرملین هرچه باشد یک نکته روشن است و آن اینکه، اروپا که از ازل خاستگاه جنگ و خون بوده، این جنگ را نیز از سر می گذراند، اما روسیه ارتدوکسی همانند هزار سال گذشته، همچنان همسایه اروپا باقی می ماند، سایه اش بر سر قاره سنگینی می کند و اروپا مجبور است خوب و بد با آن زندگی کند. واقعیت این است که ناسیونالیسم روس که چندین دهه است مانند گذشته های دور، از سوی غرب تحقیر و محاصره شده، حتی با حذف پوتین نیز دیگر در غرب ادغام شدنی نیست و این قطعه بزرگ سرزمینی دنیا، همچنان تهدیدی برای غرب و اروپا باقی خواهد ماند. (اروپای مغرور و مسلوب الاختیار، با ترکیه که یک قدرت شرقی رو به رشد است نیز چنین کرد و آن را سی سال و بیشتر، پشت دروازه های اتحادیه، تحقیر و معطل کرد و عاقبت به سوی روسیه ودیگران کشاند).
اروپای قاره بویژه آلمان و فرانسۀ امروز، به تکبر و خطا و به تحریک واشنگتن، هرگز اقتدار و ابتکار لازم برای مهار و خنثی سازی، بلکه جذب روسیه را نداشته اند و اینک دوباره تاوانش را خواهند پرداخت. پوتین و روسیه اگر مانند رهبران اواخر دوران شوروی که با خویشتنداری و درایت، گذاشتند امپراتوری شان بدون دردسر و بطور مسالمت آمیز متلاشی شود، در دامی که امروز افتاده، نهایتا بیرون خواهد آمد و چنانچه دست به فجایع بیشتر و مخاطرات عظیم نزند، یک قدرت بزرگ سرزمینی باقی می ماند. در عوض، حالا روسیه درک خواهد کرد که با ساختارهای وخیم اقتصادی، اجتماعی و انسان شناختی اش، امکانات محدودی دارد، باید به سهم محدود خود اکتفا کند و حداکثر از سرزمین های وسیعش حراست کند. چین هم از رهگذر این کارزار تجارب فراوانی آموخت و آن را برای کارزار اصلی آتی با غرب ذخیره کرد. از قدرت نرم آمریکای شمالی و بریتانیا با انواع تحریم های سیاسی و اقتصادی و هنری و ورزشی و تحریک بیشتر طرفین منازعه به جنگ و کشتار، به سودای تجارت اسلحه و انرژی، نزد افکار عامه جهانی بازهم کاسته شد. دنیای انگلوسکسونی دندان های تیز خود را که با ریاکاری مدتی استتار کرده بود، باردیگر به دنیا نشان داد.
بدیهی است که نفت و گاز و منابع سرشار زیرزمینی و روی زمینی ارزان روسیه در این دنیای تشنۀ انرژی و مواد خام رو به اتمام، هرگز بدون مصرف کننده نمی ماند. غرب، روسیه را تمام و کمال به سوی آسیا و چین کشاند و روسیه با تمام اقتدار نظامی و ذخایر غنی اش در آینده، گریزی جز اتحاد و همکاری تمام عیار با چین و هند و ایران و دیگران نخواهد داشت.
این درست که غرب و اروپای سرمست از فروپاشی شوروی، به طرح «خانه مشترک اروپایی» میخائیل گورباچف و شعار از لیسبون تا ولادیوستوک او کمترین وقعی ننهاد و راه خود را پیمود، اما نیازی هم نداشت که زیر بیرق ایالات متحده و بریتانیای همیشه دسیسه جو و ناراحت، از پیشروی شتابان ناتو به سوی مرزهای بلافصل روسیه چنین بی محابا و تحریک آمیز تبعیت کند. رهبران کلاسیک اروپایی از مرکل و سرکوزی و برلسکونی و بلر و کامرون و … میداندار اصلی انقلاب های نارنجی از جمله در میدان اوکراین بودند و تا همین یک دهه پیش در شامات و در شمال آفریقا چه ها که نکردند. رهبران امروز آلمان و فرانسه فقط نام این ممالک را یدک می کشند و منکوب تماشاخانه ای به نام “Mainstream Media”، بس منفعل هستند و از عرصه های بین المللی خطیر امروز تا حد زیادی خلع ید شده اند. مردمان ناامید امروز اروپا، حسرت سیاستمداران با تدبیر و عاقلتر دیروز، امثال کنراد آدنائر، شارل دوگل، ویلی برانت، فرانسوا میتران، جولیو آندرئوتی و فیلیپ گونزالس را دارند. اروپا از نتایج مخرب جنگ، آوارگی، ناامنی، تورم، تنگنای مواد خام و مواد غذایی و قیمت گران انرژی وارداتی از آمریکا و تشدید وابستگی ها و تحمیل هزینه های سنگین تسلیحاتی و قشون سازی های مدرن متاثر است. اروپا در آینده فقیرتر و طبقات متوسط شهری ناتوان تر و ناراضی تر می شوند و این همه به واگرایی و تشدید حرکت های ناسیونالیستی و افراطیگرایی در قاره و فراقاره منجر خواهد شد. فردا روز آرامی نخواهد بود و دنیا از دیروز و امروز گرفتارتر می شود.