بدون همنظری در مورد سرنام هایی هم چون “فمینیسم” و “پدرسالاری” گفت و گو و مفاهمه بر سر فمینیسم پدرسالارانه و پیگیری ردپای آن در برخی از مخالفتها با پدیده ازدواج موقت، اگر نه ناممکن، دست کم بسیار دشوار است. اما همنظری در مورد این نامها، هم آن گونه که برخی ادعا دارند در گرو تعریف و توافقی جامع و مانع از آنها نیست؛ چه، هر تلاشی برای جامع و مانع کردن تعاریف پدیده های تاریخی نه مطلوب است و نه ممکن. ممکن نیست زیرا پدیده های تاریخی هم چون زمان، در جان خود متکثر و جاری اند و در هیچ تعریفی و توافقی برای همیشه نمی گنجند. چنین تلاشهایی مطلوب هم نیست؛ چه دست کم در سایه و همسایگی آنها افقهای ما به آینده بسیار تیره، تار و تنگ می شود.
فمینیسم گفتمانی است در جهت برداشتن کلیه ی اشکال تبعیض و نابرابری جنسیتی و جنسی از ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، زبانی، خانوادگی و سکسی از اجتماعات انسانی. آماج فمینیسم (دست کم در گرایشهای میانه) جامعه ای است که در آن همه ی زنان و مردان می توانند، بدون توجه به جنسیت و خواستهای جنسی خود از شأن و موقعیتهای کم و بیش برابری در رشد، تحصیل، کار، زیست جنسی و اخلاقی و رقابت برای قرار گرفتن در مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیری برخوردار باشند.
پدر/مردسالاری آسیبی تاریخی، زیستی و اجتماعی است که کم و بیش در برابر این رویای مدرن و خواست مترقی ایستاده است و دست کم در جایی و به گونه ای تلاش دارد از نوعی نابرابری و تفاوت حقوقی و اجتماعی، حتا به بهانه ی دفاع از حقوق زنان، دفاع کند. پدرسالاری و مردسالاری از رگ و ریشه های همانندی برآمده اند، در نتیجه در این نوشتار از ناهمانندیهای اندکی که ممکن است بر آنها سوار شود می گذریم و به کاربرد یکی از آنها بسنده می کنیم.
در این چشم انداز، فمینیسم پدرسالار مجموعه ای از باورها، داوریها، کنشها و واکنشهای است که هرچند ممکن است رنگ و بوی فمینیستی غلیظی هم داشته باشد اما آلوده به زبان، منطق، خواست و روان شناسی مردسالارانه است و در جایی با تبار استبدادی خود و نیروهای واپس گرای پس و پشت آن پیوند می خورد.
طرح مسئله
ازدواج موقت در سنت شیعی شکلی از آمیزش جنسی و نوعی زناشویی است که با وجود مجوز مذهبی، در میان ایرانیان، هم چنان محل اشکال، تردید و گفت و گو است. این تردیدها چیست و از کجا ریشه می گیرد؟ به نظر می رسد پاره ای از این مخالفتها در ایران امروز، نمونه های مشخصی از فمینیسم پدرسالارنه است که باید بازنمایی و واشکافی شود. در چهارچوب چنین دستاوردهایی است که شاید بتوانیم از شر مردان زخمی ای که در جان ما لانه کرده اند برهیم و راهی به رهایی از این بدخیمیهای مزمن بجوییم.
اهمیت و تبارشناسی مسئله
پدر/مردسالاری و استبداد شرقی هم وندی آشکاری دارند.
یکم- در مورد ایران خودمان باید نشانگان استبداد ایرانی را در امتداد و پی آمد بدخیمی اضطرابهای جنسی فراوان و همه گیری بدانیم که تا مغز استخوان مان نفوذ کرده است. (۱) در نتیجه، دور از ذهن است که ایرانیان بتوانند بدون رهایی از این بدخیمیهای مزمن در روان خود، چاره ای برای استبداد روان در تاریخ خود بجویند؛ چه، هم چنان که پیش تر در برخی از نوشتارهای خود آورده ام، ایرانیان هرچند در مخالفت با مستبدان و ستایش آزادی، تاریخی طولانی و پر آب و چشم دارند اما از آن رو که آزادی در جایی به آزادی جنسی و اخلاقی می انجامد، با وزیدن نسیم آزادی، دچار هراس از آزادی می شویم و با رگهای ورم کرده ترجیح می دهیم در کنار استبدا بایستیم و از لقای آزادی و در نتیجه برابری بگذریم. مردسالاری نماد انسانهایی آن سان شکسته و زخمی است که برای رهایی از گناه، کم بود و کوتاهی های خود، راهی ندارد مگر کنترل دیگری. مسئولیت ناپذیری تاریخی (به هزار و یک دلیل که اکنون جای پرداختن به آن نیست (۲)) به آسانی به ما امکان می دهد که با آسودگی دیوارهای زندانِ زندان بان اعظم پسین را در خرابههای زندان بان اعظم پیشین بالا ببریم؛ و با روان و دامنی پاک، پشت میله هایش بنشینیم و برای مظلومیت خویش ناله سرکنیم! (۳)
دوم- بیش از یک دهه است که در مورد مسایل زنان و سکسوالیته در ایران مطالعه، پژوهش و کار می کنم؛ توصیف و ارزیابی کم و بیش کلی من از برآمد کارهایی که در این پهنه انجام می شود چیزی فراتر از فمینیسم پدرسالار (۴) نیست؛ چه، مطالعات فمینیستی در ایران هم چنان از اضطرابهای جنسی مردانه و پدرسالار آب می خورد؛ و بار و بنه ی آنها هم از چند توصیه ی باسمه ای مردسالارانه و پرگوییهای پیامبرانه و دانای کل گرایانه (که چهره چیره ی پدرسالاری است) فراتر نمی رود.
در افتادن با استبدا شرقی، دست کم در شرق میانه و ایران، اگر بسیار پرهزینه و کم هوده بوده است، از آن روست که ما هر کدام یک پدر، مستبد و زندان بان اعظم در درون خود داریم و دلمان نمی خواهد با آن رو به رو شویم. وقتی به مخالفت با پدیده هایی هم چون ازدواج موقت نگاهی دوباره کنیم و شوند (دلیل) ها و بنار (علت) هایی که ما را به آن می رساند، واشکافیم، شاید در جایی با چهره ی دیگری از خود رو به رو شویم که تا کنون بر ما پنهان مانده است.
عجیب نیست اگر روانشنانسی ما ترکیب دردناک و هم هنگام عشق و نفرتی است که از پدر (و مادر که برای ما همیشه زائده ای است از پدر) داریم؛ این عشق و نفرت هم هنگام نمی گذارد “ما” (یک پارچه) هیچ گاه “من” شویم و پس از “من شدن” (فردگرایی) ، دوباره “ما” (هم پارچه) شویم. به عبارت دیگر، مرگ خدا در فرهنگ ما هیچ گاه بومی نشده است. مدرنیته ی ناتمام توصیف مناسبی است از این دشواری.
سوم- گفت و گوهای فمینیستی هم چنان مستقیم و غیرمستقیم آلوده به گفتمان پدرسالارانه است. تا آن جا که هنوز درگیر “راست و ناراست” و “درست و نادرست” گزاره های خود هستیم، هنوز نتوانسته ایم از خم کوچه ی “حق بودن” (که خدا، پدر، مرد و برادر بزرگ تر را در یک خط قرار می دهد و هسته ی سخت پدر/مردسالاری را می گذارد، بگذریم و به هفت کوی “حق داشتن” برسیم. (۵)
چهارم- گفت و گوهای فمینیستی هم چنان آلوده به اضطرابهای جنسی مردسالارانه است. ما بیش از نگران بودن برای سلامت روانی و اجتماعی کودکان و جوانان خود، نگران سلامت سکسی و اخلاقی آنها هستیم؛ ما بیش از نگران بودن برای نیازها، خواستها، کامیابیها و خوشبختیهای جوانان خود، نگران درست و نادرست بودن پاسخهایی هستیم که آنان می توانند و باید بجویند؛ ما بیش از نگرانی برای پسران و دخترانی که در زایاترین فصل زندگی خود در حسرت و درد گرفتارند، نگران دختران و پسرانی هستیم که دوست داشتن، عشق و سکس را در مناطق ممنوعه تجربه می کنند؛ و راهی را می روند که ما نرفتیم یا نتوانستیم برویم؛ ما بیش از آن که پروای آدم، عشق و آشتی داشته باشیم، سودای جنون و جنایت داریم؛ و از شوربختی ماست که اخلاق در اجتماعات ما چیزی فراتر از برخی ناهنجارهای جنسی و بیماریهای بازمانده از نیاکان مان نیست.
همیشه نامهای کوچک و ارجی که میان ما توزیع می شود اهمیت دارد؛ به نامهای بزرگ و پرطمطراقی که منادیان پارسایی جنسی بر بیماریهای خود گذاشته اند، فریفته نباید شد؛ اجتماعی که از بسیاری از رفتارهای جنسی (با آن که محاط اعلامیه ی جهانی حقوق بشر هستند) بی زار و ناخشنود است و «ترانه را بر لب و خنده را بر دهان جراحی می کند»، دچار روان نژندی جنسی است؛ اجتماعی که هنوز زخمهای خود را با سنگ سار، قتلهای ناموسی و شلاق و دار و درفش تسکین می دهد، دچار روان پریشی است؛ یعنی مردی دیوانه و زخمی در درون ما به خودش می پیچد؛ مردی که دست کم دلش می خواهد زنی (کسی) را در جایی و به گونه ای کنترل کند. مردی خودشیفته و هم هنگام خود کم بین! مردی که آلت اش را پرچمیده است تا نامردی خود را پنهان کند. (عجیب نخواهد بود اگر این مرد، برادر، پدر و پدربزرگی باشد که حتا در جان زنی پنهان شده باشد و با زبان او سخن بگوید.)
ازدواج موقت در دام فمینیسم پدرسالار
با این سرنویس طولانی حالا می توان به پدیده ی ازدواج موقت بازگشت و یک بار دیگر مخالفتها و موافقتها را حلاجی کرد.
فقهای شیعه متعه، نکاح منقطع یا ازدواج موقت (که به صیغه نیز معروف است) را نوعی از زناشویی می دانند که در آن عقد ازدواج در زمانی معین و محدود بین زن و مرد جاری میشود؛ رابطه و زوجیتی که با پایان قرار، خود به خود تمام میشود. ازدواج موقت، تا آن جا که من می فهمم راه کاری مذهبی و سنتی است که امکان پاسخدهی به برخی از خواستهای سکسی و زناشویی را در چهارچوب تنگ و تار سنت فراهم می آورد. با این توضیح، به نظر می رسد ازدواج موقت، بخشی از بسته ی مترقی آزادی جنسی است، که خود را به سنت و خوانشهایی از مذهب تحمیل کرده است.
نقدهای بسیاری ممکن است بر این داد و ستد جنسی و برآمد این دست سرویسهای اجتماعی (هم چون ازدواج مسیار در کشورهای خلیج فارس، روابط آزاد جنسی در برخی از کشورهای توسعه یافته، تن فروشی، چندهمسری و…) وارد باشد، اما مخالفت اصولی با آن و نهادسازی برای آن، نمی تواند، دست کم از منظر فمینیستی قابل دفاع باشد. (هم چنان که مخالفت اصولی با ازدواج دایم، با وجود نقدهای بسیاری که ممکن است به برخی از بدشکلیهای آن وارد باشد، در اساس پذیرفته شده نیست.) می خواهم بگویم ایستادن در چشم اندازی که ازدواج موقت را در اساس به چالش می کشد، برآمد یک اضطراب جنسی مردسالارانه است؛ رهیافتی، که در زنانه ترین و بهترین بیان خود به رادیکالیزمی می رسد که “زندگی بدون مردان” را تجویز می کند.
بسیاری از مخالفان ازدواج موقت با آن که ممکن است خواستها، شعارها و ادعاهای فمینیستی داشته باشند، به جهت مخالفت با جمهوری اسلامی، اسلام یا شیعه، ازدواج موقت را هم جنس و هم سنگ انواع دیگر سکس سیاه (فساد و فحشا) تلقی می کنند و با هرگونه نهادسازی برای آن مخالف اند. (۶) هم سویی اخلاقی و زبانی این جریانها با لایه های گسترده ای از ایرانیان و حتا بسیاری از کارگزاران جمهوری اسلامی که در اساس با هرگونه آزادی در پهنه ی اخلاق و سکس مخالف اند، هم بسیار لودهنده است و هم هسته ی سخت این تعارض را در خود گرفته است. (۷)
در نتیجه به باور من با همه ی رنگ و لعاب مدرن و فمینیستی که در این تکاپوها دیده می شود، از آن جا که در این کنشها و واکنشها جایی برای “حق داشتن” و “حق خطا کردن” نمی ماند، به آسانی می توان چهره ی چیره ی برادر بزرگتری را که در سایه ی “حق بودن” ایستاده است و دگربودگی را سرکوب، سانسور یا ساکت می کند، دید؛ و می گذریم از این نکته که در اساس طرح سرنامهایی هم چون فساد و فحشا در توضیح برخی از سبکهای زندگی جنسی جدید و قدیم، ایستادن در سایه ی خداوندان، ادیان و اخلاقهای کژدیسه ای است که راهی به حقوق بشر و آزادی نمی جویند.
ازدواج موقت و نقدهای آن
در صورت بندی نقدهایی که به ازدواج موقت وارد شده است موارد زیر دیده می شود.
یکم. نابرابری جنسیتی علیه زنان.
دوم. مغایرت با اسلام (کلاه شرعی برای تن فروشی)
سوم. رواج بیماریهای آمیزشی.
چهارم. آسیب به خانواده ها.
پنجم. ازدواج موقت به تعدد زوجات می انجامد.
ششم. مشکلاتی که برای کودکان این دست رابطه ها به وجود می آید.
هفتم. کاهش ازدواج دایم.
هشتم. دامن زدن به بدرفتاری و خشونت علیه زنان.
نهم. ازدواج موقت به بحرانهای سکسی در جامعه پایان نمی دهد.
دهم. ازدواج موقت به آزادی جنسی می انجامد.
یازدهم. سوءاستفاده، بدکاری و بدکاربردی از ازدواج موقت.
بسیاری از این نقدها به هیچ روی محدود و ویژه ی ازدواج موقت نیستند و در ازدواجهای دایم هم دیده می شوند؛ در نتیجه، هم چنان که به بهانه ی نابرابریهای جنسی، حقوقی و… نمی توان به مخالفت با ازدواج دایم برخواست، نمی توان و نباید با اتکا به این کم بودها و نقدها با ازدواج موقت مخالفت کرد. ازدواج موقت با همه ی کم بودها و نقدهایی که به آن وارد است، به بخشی از نیازهای اجتماعی در پهنه ی سکس پاسخ گفته است و در چهارچوبهای تنگ و تاریک سنت راهی به رهایی برخی از این نیازها و نیازمندان گشوده است. نقد ازدواج موقت و هر رفتار جنسی دیگر نباید به گونه ای باشد که راه های محدود موجود برای پرداختن به نیازهای سکسی را مسدود کند. چنین مخالفتهایی (حتا با نیت خیر) در عمل و به واقع، ادامه ی همان راهی است که پاره ای از اسلام گراها را (در توهم و دروغ پارسایی جنسی) به “مدیریت محدویت” (۸) و تسلط بر کالبد زنان و جسم مردان کشانده است.
ازدواج موقت، از اتفاق بخشی از همان بسته ی آزادی جنسی است که امکان پاسخ گویی به پاره ای از نیازهای جنسی را در چهارچوبهای سنت اسلامی نهادینه کرده است؛ در نتیجه هر گونه نقدی به این سنت، باید معطوف به توسعه، تکمیل و ادامه ی منطقی آن باشد و نه برچیدن آن.
ازدواج موقت، آن چنان که برخی از فقهای شیعی شرح داده اند و در اجتماع ایران دیده می شود، تفاوتی اساسی با دیگر اشکال ازدواج ندارد و می تواند هم چون آنها آسیب شناسی، ترمییم و حتا تکمیل شود. از این رو مخالفت با پدیده ی ازدواج موقت به ویژه از سوی برخی از جریانهای کم و بیش مدرن، بسیار نگران کننده و تامل برانگیز است. هواداری از آزادی جنسی و هم زمان مخالفت با ازدواج موقت از آن حرفهاست!
مخالفان کم و بیش غیرمذهبی ازدواج موقت، البته تنها نیستند و هم صدایی آشکاری با برخی از مذهبیهای مخالف ازدواج موقت دارند؛ آنها که به درستی تشخیص داده اند که از “آزادی ازدواج موقت” تا “آزادی جنسی” تنها یک گام کوچک مانده است. گامی که اگر برداشته شود دیگر بهانه ای برای اسلام گراها در مخالفت با غرب، جهان جدید، دمکراسی و حقوق بشر نمی گذارد. (۹)
در اساس مخالفت با ازدواج موقت حتا ریشه ی اخلاقی هم نمی تواند داشته باشد؛ چه، مخالفت اخلاقی (دست کم در جهان جدید که جهان پس از اخلاق است. (۱۰)) با یک داد و ستد اجتماعی، بدون ارجاع به یک توافق پیشین، قابل دفاع نیست. انگار این هم سویی و هم صدایی را باید در زخمهای مشترکی جست که هر دو گروه را آزار می دهد؛ اضطرابها، روان نژندیها و روان پریشیهای مزمن جنسی.
در برابر این جریانها، موافقان مذهبی و غیرمذهبی دیگری هم دیده می شود. پاره ای از جریانهای مذهبی با آگاهی از بحرانهای سکسی سهمگینی که اجتماع را در خود تنیده است، در تلاش اند که در چهارچوبهای فقهی و سنتی راهی برای رهایی از این سونامی سکس سیاه بجویند. (۱۱)
در موافقت با ازدواج موقت (هم چون هر سبک دیگری از زیست جنسی که بتواند در چهارچوب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر تعریف و بازسازی شود) البته صداهایی شنیده می شود. این جریانها هر گونه نهادسازی برای سکسیدن را (با وجود باز بودن همیشگی درهای نقد) گامی به جلو می دانند و بر این باور اند که نباید در مخالفت با جمهوری اسلامی و خطاهای ریز و درشت آن، مطلق گرا بود و همه چیز را به یک چوب راند. در دفاع از چنین روی کردی است که به برخی از مخالفتهای ناشیانه و ناپخته ی انقلابیون بهمن ۵۷ با برخی از اقدامات مترقی رژیم گذشته اشاره می شود که خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب جریانهای پیشامدرن و استبدادی ریخت.
با این توضیحات، برای مخالفت با پدیده هایی هم چون ازدواج موقت – در جهانی که هر روز بیش تر از دیروز باز، پخ و پرگون می شود و بر اهمیت و ضرورت آزادیهای جنسی تاکید می گذارد – به دلایلی بیش از نفرتهای مذهبی یا نفرت از حکومتهای مذهبی و استبدادی نیازمند است.
ازدواج موقت برخلاف تصور برخی از مخالفان، نمونه ای از آسانگیریهای جنسی دینی است که از تاریخ اسلام و اسلام تاریخی بازمانده است و می تواند حتا هسته ی سخت لایه هایی از اسلام گرایی (که مدعی پارسایی جنسی است) را در جهان جدید بشکافد؛ (۱۲) خوانشهایی از اسلام سیاسی که دستان خالی خود را در برابر دستاوردهای عظیم مدرنیته در تیرگی حجاب و شکلی از پارسایی جنسی پنهان کرده اند. این که اسلام گراها در چمبره ی حجاب افتاده اند و به هیچ بها و بهانه ای نمی توانند با آزادی پوشش و برهنگی کنار بیایند، یک اتفاق ساده نیست؛ همه ی اتفاق است؛ حجاب (و دست کم تظاهر به پارسایی جنسی) هسته ی سخت اسلام سیاسی است؛ در نتیجه جریانهای مدرن در ایران باید از هرگونه شکافی در این هسته، به ویژه از سوی مذهبیها و سنتیها استقبال کنند.
ناکامی گفت و گوهای فمینیستی را در ایران شاید بتوان از وزن اندک تاکیدی که آنها بر حق برهنگی و “آزادی جنسی” می گذارند، بازشناخت. اهمیت ندارد مخالفان آزادی جنسی، چه کسانی هستند و برای مخالفتهای خود چه توضیحی می آورند؛ آزادی ستیزی همیشه در جایی به تحدید پرگونگی در جهان جدید و نفی “ارج شناسی جدید” می رسد. هراس از آزادی را تا ریشه های دینی و اخلاقی آن باید پی گرفت؛ هراس از آزادی، هراس از انسان بودن و روی پای خود ایستادن است. هراس از آزادی برای ما ایرانیان، در بسیاری از مواقع، هراس از برهنگی و آزادی جنسی است. آسیب شناسی “آزادی خوب” و “آزادی بد” را بیش از هر جای دیگر، باید در گفتمانی پی گرفت که با تاکید بر نوعی از پارسایی جنسی، سکس را به “سکس خوب” و “سکس بد” تقسیم می کند. مشکل اساسی این تقسیم بندی، تنها در بی بنیادی آنها نیست، مسئله مهم تر آن است که “دیگری” این تفکیک و تمایز را گذاشته است و رعایت آن را از ما می خواهد! اهمیت ندارد این بایدها و نبایدها چه می گویند و به چه میزان قابل دفاع هستند؛ وقتی داوری آدمی تعطیل می شود، انسان بودن او هم تعطیل می شود.
در چنین چشم اندازی هر تلاشی برای تحدید آزادیهای جنسی و اخلاقی (دست کم پیش از دمکراسی) بیش و پیش از هر گروهی به زنان آسیب می رساند و راه سکس وحشی را هموار می کند. سونامی سکس سیاه و آزار جنسی زنان در اجتماع ما روی دیگر حجاب (و پارسایی جنسی) اجباری است که در چرخه ای معیوب همه چیز را سکسی و در نتیجه سیاسی و سیاه کرده است.
این که مخالفان آزادیهای جنسی با اشاره به گسترش سکس سیاه، تلاش دارند باورها و داوریهای غیرانسانی خود را توجیه کنند از شوربختیهای ماست! چه، گسترش سکس سیاه (هم چون هر بازار سیاه دیگری) بیش از هر چیزی برآمد یک جامعه ی بسته، تحدید آزادی و ساده اندیشانی است که در اجتماعات بسته به فراوانی دیده می شوند. (۱۳) عجیب نیست اگر این مرده های ورم کرده از برهنگی بی زارند! (۱۴)
هم چنان که بارها گفته ام “آزادی جنسی” روی دیگر “برابری جنسیتی” است. بدون تأکید بر آزادی جنسی، دست کم در کشورهایی هم چون ما، شعار و خواست برابری جنسی و جنسیتی اگر نه یک دروغ بزرگ، دست کم یک توهم بزرگ است. وقتی بسیاری از مدافعان حقوق زنان در ایران از تأکید بر آزادی جنسی پرهیز و پروا دارند و در جان و جهان خود هسته ی سخت بدخیمی مردسالاری را در گفتمانهای فمینیستی بازتولید و محافظت می کنند؛ چگونه می توان به دستاوردهای فمینیستی در ایران امیدوار بود؟ وقتی پاره ای از جریانها مدرن هم چون دون کیشوت به جنگ آسیابهای بادی می روند و به جای تأکید بر آزادی جنسی، حتا با برخی از مظاهر آن و آسان گیری جنسی به مخالفت بر می خیزند، چگونه می توان به گفت و گوهای فمینیستی در ایران دل بست؟
وقتی از آزادی گفت و گو می کنیم و هنوز در پی پس وند یا پیش وندی هستیم که بتواند آزادی مطلوب ما را از آزادی مطلوب دیگران جدا کند، باید بپذیرم که خدایی، مردی، پدری، برادر بزرگ تری و دانای کلی، زخمی و خونین در جایی در جان ما پنهان است و نمی گذارد به توزیع برابر قرص نان آزادی بیندیشیم.
وقتی پیش از دمکراسی بر آزادی قید می گذاریم، (۱۵) وقتی در برابر توزیع برابر آزادی تردید می کنیم، تردید نباید داشته باشیم که گروه های آسیب پذیر از جمله زنان را به قربان گاه برده ایم.
پانویسها:
۱- http://news.gooya.com/politics/archives/011025.php
۲- این که ما همیشه شهید و طلب کاریم چه می تواند باشد؟ این که ما همیشه هم ناکام و هم قهرمانیم از چه ریشه می گیرد؟ این که ما هم از شاهان خود، هم از روشن فکران، هم از روحانیون، هم از مذهبیها، هم از غیرمذهبیها، هم از چپها و هم از لیبرالها، هم از دولتها ی خود و هم از دولتهای بیگانه طلب کاریم، نشانگان چیست؟ این که ما با وجدان آسوده همه چیز را به آسانی به گند می کشیم و هیچ شخصیت تاریخی سفید که حتا خاکستری برای خودمان نگاه نداشته ایم تظاهرات کدام روان پریشی ملی است؟ چیست که نمی گذارد ما در سایه ی کمبودها و همسایگی ناداشتگیهای مان، اما روی پاهای خودمان بایستیم و جهان را با چشمهای سر خود ببینیم؟
یک روان شناسی زخمی قومی؛ یک تاریخ شکست طولانی؛ نوعی ترکیب دردناک ازخودکم بینی (تاریخ نزدیک ما تاریخ شکست و ناکامی است) و خودبزرگ بینی (تاریخ باستان تاریخ شکوه و عظمت است) به صورت هم هنگام در جان ما لانه کرده است و نمی گذارد ما از دژهای اخلاقی کژدیسه ای که برای محافظت از خود ساخته ایم بیرون بیایم و با جهانهای جدید رو به رو شویم.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12664
۳- از این دست مخالفتها در انقلاب بهمن ۵۷ و در برابر برخی از اقدامات مترقی رژیم پیشین هم دیده می شود که در عمل آب به آسیاب جریانهای پیشامدرن و مرتجع ریخت.
۴- در نوشته های زیر مواردی از واشکافی فمینیسم مردسالارانه را می توان دید.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=52628
http://akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=45472
۵- http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=45815
۶- لینکهایی همانند لینک زیر این روزها در فضای مجازی بسیار مورد نقد و حمله ی برخی ازجریانهای مخالف جمهوری اسلامی، اسلام یا شیعه و نیز جریانهای مخالف آزادی جنسی قرار گرفته اند. به باور من بدون نهادسازی برای آن دست خواستهایی که فروید از آنها با عنوان “نهاد” یاد می کرد، گفت و گو از اخلاق، دین و قانون در این پهنه ناممکن و فریب کارانه خواهد بود. در نتیجه، هرگونه گفت و گوی جدی برسر اخلاق، هنجارهای جنسی و سکس سیاه در جامعه های ریاکار و ظاهرپرست که تا خرخره در نهادهای برآمده از “فراخود” غرق شده است، منوط و موکول به تنومند شدن این نهادها و شنیدن صدای آنهاست.http://sighe2020.loxchat.com/
۷- https://www.facebook.com/behzad.mehrani/posts/10151844462793818
۸- مدیریت محرومیت را در نوشتار زیر توضیح داده ام. امیدوارم این سرنام با سرنام آشنای دیگری که “مدیریت در محرومیت” است اشتباه نشود.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=41223
۹- در پُر زوری مخالفان مذهبی ازدواج موقت همین بس که تلاشهای بسیار کسانی هم چون اکبر هاشمی رفسنجانی، ابراهیم امینی و مصطفی پورمحمدی در دفاع از ازدواج موقت و نهادینه کردن آن در جمهوری اسلامی ناکام مانده است. در خاطرات زندان خود آورده ام که چگونه برخی از روحانیون بلند پایه به اتهام طرفداری و ترویج ازدواج موقت محکوم و زندانی شده اند.
۱۰- http://zamaaneh.com/idea/2009/03/post_501.html
۱۱- این لایه ها مفتون “دیگری بزرگ”ی هستند که در جان و روان آنها لانه کرده است و نمی گذارد راه را تا پایان بپیمایند و آزادی ازدواج موقت را به آزادی جنسی پیوند دهند.
۱۲- http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=45371
۱۳- http://mag.gooya.com/politics/archives/024422.php
۱۴- http://news.gooya.com/politics/archives/2011/11/131613.php