انتخابات در جمهوری اسلامی همیشه منشاء تحولات قابل تاملی بوده است، چرخش جریانات سیاسی درون کشور معمولا در طی همین انتخابها رخ داده است. تاریخ انقلاب اسلامی نشان می دهد که اصلاح طلبان در هیئت و نامهای مختلف در رقابت با اصولگرایان حضور داشته اند و نظام با پذیرش این چرخش هشت سال ریاست جمهوری آنان را هم برسمیت شناخت. اما علیرغم افراطها این تعامل ادامه داشت تا انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ که عملاً مشکل امنیتی پدید آمده توسط آنها نظام را در مورد پذیرش رسمیت آنها مردد ساخت، ولی نهایتاً نظام با پذیرش خطی قانونگرا از اصلاح طلبان طیفهای تندرو و مردد آنها را کنار نهاد. در این اقدام تندروها و حتی مرددین اصلاحات را بی تقصیر نمی دانیم. فارغ از این موارد فکر می کنیم حضور فعال کلیت اصلاحطلبان در انتخابات و جامعه مفید است، زیرا:
۱. آنها بیانگر نوعی نگاه اجتماعی-سیاسی خاص هستند که بخشی از اجتماع را نمایندگی می کند.
۲. اساساً وجود منتقد مانع شکل گیری تفکر تک ساحتی در حوزه های اجرایی و حتی تصمیمگیری می شود.
۳. موجب پیدایش رقابت در تأمین دیدگاههای مردم میان جریانهای اجتماعی شده و از سکون و رخوت اجتماعی جلوگیری می کند.
۴. گردش مدیریتی در کشور مانع پدیدآمدن تصلب برنامه ها و بسته شدن سبد مدیریتی کشور شده و در مردم احساس امید برای تغییر ایجاد می کند.
۵. فساد در محیط بسته رخ داده و تبانی در میان همفکران می تواند منشاء اعمالی خلاف مصالح مردم شود.
۶. وجود حداقل دو جریان سیاسی رقیب درون کشور موجب پایش مستمر رفتار هر جریان توسط دیگری شده و هزینه های پایش رفتارها توسط نظام کاهش می یابد.
اما نظام دلایلی برای بی اعتمادی نسبت به این جریان بویژه تندروی آنان دارد. دلایل بی اعتمادی نظام به جریان موسوم به اصلاحات عبارتند از:
۱. طرح بعضی از دیدگاه های خلاف مبانی و آرمانهای ریشه ای نظام که با مفهوم اصلاح طلبی که به معنای عدم تعارض ریشه ای است همخوانی نداشته وعدم صداقت در ادعا یا فقدان تعریف درست اصلاح طلبی را می رساند.
۲. برخوردهای افراطی در دوران حاکمیت پس از دوم خرداد ۷۶ که منجر به تنشهای پرهزینه برای نظام شد.
۳. بعضی از ارتباطات مشکوک میان بعضی از چهره های مطرح دوم خردادی (اصلاح طلب) با سرویسهای اطلاعاتی یا منابع مشکوک بیگانه که بعدها با جذب آنها به همان سرویسها یا نهادهای مرتبط مثل رسانه های وابسته به سرویسها اثبات شده و منجر به نوعی شکاف امنیتی در سپر نظام می شد.
۴. ناتوانی مدیریت اصلاحات در اداره جریان اجتماعی هوادار درون ساختارها و چارچوبهای قانونی و تحت کنترل رادیکالها قرارگرفتن این جریان.
۵. رخدادی چون تنشهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ که بدبینی نسبت به نیات این جریان را تکمیل کرد.
۶. نهایتاً فزونی یافتن هزینه وجود جریان اصلاح طلب بر منفعت آن.
سوابق مدیریت جریان اصلاحات نشانگر شخصی بودن این مدیریت است. به عبارتی با مدیریت خاتمی این جریان به گونه ای حرکت کرده و با تغییر مدیریت مدل حرکتی کاملا متفاوت می شود. خاتمی چهره ای خاص در این جریان شمرده می شود. او توانست هشت سال با حمایت این جریان رئیس جمهور شده و مدیریت اجرایی کشور را با فراز و نشیبهایی در اختیار داشته باشد، ولی نقاط ضعف و قدرت خاتمی در هدایت اصلاح طلبان منشاء تاثیر بود. نقاط ضعف و قدرت خاتمی از منظر ما عبارت اند از:
نقاط قوت خاتمی
– اصالت خاتمی مانع افراطگریهای متداول در جریان اصلاحات شده و عمدتاً خاتمی کندکننده تندرویهای افراطیون بود.
– خاتمی شخصاً علیرغم فراز و نشیبها سعی داشت مرزهای قانونی را رعایت کند.
– اصالت خانوادگی خاتمی در رفتار سیاسی او خود را نشان داده و ادب او در مواجهه با رقبا تقویتگر یک ارزش در فرهنگ سیاسی ما بود.
نقاط ضعف خاتمی:
– روحیه نرم خاتمی زمینه ای را برای پیشروی افراطیها تا حد هدایت اصلاحات فراهم آورد.
– تلاش خاتمی برای ایجاد چهره کاملاً مثبت باعث شده که خاتمی وظایف کامل خود را در هدایت جریان اصلاحات انجام نداده و در تعارض میان محبوبیت و مقابله با تندرویها معمولاً محبوبیت خود را ترجیح داده است.
– خاتمی فاقد تیم و تشکیلات کاملا همسو با خود بوده است و تشکلهای مشارکت و مجاهدین انقلاب که می توانستند نقش مهمی در ساماندهی یک جریان درون نظام داشته باشند به تسخیر ایده ها و افراد تندرو درآمدند.
– خاتمی علیرغم این که روشن است مواضع و اقدامات تندروانه جریان موسوم به سبز بعد از انتخابات۸۸ را قبول ندارد، موضع شفافی را در قبال آنها نداشته و به موضعی تعارف گونه گرفتار شده است.
– وقایع بعد از انتخابات ۸۸ شوکی را به جریان اصلاحات وارد کرد که عملا تعادل آنها را بر هم زد. این عدم تعادل تاکنون ادامه دارد. واقعیت آن است که این عدم تعادل حتی به رفتار خاتمی هم راه یافته است. خاتمی که تجربیات خوبی از متن سیاست ایرانی دارد نیک می داند که شرطگذاری جهت حضور در انتخابات برای یک نظام انقلابی با دشمنان بسیار، کاملا نادرست و نتیجه آن پیشاپیش معلوم است.
اما چرا نظام نمی تواند شروط خاتمی را بپذیرد؟
۱. نظام، تخلف قانونی آشوبگران پس از انتخابات ۸۸ را محرز می داند و عقب نشینی از مواضع خود را عقب نشینی از قانون می داند.
۲. در شرایط بین المللی کنونی که در مواردی خواست بیگانگان برای عقب نشینی نظام از مواضع با شروط خاتمی تطابق پیدا کرده، طبعاً پذیرش این شرایط معنای خوبی برای نظام ندارد.
۳. ایستادگی سران جریان سبز بر سر مواضع خلاف قانون امکان انعطاف از نظام را ستانده است.
۴. بسیاری از عقب نشینیهای سیاسی به صحت مواضع رقیب یا قدرت آنها در موازنه های سیاسی برمی گردد؛ نظام نه به صحت مواضع جریان سبز قائل است و نه به قدرت آنها.
۵. نظام قادر است بدون اصلاح طلبان انتخابات را با مشارکت مطلوب برگزار کند و نیازی اساسی به آنها احساس نمی کند.
پس روشن است که شرط گذاریها بی نتیجه و حتی ناپخته است. این در حالی است که بر این گمانیم که شرکت در انتخابات مجلس آخرین فرصت برای اصلاح طلبان است، زیرا:
۱. گذشت زمان سران اصلاحات را از منظر عام خارج کرده و با غیبت یک دوره دیگر خاتمی و سایر سران چهره های اصلاحات فراموش شده یا به تاریخ خواهند سپرد و یا برای مطرح کردن خود فقط متکی به رسانه های بیگانه و ضدانقلاب شده و تصویری نامطلوب از آنها به نمایش درخواهد آمد.
مطمئنا طیفی از اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کرده و مدیریت متفرق اصلاحات موضع اجتماعی آنها را هم شدیداً تضعیف خواهد کرد.
۲. خاتمی و تیم تحت هدایت او نمی توانند بی عملی یا سکوت را در شرایطی که کاهش مشارکت در انتخابات فقط به نفع ضد انقلاب یا بیگانگان است توجیه کرده و غلتیدن به مواضع همسو با ضدانقلاب یا بیگانگان در شأن خاتمی یا جریان اصیل اصلاحات نیست و تیر خلاص بر آنها تلقی خواهد شد.
۳. انتظار خاتمی و اصلاح طلبان برای فرو افتادن نظام در شرایطی که تحت فشار بیگانگان به امتیاز دادن وادار شود نه توجیه ملی دارد و نه توجیه مصلحانه. لذا شرط گذاری نامعقول در این شرایط فقط خاتمی و هوادارانش را به هدف نزدیک در برخورد با توقعات ضدملی تبدیل خواهد کرد و در صورت امنیتی شدن انتخابات به هر دلیل متاسفانه آنها هدف نزدیک تلقی خواهند شد.
۴. این آخرین فرصتی است که خاتمی می تواند:
الف. مدیریت اصلاحات را مجددا سامان دهد،
ب. صف بندی روشنی با طیف تندروی اصلاحات که وقایع بعد از انتخابات را به آشوب کشاندند، داشته باشد،
ج. با جریانات ضدانقلاب و بیگانگان که خواهان کاهش مشارکت انتخابات هستند، صف بندی کند.
۵. اگر اصلاح طلبان طیف خاتمی در انتخابات شرکت نکنند و انتخابات به مشارکتی معقول دست یابد، آنان محذوف صحنه خواهند بود. بویژه آن که با مطالعه میزان مشارکت دوره های مختلف مجلس در می یابیم که احتمال مشارکت بالای ۵۵ یا ۶۰ درصد زیاد است و این یعنی پایان کار اصلاح طلبان.
از اینرو بر این باوریم که سناریوهای زیر پیش پای اصلاح طلبان طیف خاتمی اند:
۱. سناریوی بازی در زمین رادیکالها: در این حالت بر شروط با علم بر ناپذیرفتنی بودن آنها توسط نظام تاکید کرده و نهایتاً هزینه پردازهمه مشکلات بوده و عملاً قربانی بازی رادیکالها خواهد بود.
۲. سناریوی بازی غیرشفاف: در این حالت خاتمی بدون توجه به واقعیتها در فضایی تعارفی با رادیکالها بدون اعلام تحریم، سعی می کند بدون نام و تابلوی اصلاحات از منافع آن بهره برداری کند. این امر شدنی نیست، در این حالت آنها هزینه ها را خواهند پرداخت و از منافع بی بهره خواهند بود.
۳. سناریوی بازگشت نامشروط: در این حالت هدف پیروزی در انتخابات نیست بلکه هدف جلب اعتماد نظام از طریق مشارکت افزایی خلاف خواست رادیکالها و بیگانگان است. این نگاه استراتژیک بوده ومی تواند به جلب اعتماد نظام در دراز مدت کمک کرده و ضمن صف بندی شفاف با بیگانگان و تندروها زمینه را برای آینده مناسبتر آماده سازد.