علی کشتگر باز در این نوشته اخیرش که با عنوان عتاب آمیز “کمونیست»های حامی جنایات پوتین آغاز می شود با نگرش ثنویت گرایانه اش فراروایت خیر وشر تاریخی جهانشمول را بر فراز تمام روند های تاریخی قرار داده است. وی می گوید: در حال حاضر نظامهای حاکم بر کشورهای مختلف جهان را میتوان به دو دسته دموکراتیک و غیر دموکراتیک (توتالیتر، الیگارشیک، دیکتاتوری فردی و غیره) تقسیم کرد. دسته اول با همه نواقص و مشکلاتشان و با وجود همه اشتباهات بزرگ سیاسی که از آنان سر میزند در سویه خیر تاریخ قرار دارند و دسته دوم مطلقا در سویه شر. کشتگر در ادامه می گوید: تضاد عمده امروز جهان تضاد میان اردوگاه دموکراسی (بخوان به سرکردگی آمریکا) و جبهه دیکتاتوریها ست به سرکردگی روسیه و چین و عجبا که در حال حاضر جبهه شر جهانی در موضع تهاجمی و دموکراسیها در وضعیت تدافعی قرار گرفتهاند.
سخنان کشتگر البته آنقدر واضح است که احتیاج به تفسیر ندارد. سویه خیر تاریخی پر بسامد در سخنان اخیر کشتگر البته مفهوم “خیر عمومی” لیبرالی را به ذهن تداعی می کند. از این رو آقای کشتگر بهتر است از موضعی لیبرالی سخن بگوید نه از موضع چپ از این مطلب می گذرم و به نکات اصلی نوشته ایشان می پردازم:
یکم – خبط اساسی ایشان و مفهوم خیر و شر تاریخی – کشتگر در این نوشته به مفهوم هگلی روح تاریخ نزدیک می شود “روح مطلق”. روحی که در کلان روند وکلان روایت دیالکتیکی تز و آنتی تز وسنتز و در فرآیند مستمر نفی اندر نفی تاریخی روح مطلق یا همان خیر مطلق نمایان می شود!
کشتگر گویا هنوز نمی داند مدتهاست فیلسوفان و جامعه شناسان چپ گرا و مارکسیست از هستی شناسی انسان گرایانه هگلی که تاریخ را بستر خاستگاهها و غایت ها تعریف می کنند عبور کرده اند وسعی نموده اند در بازخوانیشان از مارکس مارکسی را هویدا سازند که دیگر وامدار ایده آلیسم هگلی نیست. تاریخ را نمی توان به کلان روندها یی جهانشمول فروکاست و با کلان روندهای خیر و شری توضیح داد. تاریخ بر بستر امکان هاوواقیت های انضمامی قابل توضیح است نه با مفاهیم الهیاتی وانتزاعی خیر و شری. تاریخ بستر رخدادها ست رخدادهایی که در شرایطی خاص و بعضا تصادفی حادث می شود و گفتمان ها و صورت بندی های معرفتی دورانی خود را تعین می بخشند. تاریخ بستر گسست ها و انقلاب هاست نه مسیر پیوست ها و غایت ها و نهایت ها که باید آینده را تسخیر کند. آینده را آیندگان می سازند. سوژه انسانی امری از پیش داده شده نیستند. سوژه ها برساخت می شوند و درعین حال همچون امری درون ماندگار در روابط اجتماعی وتضادهای طبقاتی و برهم کنش ها موجد تحولات بعدی می شوند که از پذیرفتن سنجه خیر وشری کشتگری تن می زنند.
دوم – دخیل بستن آقای کشتگر است به اردوگاه جهانی سرمایه داری و گفتمان لیبرال دموکراسی به مثابه قبله گاه خیرجهانی و ابراز تنفر است از اردوگاه شر جهانی که تعین بخش استبداد و دیکتاتوری است به رهبری چین و روسیه.
اگر آقای کشتگر نه به عنوان یک چپ پشیمان بلکه به عنوان یک لیبرال منتقد هم با نگاهی تبار شناسانه وتاریخی اردوگاه سرمایه داری به منزله خاستگاه لیبرال دموکراسی را می کاوید باید نیم نگاهی هم به سویه تاریک مدرنیته و این اردوگاه خیرهم می انداخت. استعمار و استثمار چند صد ساله کشورهای پیرامونی توسط کشورهای کانونی امپریالیستی و سرمایه داری همچون انگلیس و فرانسه و هلند و اسپانیای متقدم و آمریکای متاخر. غارت و چپاول چهارصد ساله منابع کشورهای پیرامونی وسرازیر شدن منابع و ثروت از کشورهای مستعمره به سمت کشورهای استعمارگر و انباشت ثروت و قدرت و تکنولوژی در کشورهای کانونی سرمایه داری و انباشت فقر و قحطی و جهل در کشورهای پیرامونی به بهای جنگها و به بردگی کشیدن مردم کشورهای آفریقایی و کشتار صدهها میلیون انسان به دست جنگ افروزان امپریالیستی خاستگاه لیبرال دموکراسی ویا به زعم کشتگر خاستگاه اردوگاه خیر جهانی است!
سوم –کشتگر هنوز خود را چپ می خواند در حالی که نه تنها از به کار بردن لفظ امپریالیسم پرهیز می کند بله به پرسه زنی بزدلانه در حوالی وحواشی سرمایه داری مانند سایر سوسیال دموکرات ها ادامه می دهد و سرمایه داری و سوسیال دموکراسی را لازم و ملزوم هم می داند که البته حیات و ممات این هر دو به هم وابسته است. چپ اما باید بتواند در جهان امروز از سرمایه داری فراتر برود. امپریالیسم امروز بیش از هر زمان دیگر درجهان رخ می نماید و با گسترش پایگاههای نظامی و انحصار فناوری وسلطه دلار بر روابط تجاری واقتصای وبا ابزار تحریم و جنگ جهان را به زیر سلطه خویش می کشد. تحلیل گران جدید چپ امپریالیسم را آخرین مرحله سرمایه داری نمی دانند. امپریالیزم همزاد و درونی شده سرمایه داری جهانی است. انباشت های عظیم ثروت در کشورهای استعماری به لطف فتوحات ودست اندازی های امپریالیستی کشورهای سرمایه داری در سه قرن اخیر صورت گرفته است. اگر کسانی چون آقای کشتگر امپریالیسم را مرده می پندارند اما امپریالیسم خود میلی به مردن ندارد. چپ امروز به تدریج خود را از زیر بار روانی فروپاشی اتحاد شوری خارج می کند. چپ های پشیمان اما همچون آقای کشتگر با شکست تجربه سوسیالیسم قرن بیستمی “سرمایه داری واقعا موجود را همچون حقیقت مطلق کعبه آمال خویش ساخته اند و به عنوان اردوگاه خیر جهانی به آن دخیل می بندند و تمام چپ ها را فرامی خوانند تا اگر می خواهند چپ بودن خود را ثابت کنند علیه پوتین جنایتکار موضع بگیرند وبه جبهه خیر جهانی بپیوندند.
چهارم –آنچه از معجزه لیبرال دموکراسی آقای کشتگر را به وجد آورده است. وجه رهایی بخش دموکراسی در کشورهای غربی است. امری که مدت مدیدی است در کشورهای کانونی جاری وساری است اما اردوگاه شر جهانی به رهبری چین و روسیه نمی گذارند دموکراسی در تمام جهان مستقر شود. البته کشتگر بحران در لیبرال دموکراسی های غربی را نمی بیند و نمی خواهد بحران در دموکراسی های نمایندگی و کاهش مشارکت مردم در انتخابات ها و کاهش مشارکت طبقات مختلف مردم در احزاب سنتی را به نقصان و یا بن بست دموکراسی نمایندگی نسبت دهد. سرمایه داری امروز با حاکمیت شرکتی در جهان و رقابت صوری بین “هم کاسه گان” به نوعی “تکنو فئودالیسم “فرا رویده است. از رقابت بازار آزادی اولیه در آن خبری نیست. سرمایه داری ارتباطی با فضای مجازی و ابر شرکت هایی چون گوگل و آمازون و فیس بوک و مانند آن و ما انسانهایی که بدون مزد در این فضاها به کار آفریدن ارزش اضافی برای تیولدارانی چون گوگل و فیس بوک و مانند آن مشغولیم. سرمایه داری که بر تولید انبوه ومصرف انبوه وکالایی کردن همه چیز از جمله محیط زیست جهان را به سمت بن بستی هولناک می برد. کشتگر با چشم بستن به بن بست لیبرال دموکراسی در عجب است که چرا اردوگاه شر به رهبری چین و روسیه حالت تهاجمی گرفته اند و اردوگاه خیر به رهبری آمریکا حالت تدافعی گرفته اند! کشتگرسرمایه داری را نه امر تاریخی ودورانی که امرخیری از “پیش داده شده” و مستقر شده می داند که باید از آن به دفاع پرداخت وگرنه جهان به آخر می رسد .تنها فردی که سرمایه داری را ازلی و ابدی پندارد می تواند از رخداد وانقلاب بگریزد و بهراسد. تنها کسی چنین بی محابا از سرمایه داری دفاع می کند که جهانی دیگر را نا ممکن بداند.
پنجم-آقای کشتگر باید توضیح بدهد اگر نهالهای نوپای دموکراسی در کشورهای پیرامونی پا نگرفته اند واز بیخ وبن قطع شده اند کدام قدرت های جهانی بوده اند که کمر به نابودی دموکراسیها و دولت های ملی در کشورهایی چون ایران و اندونزی و شیلی وبرزیل و بولیوی و دهها کشور دیگر در قرن بیستم بسته اند. چه کسانی علیه دولت ملی محمد مصدق کودتا کرده اند. چه کسانی دکتر آلنده سوسیالیست را از قدرت ساقط کردند و شیلی را به عنوان آزمایشگاه نئولیبرالیسم سه دهه در تاریکی فقر واستبداد فرو بردند. کدام قدرت خیرخواه جهانی بود که کودتا علیه دکتر سوکارنو در اندونزی را رهبری کرد وبنا به روایت اسناد از طبقه بندی خارج شده سیا پانصد هزار کمونیست اندونزی را به کمک محافظه کاران مذهبی به کام مرگ کشاند. کدام کشور بود که ویتنام را به زمین سوخته بدل ساخت؟ کارنامه سیاه آمریکا در حمایت از دیکتاتوری های نظامی آمریکا ی لاتین در نیمه دوم قرن بیستم احتیاج به توضیح بیشتر ندارد. نابودی کشور قدرتمند یوگسلاوی به کمک ناتو و تکه تکه کردن این کشور در واپسین سالهای قرن بیستم تهاجم وحشیانه آمریکا به عراق وافغانستان ونابودی این دو کشوربا کشتار یک میلیون انسان بیگناه وآوارگی یک سوم از جمعیت این کشورها وپرکردن جیب پیمانکاران نظامی ورساندن دوتریلیون دلار سود به شرکت هایی آمریکایی در طول جنگ بیست ساله افغانستان. توسعه مداوم ناتو به شرق علیرغم انحلال پیمان ورشو واستقرار موشک های بالستیک در مرزهای اروپا با روسیه وجلو گیری از شکل گیری یک اروپای مستقل و نرد دوستی باختن با قدرت های استبدادی پیشا مدرن و ارتجاعی در خاورمیانه و تجارت پرسود سلاح با این کشورها و بمباران هفت ساله یمن با سلاح های غربی همه وهمه البته نشان می دهد آویزان کردن نشان “اردوگاه خیر جهانی” به گردن امپریالیسم جنگ افروز آمریکا توسط آقای کشتگر از بصیرت ایشان به عنوان یک چپ پشیمان حکایت دارد!
ششم-آقای کشتگر از این عصبانی است که چرا شابلون و الگوی مقدس دموکراسی غربی در چین پیاده نمی شود وچرا چینی ها وروس ها مانند ایشان به این امامزاده دخیل نمی بندند؟ چرا نسخه خیرخواهانه امریکا در این کشورها کار نمی کند؟ وی به جای این که به جهان شمولی نسخه خویش فکر کند وآن را زیر سوال ببرد چینی ها وروس ها را آماج حملات خود قرار می دهد. وی نمی خواهد قبول کند که نسخه چینی توسعه در این کشور جواب داده واین کشور را ظرف چهل سال اخیر از یک کشور فقیر به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرده است.ای کاش ایشان حد اقل سخنان رئیس جمهور سابق فرانسه راشنیده باشد که به جد معتقد است: سازمان هایی جهانی قرن بیستمی در قرن بیست ویکم ودر جهان چند قطبی فعلی دیگر جواب نمی دهد.در این جهان پر آشوب ودر جهانی که سیاست های توسعه طلبانه امپریالیستی عرصه را بر ملت های دیگر تنگ کرده است ملی گرایی وناسیونالیسم ونوعی محافظه کاری تعین بخش سیاست های بسیاری از کشورهای جهان شده است وهرکدام از کشورها سعی می کنند در این دریای متلاطم که آبستن نظم جدیدی است برای خود لنگرگاهی ی ثبات بخش پیدا کنند که اصلا دخلی به نگاه خیر وشری امثال کشتگر ندارد.آخرین نمونه آن انتخاب مجدد ویکتوراوربان ملی گرا در مجارستان است که سعی دارد در میانه کشمکش روسیه وغرب بر سر اوکراین کلاه خویش را نگه دارد.اوضاع جهان در آینده می تواند ازاین بهتر یا بدتر شود.اما با قطعیت می توان گفت در جهان امروز مدرنیته که فرزند روشنگری بود نه فرزند سرمایه داری مدرنیته ای که خاستگاه آن فرانسه بود نه انگستان مدرنیته ای که انسان محور بود نه خدا محور مدرنیته ای که دال اعظمش دموکراسی وحقوق بشر بود واز غرب طلوع کرده بود شاید پرتوی ضعیف از آن هم به شرق برسد در هیاهای رانه سود و سرمایه و تولید و مصرف انبوه وکالایی شدن همه چیز از جمله کالایی سازی روابط انسانی گم شد. اگر چه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری رشد ورفاه نسبی به ارمغان آورد و کارگران کشورهای سرمایه داری هم از آن بهره مند شدند اما در کشورهای پیرامونی به دلایلی که ذکر شد چنین نشد.
هفتم –علی کشتگر در بخش دیگری از نوشته کوتاهش با قطب نمای کج ومعوج تاریخی اش کارل مارکس راهم چنین آماج نقد قرار می دهد: این سخن مارکس که دموکراسی را امری بورژوایی و در واقع دیکتاتوری اقلیت کاپیتالیست بر جامعه ارزیابی میکند و برای آزادی شهروندان راه دیکتاتوری پرولتاریا را به عنوان دموکراسی واقعی پیشنهاد میکند، درصد و پنجاه سال گذشته ضربات سنگینی به جنبشهای دموکراسی خواهانه و عدالت طلبانه تاریخ وارد ساخته است.
البته این اتهام بزرگ که یک جمله مارکس پیرامون نا کار آمدی دموکراسی بورژوایی و لزوم دیکتاتوری پرولتاریا در صد و پنجاه سال اخیرضربات جبران ناپذیری به جنبش های دموکراسی خواهانه وعدالت طلبانه وارد کرده باشد حرف چرتی است ونشان از پرتی حضرت کشتگر در تحلیل رخداد ها ورویداهای واقعی انضمامی وتاریخی است. تو گویی کمونیست ها در سراسر جهان در صد وپنجاه سال اخیرمی توانسته اند در پرتو مدنیه فاضله دموکراسی بورژوایی بهشتی برین برای همه احزاب وگروهها بیا فرینند وچنین نکرده اند.به شهادت تحارب تاریخی کمونیست ها در جای جای جهان هر کجا فضایی برای استفاده از دموکراسی بورژوایی بوده حضور داشته اند ونقش آفرینی کرده اند اما به غیر از کشورهای کانونی سرمایه داری در بقیه جهان توسط امپریالیست هاومزدوران داخلیش سرکوب شده اند. حتی مارکس در مواجهه با کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ ابتدا کمونیست ها را به خاطر در اقلیت بودن از تلاش برای تصرف قدرت بر حذر داشت و آنها را به سازمانگری و تشکل یابی درفضایی که سلطه بنا پارتیسم سست شده بود فرا خواند اما وقتی مقابل عمل انجام شده یعنی تصرف قدرت توسط آنارشیست ها قرا گرفت به پشتیبانی از کمون پاریس پرداخت واز کمونیسم ممکن سخن گفت. وقتی کمونارها با سرکوب سنگین مواجه شدند از مقابله با سرکوب و دیکتاتوری پرولتاریا حرف زد. مارکس اگر در اکتبر۱۹۱۷ هم زنده بود وشاهد پیروزی بلشویک ها در روسیه بود ومواجهه کمونیست های روس با ضد انقلاب جهانی سرمایه داری را شاهد بود غیر از پشتیبانی از انقلاب در روسیه چه می توانست بگوید؟
اگر بخواهیم به شناخت اندیشه های مارکس مبادرت ورزیم باید به مارکس شناسان و مارکس پزوهان به مارکسیست ها و پساساختار گرایان متوسل شویم. در تحلیل اندیشه های مارکس در آثار متعددش ما با یک مارکس مواجه نیستم بلکه با مارکس ها روبرو هستیم .فروکاستن رادیکالیسم سیاسی و فلسفی مارکس به یک جمله و یا پارگراف بدون توجه به شرایط تاریخی مشخص سطحی نگری گوینده ویا شنونده را می رساند.حتی ژاک دریدا پسا ساختار گرا که در کتابش اشباح مارکس به خوانش مارکس از منظر پسا ساختار گرایی می پردازد واندیشه های وی رابه نقد می کشد می گوید: ما چه بخواهیم و چه نخواهیم چه بدانیم و چه ندانیم همگی وارث مارکس هستیم. تا کنون هیچکدام از منتقدان مارکس چنین اتهام سنگینی را که علی کشتگر با ساده اندیشی متوجه مارکس می کند نکرده اند.
هشتم –در خصوص جنگ اوکراین وحمله نظامی روسیه به این کشور هر حزبی وگروهی وهر کشوری به فراخور دیدگاه و موقعیتش در جهان موضع گیری کرده است.احزاب کمونیست وسوسیالیست در سراسر جهان موضع گیری های متفاوت و گاه متناقضی داشته اند. دولت ها بسته به نوع رابطه شان با فدراسیون روسیه له یا علیه روسیه موضع گرفته اند بسیاری هم بی طرف مانده اند.در این دوران از انترناسیوانالیسم پرولتری قرن نوزدهمی وقرن بیستمی خبری نیست.چپ متفرق وپراکنده است و عمدتا موضع گری های احزاب چپ در جهان در چهارچوب مواضع ملی ودولت -ملت ها صورت گرفته است به دلایلی که قبلا ذکر شد امروز ناسیونالیسم وملی گرایی حاکم بر روابط بین الملل شده است. بیانیه ای آتشین کشتگر علیه ملی گرایی روس وشخص پوتین و اتهام زنی از موضع راست به پیک نت و محمد علی عمویی برای چپ حیثیت نمی آورد. البته من مدافع پیک نت وعمویی نیستم و آنها خود اگر صلاح بدانند در مقام پاسخ گویی سخن خواهند گفت.ولی این انتظار بی جایی است که همگان باید در مورد این حمله سخن بگویند وآنرا محکوم کنند.حمله کردن به “ساکتین فتنه” برای اعاده شرف چپ ها در ایران هم از آن حرف ها است. آقای کشتگر پس از کوچ کردن از اردوگاه چپ به ماورای راست ودخیل بستن به اردوگاه خیر سرمایه داری جهانی پیشاپیش شرف چپ را به باد داده است. در مورد عوامل پیشینی تهاجم روسیه به اکراین بسیار سخن رفته است محاصره روسیه توسط ناتو و گسترش این پیمان نظامی تجاوزکارانه به شرق وحاکمیت نئو نازیست ها در اکراین از آن جمله است. اما از نگاه راقم این سطور جنگ اوکراین می توانست رخ ندهد اگر قدرت های غربی به سرکردگی امریکا به درخواست های دیپلماتیک روسیه و نگرانی امنیتیش پاسخ مثبت داده بودند و اکراین کشوری بی طرف می ماند هرگز این جنگ اتفاق نمی افتاد. تجاوز نظامی روسیه به اکراین بهر دلیلی که اتفاق افتاده باشد البته که محکوم است وقابل نکوهش چون حاصلش جز کشتار ویرانی وآوارگی نیست. محکوم کردن این تجاوز روسیه به اوکراین بدون محکوم کردن دخالت های امپریالیستی آمریکا در اکراین بدون مبارزه برای انحلال ناتو بدون تلاش برای بیرون رفتن اروپا از زیر سلطه آمریکا سینه زدن زیر پرچم امپریالیست ها است که نه تنها شرفی را نصیب چپ ایران وجهان نمی کند بلکه امکان شناخت و تحلیل بی طرفانه را نیز مخدوش می سازد.