پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۳

پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۳

در دور دوم انتخابات، با رای " نه" به جلیلی شرکت می‌کنیم!
اگر در دور اول "نه" به شرکت در انتخابات، شاکله نظام ونظارت استصوابی را هدف قرار داد و در همه ارکان نظام و در دل و جان مردم تاثیر خود...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده:  گروه خرداد هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - داخل کشور
نویسنده:  گروه خرداد هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - داخل کشور
حزب دمکراتیک مردم ایران: نه به جلیلی!
در دور دوم انتخابات، دو نامزدی که در برابر هم قرار می‌گیرند، هر چند در وفاداری به نظام جمهوری اسلامی و ولی فقیه مشترک‌اند، اما به لحاظ اهداف، گرایشات، تعلق...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: حزب دمکراتیک مردم ایران
نویسنده: حزب دمکراتیک مردم ایران
چرا به پزشکیان رأی می دهم!
در ارتباط با چرایی عدم استقبال توده‌ها در مشارکت انتخاباتی دلایل متعددی را می‌توان شمرد ولی بدون شک تمامیت‌طلبی، اقتدارگرایی و قشریت دخیل در هستۀ مرکزی قدرت سیاسی نقش مهمی...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود کرد
نویسنده: محمود کرد
باز هم انتخابات، باز هم دفاع از منافع ملی، هم استراتژی هم تاکتیک!
عدم شرکت در این دوره می‌تواند تاکید مجددی باشد بر یک اقدام ثابت شده. اما اگر بپذیریم که چینش و مهندسی این‌چنینی انتخابات با همهٔ اهدافی که به دنبال داشته...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سهراب ایران
نویسنده: سهراب ایران
ترک تحریم می‌کنم، خطر جلیلی جدّی است!
تا نظام جمهوری اسلامی پابرجا است وضع را نمی‌شود از این بهتر کرد اما می‌شود بسا بدتر کرد. براندازی نه فعلا ممکن است نه فعلا مطلوب. آیا انتخاب میان بد...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ياسر ميردامادی
نویسنده: ياسر ميردامادی
اصلاح‌طلب اصول‌گرا، ادامه داره ماجرا
هستهٔ سخت قدرت، بر اساس منافع خود و بر پایهٔ یک خطای محاسباتی رضایت داده است که انتخابات را حداقل نیمه‌رقابتی کند. جامعه زخم‌های عمیقی از سیاست‌های حاکمیت بر روح...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سياوش - ايران
نویسنده: سياوش - ايران
دلایل فراخوان «ث ژ ت» برای دادن رأی به برنامه «جبههٔ نوین مردمی»
«ث ژ ت» هرگز خود را در پناهگاه مخفی نکرده است و همواره حتی به قیمت تحمل ضربات شدید مواضع شجاعانه‌ای که لازم بوده را اتخاذ کرده است؛ به عنوان...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
نویسنده: برگردان ف. دوردانی

افسانه «کیوان»

-گفتنى است كه كيوان در نامه اى براى شاملو، پرهيز آن زمانى سايه را از عشق هاى خصوصى براى پرداختن به -دردهاى عمومى- نادرست ارزيابى مى كند. سايه - دروازه هاى شعر- ش را به روى - گالى- مى بندد تا به -تن هاى برهنه اى- بپردازد كه - بوسه هاى سياه تازيانه- پيراهن آنها است. كيوان ولى مى گويد - هيچ ضرورتى هنرمند را به اين ايثار غير لازم وانمى دارد- و - هنرمند مى تواند معشوقش را با همه مردم دوست بدارد- و - فدا كردن يكى براى ديگرى به كلى غلط است!-

– کیوان، ستاره بود
با نور زندگى مى کرد
با نور درگذشت- 
هـ. سایه


بیست و هفتم مهرماه، درست پنجاه سال از مرگ – مرتضى کیوان- مى گذرد ولى یاد او چون اسطوره اى در ذهن جامعه روشنفکرى ایران باقى مانده است. نه تنها شاعران و نویسندگان چپ که همگامان آرمانى او به شمار مى روند، بلکه حتى ناهمگامان و یا -رفقا- ى نیمه راه نیز در برابر او کلاه از سر برمى دارند. این گمان نیز نادرست است که تنها تیر باران ناسزاوار و کینه توزانه، یاد او را چنین پایدار ساخته است. در آن سال ها- و سال هاى پیش و پس از آن- از این اعدام هاى ناسزاوار بسیار بوده است. افسانه کیوان ولى از چشمه هاى دیگرى آب مى خورد. چشمه هائى که در درون او مى جوشید و عشق به ایران و فرهنگ آن را در او بارور مى ساخت. انتقال همین عشق به دیگران است که دستمایه افسانه او شده است. او شیوه هاى مؤثرتر انتقال را مى شناخت. دست یاران جوان تر از خود را مى گرفت و پا به پا مى برد. هیچیک از شاعران و نویسندگان امروز را نمى توان یافت که در آن سال هاى برزخى (۱۳۳۲-۱۳۲۲)، از این دستگیرى فرهنگى محروم مانده باشد. 
کیوان جوان شمى قوى در کشف استعدادها داشت- در آن سال ها که کسى مى بایست خود او را کشف مى کرد!- و کشف که مى کرد به نیروى -تشویق- متوسل مى شد ولى نه تا آنجا که – استعداد- به بیراهه برود. آنجا که لازم بود، عیب جوئى نیز به میان مى آمد. مجموعه اى از این روش ها در آمیزش با رفتارهاى ایثارگرانه و کمیاب انسانى، از کیوان چهره اى نامیرا پدید آورده است. به یارى – کتاب مرتضى کیوان- به کوشش – شاهرخ مسکوب- کمى در این چهره ماندنى، خیره مى شویم. 

مرتضى کیوان، در سال ۱۳۰۰ خورشیدى در اصفهان زاده شد. پدرش دکان سقط فروشى داشت و پدربزرگش از -شیوخ به نام صوفیه- بود که بعدها از صوفیان جدا شد. شانزده سالى بیشتر نداشت که پدرش مرد و او را -در میان این همه درد و رنج زندگى تنها و بى یاور گذاشت.- با مرگ پدر عهده دار سرپرستى خانواده- مادر و خواهر- شد و زندگى بر او سخت مى گذشت. درس دبیرستانى را که تمام کرد به خدمت دولت درآمد و در وزارت راه مشغول به کار شد. پس از گذراندن یک دوره تخصصى راه سازى به همدان منتقل شد و چند سالى را به سختى در آن شهر زندگى کرد… 
کیوان از بیست و یک سالگى- از سال ۱۳۲۱- دلبسته آرمان هاى سیاسى شد. این دلبستگى به گفته خودش از – روح حساس و طغیانى- او مایه مى گرفت. -روحى که بى شک صافى ترین آئینه ها به پاى آن نمى رسید- و در عین حال طغیان آن از -توفان نوح و از مشیت الهى عظیم تر بود- و – روحى که آسمان پهناور براى پرواز آن کوتاه- بود. این روح صاف و توفنده از ناهنجارى هاى اجتماعى به عذاب درمى آمد و طغیان مى کرد. مى خواست – لجنزار کثیفى- را که -اجتماع- نام دارد، دگرگون سازد. کیوان راه رهائى از ناهنجارى ها را در دگرگونى سیاسى و اعتلاى فرهنگى مى دید و از همین روى به -حزب توده- پیوست که -بشر دوستى، دفاع از حقوق زحمتکشان، صلح، دوست داشتن و درست اندیشیدن- را شعار خود قرار داده بود. 
کیوان، به گفته همسرش، -پورى سلطانى- ، -خود تجلى همه این چیزها بود. این صفات با او زاده شده بودند.- 
با این همه به نظر مى رسد که از سیاست و فرهنگ، این دومى ذهن کیوان را بیشتر به خود مشغول کرده بود و پرداختن به آن ارضاى خاطر بیشترى براى او فراهم مى آورد. این را مى توان هم از نوع دوستانى که براى خود برمى گزید- که بعضى هاشان اهل سیاست نبودند و سرشان گرم شعر و ادبیات بود- دریافت و هم از یادداشت هائى که از او باقى مانده است. در یکى از یادداشت ها در توصیف خود گفته است که -جوانى است احساساتى که زیبائى را در هر چه باشد، در طبیعت، نقاشى، زن و موسیقى به یک اندازه دوست دارد. ولى شعر خوب را به همه آنها ترجیح مى دهد! … زن را به خاطر شعر دوست دارد زیرا وجود او را سرلوحه دفتر زندگى و احساسات مى داند. ناله و نفرین قلب او را به لرزه درمى آورد و اثر اشعار شورانگیز و حال زن هاى در عشق ناکام مانده را در روح او ایجاد مى کند! 
… به فرمان احساسات از هیچ خطرى نمى ترسد و از هیچ کار سختى روگردان نیست… . پیوسته خواهان زندگى انقلابى و پر حادثه است.- 
کیوان در دوره اى مى زیست که شعر و ادب- که آن را بر هر چیز دیگر ترجیح مى داد- مى توانست در خدمت سیاست نیز قرار گیرد. 
در یادداشت دیگرى گفته است که -همیشه در یک رنج دائمى به سر مى برده ولى همیشه خندیده است- از همین روى نزدیکترین یاران- حتى مادرش نیز، به حال درونى او پى نبرده اند. -عدالت و حقیقت- را اگر از دسترس به دور دیده، به -دامن هنر- آویخته و آن را بهترین سرگرمى و جاودانه ترین لذات انسانى شناخته است.”
همین هنر دوستى پر شور و توفنده او بود که شاعران و نویسندگان جوان را به دوراوگرد آورد. 
شمعى بود که مى سوخت و به ادبیات جوان تازه سر برآورده روشنائى مى بخشید. چه بسا اگر او و نفس گرمش نمى بود، شور و شوق سرودن و نوشتن در آنها دمیده نمى شد و به مقام والاى امروز خود در ادبیات معاصر ایران دست نمى یافتند. این حرف من و ما نیست، حفر خود آنها است.

 
راه اندازى یاران
” محمد جعفر محجوب” که با مرتضى کیوان از دوره دبیرستان (مدرسه مروى) آشنائى یافته مى گوید که او: “حقى عظیم به گردن نسل هم سن و سال او دارد.”  کسانى که (امروز) قلم در دست دارند، تقریباً همه تربیت شده او هستند. -البته نه به این دلیل که استادشان بوده باشد، به این سبب که راهشان انداخته است. ” این بچه، استعداد خاصى داشت در این که هر کس را در راه و روشى که دارد… تشویق کند و به راه رفتن وادارد. “
محجوب مى افزاید خود او دست به قلم شدنش را مدیون کیوان مى داند. او را که”  انشاى مزخرف امتحان را زورکى ” مى نوشته است، وامى دارد که بر ” حافظ هومن ” نقدى بنویسد! هر چه مى گوید که دست به قلم ندارد از عهده این کار برنمى آید، توى کَتِ کیوان نمى رود. سرانجام نقد، روى دو صفحه نیم ورقى نوشته مى شود بى آن که رضایت نویسنده را با خود داشته باشد. با این همه کیوان آن را در مجله ” جهان نو ” چاپ مى کند! 
— محمدعلى اسلامى نُدوشن -مى گوید پس از انتشار چند شعر از او در مجله سخن،- کسانى به طرف او آمده اند، از جمله، کیوان که -کشف جوانان قلم به دست مى کرد- و بعد یک -حلقه ادبى چند نفرى- تشکیل داده اند که در آن او بوده است و کیوان و محجوب و ناصر نظمى و حسین منتظم. -دائره آشنائى کیوان- ولى وسیع تر بوده -هر چندگاه فرد تازه اى را به آنان مى شناسانیده است.- وجه مشترک همه آنان -نوطلبى و رو به آینده داشتن- بود. دوره اى بود که همه فکر مى کرده اند، ایران رو به تغییر دارد و مى خواستند در این تغییر حضور داشته باشند. –
-احمد شاملو، شاعرى که کمتر از تأثیر کسى بر خود سخن گفته است، مى گوید، با کیوان بر حسب تصادف آشنا شده ولى از همان اولین روز آشنائى- انگار صد سال بوده -که یکدیگر را مى شناسند:- من از او بسیار چیزها آموختم. – مرتضى براى من واقعاً یک انسان نمونه بود. یک انسان فوق العاده… –
— مصطفى فرزانه -از خود مى پرسد، چه چیز باعث شده که او نامه هاى- کیوان -را چهل سال آزگار حفظ کند و با خود به این سو و آن سوى دنیا ببرد. نگاهشان مى کرده هر سال، بدون آن که به یاد بیاورد محتواى آنها چیست:- انگارى این کاغذها برایم عزیز بودند. یک جور یادگارى هاى متبرک… –
-دوست دیگر کیوان،- احمد جزایرى -که دیرتر از دیگران با او آشنا شده و دیرتر گردن در کمند مهربانى او نهاده از جمله مى گوید که کیوان او را- با آگاهى از اندک سواد انگلیسى- وامى داشته که داستان هاى ماکسیم گورکى و یا جان اشتاین بک و دیگران را ترجمه کند. 
— نجف دریابندى -نیز مبهوت- نیروى کشف استعدادهاى جوان -در کیوان است. خود او یکى از این استعدادها بوده است:– من آن روزها جوان شهرستانى خام و گمنامى بودم و حتى خودم چندان چیزى در جبین خود نمى دیدم. کیوان بود که دست مرا گرفت و راهى که بعد از او طى کردم پیش پایم گذاشت. نه این که هرگز یک کلمه درباره کارم و آینده ام… به من چیزى گفته باشد. او فقط مرا -جدى- گرفت و با من طورى رفتار کرد که انگار من هم براى خودم یک کسى هستم… -! 
دریابندرى مى افزاید که آنچه که مى گوید فکر مى کند که زبان حال همدوره اى هاى او نیز باشد. 
-این توضیحات همه درباره جوانى است که هنوز به سى سالگى نرسیده بوده، تحصیلاتش از حد دیپلم متوسطه فراتر نرفته و خود در کار شعر و قصه نیز چندان پر مایه نبوده است. 
-خودش نیز این را مى دانست و به همین سبب از آن دست کشیده بود. – ولى هموست که خامان را به راه پختگى و مستعدان گمنام را به سوى نام آورى سوق داده است.


مهر و ایثار

گمان مى رود- راه اندازى – استعدادها اگر با رفتارهاى ایثارگرانه انسانى کیوان درنمى آمیخت، اینگونه که مى بینیم به بار نمى نشست. رفتارهائى که گاه از فرط ایثارگرى، مجنونانه جلوه مى کند. کیوان گوئى براى ایثار آفریده شده بود. چند نمونه مى آوریم: 
-احمد جزایرى مى گوید، در سال هاى ۳۰ تا ۳۲- یعنى همان سال هاى اوج فعالیت هاى سیاسى- که- علاف و مفلس -شده بوده، کیوان از او مى خواهد که به خواهرش درس انگلیسى بدهد. غرض اصلى او این بوده که با وجود تنگدستى، بهانه اى پیدا کند و حق الزحمه اى به دوست مفلس خود برساند.- کلاس تدریس -در کافه قنادى ها تشکیل مى شده و کیوان پیش از تشکیل، حساب میز خواهر و معلمش را به کافه چى پرداخت مى کرده است! 
-یک روز کیوان در دفتر کارش، جزایرى را دیده که غمگنانه نامه اى را مى خوانده که از مادر رسیده بوده با این گله که چرا پسر براى او نامه نمى نویسد. کیوان نیز همین را مى پرسد و پاسخ مى گیرد که فرصت نمى کند براى خرید تمبر به پستخانه برود. کیوان در دیدار بعدى ده پاکت پستى تمبر شده، به دست دوست مى دهد که دیگر بهانه اى براى نوشتن نامه نداشته باشد! 
-یک بار نیز در روز کذائى ۲۸مرداد خود را به خطر مى اندازد تا کت و دوچرخه اى براى دوست مخفى خود پیدا کند و او را فرارى دهد. 
-شبى پس از شبگردى هاى معمول، کیوان دوست خود- نجف دریابندى -را پیاده به خانه محقر خود برده، (از نادرى و استانبول تا خیابان رى) و در رختخواب خود روى پشت بام کاهگلى خوابانده است. جالب ولى این است که پیش از خواب آفتابه و لگنى آورده و با محبت پاهاى خسته و دردناک نجف را شسته و خشک کرده او را خوابانده و خود ناپدید شده است! نجف مى گوید:- کیوان یک همچو آدمى بود. –
-ایرج افشار- ، که کیوان را از -دوستان خوب و مهربان دوره جوانى- خود به شمار مى آورد، -قصه اى از مردانگى- او مى گوید:- -چند روزى پیش از آن که گرفتار شود یک بسته محتوى عکس ها، نامه ها و یادداشت هائى را که از من داشت به کلفت خانه داده و رفته بود… چند روز بعد که خبر گرفتارى اش را شنیدم، دریافتم که او بیش از آن که مى دانستم شریف و بزرگوار… بود… نخواسته بود در گرفتارى خود نام یاز دوستش در اوراقش باشد و آن دوست گرفتارى پیدا کند.- افشار مى گوید بعدها شنیده است که کیوان همزمان، همین -جوانمردى- را در حق دوستان دیگر خود نیز کرده است. 
– -محمدعلى اسلامى ندوشن- مى گوید، کیوان پول اندکى را که از دولت مى گرفت، دو بخش مى کرد. یک بخش صرف هزینه منزل مى شد و بخش دیگر به صورت برج، اکثراً -خرج رفقا- مى شد! -دست و دلبازى اى داشت که بى تناسب با درآمدش بود.- در کافه هاى خیابان اسلامبول و نادرى غالباً نمى گذاشت کس دیگرى حساب میز را بدهد. 
-همیشه پیشدستى مى کرد وبا چالاکى دست توى جیب مى برد.- 
به همین جهت هم همیشه مقروض بود و جالب این است که از یکى از روشنفکران همان حلقه دوستانه با رنج سنگین، پول قرض مى کرد! … این همه از سجایاى مردى است که خود در خانه اى فقیرانه مى زیست ولى در بیرون خانه که او را مى دیدید فکر مى کردید، -در گشایش زندگى- شناور است! –
این سجایا را مى توان به یارى- شاهرخ مسکوب -چنین جمع بندى کرد: 
— دوست داشتن، پیله خود را شکافتن، به دیگرى دست یافتن و او را در دل پذیرفتن، مثل پرواز در پرنده- در ذات زیستن او بود و این دوستى را پاس داشتن و پروردن، چگونه دوست داشتن و دوستى کردن، دیگر هنرى بود که او خوب مى شناخت… “

بازمانده ها
در میان بازمانده هاى ادبى مرتضى کیوان، همه جور چیزى پیدا مى شود: شعر، قصه، نقد، یادداشت و نامه هائى که میان او و یارانش مبادله شده است. اینها را کیوان در نشریاتى که با آنها همکارى داشته- و گاه نیز دبیر یا سردبیر آنها بوده- انتشار داده است. بیشترین آنها به ویژه نقدها در مجله- جهان نو – آمده است. در شعر، بیشتر از- سبک شعراى کهن -تقلید مى کرده و در قصه و قطعه زیر تأثیر شاعران رومانتیک اروپائى بوده است. نقش کارساز فرهنگى او را پیش از هر چیز مى توان در ویرایش و نقد آثار دیگران جستجو کرد.- نجف دریابندى – او را- اولین ویراستار ایران – مى نامد. نه تنها نوشته هاى یاران خود را که پیش از چاپ از نظرش مى گذشت، بلکه مجله ها و روزنامه هاى منتشر شده را نیز ویرایش مى کرد!- نجف – مى گوید همین کار را گاه با نوشته روى شیشه مغازه ها مى کرد و- ما از دستش مى خندیدیم! –
در بوته نقد کیوان آثار گونه گونى را مى توان یافت از قصه هاى اشتفن زوایک و آناتول فرانس تا- صحراى محشر جمال زاده و مجموعه هاى شعرى سایه و شاملو. در نقدى بر – سایه- على دشتى، او را -شخصیت ممتاز در ادبیات فارسى- معرفى مى کند، هر چند که معتقد است که دشتى با – سایه- چیزى بر مقام خود نیفزوده و هر چه دارد از – فتنه- او به دست آمده است! جمال زاده را – از نویسندگان زبر دست زبان روحنواز فارسى- به شمار مى آورد، ولى بر او خرده مى گیرد که در بند نوشدن نوشته هاى خود نیست. 
-کیوان در نقدى بر نخستین مجموعه شعرى -احمد شاملو- (آهنگ هاى فراموش شده) جاى پاى بسیارى از شاعران زمانه چون مهدى حمیدى شیرازى، فریدون توللى، نیما یوشیج و پرویز ناتل خانلرى را ردیابى مى کند و به شاعر هشدار مى دهد که به جاى آن که – پَسرو- باشد، – پیشرو- بشود و نیز مراقب باشد که – اژدهاى رومانتیسم- او را نبلعد! کیوان با این همه شعر شاملو را -آمیخته با تفکر و تخیل- و به همین سبب – گیرا و زیبا- مى بیند. در برابر – نثر- او را – بى موضوع و بى هدف و بى نتیجه- ارزیابى مى کند. 
-کیوان نخستین – سیاه مشق- سایه- سومین مجموعه شعرى او- را نیز نقد کرده است: به گفته او، – سایه- در غزل هاى خود توانسته – باز تیز پرواز سخن سرائى را از کوهسار بلندپایه ادبیات کهن به چنگ آورد- و – خونِ خوشرنگ شیوه حافظ در تن این عروس دلال است.- 
-گفتنى است که کیوان در نامه اى براى شاملو، پرهیز آن زمانى سایه را از عشق هاى خصوصى براى پرداختن به -دردهاى عمومى- نادرست ارزیابى مى کند. سایه – دروازه هاى شعر- ش را به روى – گالى- مى بندد تا به -تن هاى برهنه اى- بپردازد که – بوسه هاى سیاه تازیانه- پیراهن آنها است. کیوان ولى مى گوید – هیچ ضرورتى هنرمند را به این ایثار غیر لازم وانمى دارد- و – هنرمند مى تواند معشوقش را با همه مردم دوست بدارد- و – فدا کردن یکى براى دیگرى به کلى غلط است!- 
-در نامه هائى که کیوان براى همسرش و دوستان شاعر و نویسنده اش فرستاده، نکته هاى ناب بسیار مى توان یافت. توصیه هائى براى بهتر زیستن و بهتر نوشتن و سرودن تا برداشت هائى از زندگى و مرگ و مبارزه. 
– – شاهرخ مسکوب- ، در آخرین نامه هاى او نشانه هائى از دگرگونى درونى یافته است. او بسیارى چیزها دیده و بسیار تجربه ها اندوخته بود، – از بد شدن صنعت نفت، جبهه ملى، سردرگمى حزب و ماجراى بیست و هشتم مرداد- و – حزب و سرنوشت مبارزاتش بسیار پیچیده تر و دردناک تر از آن شد که گمان مى رفت و افق آرمان ها دورتر و دورتر.- 
کیوان درنامه اى مى نویسد: – دارم دچار استحاله گسترش دهنده اى مى شوم که حتماً مرا رو به راه خواهد کرد… 
… همه با عشق، بازى کرده اند… ! هیچکدام عاشق نبوده اند و هیچکدام رفیق هم نبوده اند…- ! و در نامه دیگرى- براى سیاوش کسرائى مى نویسد: -… امشب پریشانم… دلم هزار عقده ناگشوده دارد.- 
با همه -پریشانى- ها، مرتضى کیوان به راه خود ادامه داد تا سرانجام به دروازه مرگ رسید. در آن بحبوحه بگیر و ببند فرماندارى نظامى، سه تن از -رفقا- را در خانه خود پنهان ساخته بود. گمان بردند و هجوم آوردند. با این همه آن سه تن گریختند ولى پناه دهندگان، کیوان و همسرش دستگیر شدند. هنوز سه ماه از ازدواج آنها نگذشته بود. کم تر از دو ماه پس از دستگیرى نیز کیوان را (در سحرگاه بیست و هفتم مهرماه ۱۳۳۳ در برابر جوخه اعدام قرار دادند. جان شیفته اش ولى افسانه او را پرورانید و یادش را نامبرا ساخت. زیباترین شعرها را -سایه- براى او سروده است: 
– -کیوان ستاره شد‎/ که بگوید‎/ آتش‎/ آن گاه آتش است‎/
کز اندرون خویش بسوزد‎/ وین شام تیره را بفروزد… ‎/
من در تمام این شب یلدا‎/ دست امید خسته خود را‎/ در دست هاى روشن او مى گذاشتم‎/
کیوان ستاره بود‎/ با نور زندگى کرد‎/ با نور درگذشت…-*

 

*شاهرخ مسکوب: کتاب مرتضى کیوان، نشر کتاب نادر، تهران ۱۳۸۲

 

تاریخ انتشار : ۲۶ مهر, ۱۳۸۳ ۱:۴۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

در دور دوم انتخابات، با رای ” نه” به جلیلی شرکت می‌کنیم!

حزب دمکراتیک مردم ایران: نه به جلیلی!

چرا به پزشکیان رأی می دهم!

باز هم انتخابات، باز هم دفاع از منافع ملی، هم استراتژی هم تاکتیک!

ترک تحریم می‌کنم، خطر جلیلی جدّی است!

اصلاح‌طلب اصول‌گرا، ادامه داره ماجرا