دوستان گذشته
با نگاهی به جغرافیای سیاسی ۳۵ سال قبل، می بینیم که امریکا دوستان قدرتمندی مانند ایران محمد رضا شاه پهلوی با تیتر ژاندارم منطقه و با قدرت نظامی ی بزرگش، مصر زمان سادات، بزرگترین قدرت نظامی کشورهای عربی با سیاست های گرایش به غرب و نزدیکی به اسرائیل، ترکیه قوی ترین نیروی نظامی منطقه و عضو ناتو، پاکستان با ارتشی قوی و متحد اصلی امریکا در مقابله با نفوذ روسیه شوروی در شرق خاورمیانه، و سرانجام اسرائیل متحد استراتژیک امریکا، در منطقه خاورمیانه داشته است. حتی بعد از سقوط شاه و قدرت گیری طالبان درافغانستان، با پایان جنگ سرد و شکست استراتژیک ابرقدرت روسیه شوروی و تبدیل آن به روسیه ای ضعیف و درگیر مسائل داخلی، امکانات امریکا بعنوان تنها ابرقدرت برای تاثیرگذاری و ایجاد تغییر در منطقه و جهان چشمگیر بوده اند. آن چنان که بدون مخالفتی جدی ازسوی نیروها و قدرت های بین المللی و با ائتلافی گسترده دست به ماجراجوئی حمله نظامی به عراق زد.
“دوستان” کنونی
اما چینش سیاسی کنونی در منطقه و رابطه قدرتمندان فعلی اش با امریکا چگونه است؟ ژیم شاه، ژاندارم منطقه، فرمانده جزیره ثبات و دوست صمیمی غرب و بخصوص امریکا جای خود را به نظام جمهوری اسلامی و یکی از مخالفان سرسخت امریکا با چهار دهه شعار مرگ بر امریکا داده است. ترکیه عضو ناتو، نظامی با حرف شنوائی زیاد از متحد اصلی جهانی خود امریکا، سپر دفاعی ناتو مقابل روسیه در خاورمیانه، بزرگترین دوست اسرائیل در بین کشورهای اسلامی، دارای نظامی سکولار و باورمند به ارزش هائی سیاسی و حقوقی غرب، ولی ترکیه اردوغان با سمت گیری به اسلامی گرائی و نزدیکی به روسیه و مخالفت با دولت اسرائیل، همراه با رؤیای احیاء امپراطوری عثمانی و برنامه هائی برای درهم ریختن مرزهای جغرافیائی درمنطقه، جهت گیری های ناروشن، غیرقابل پیش بینی و خطرناکی را شروع کرده که می توانند به نتایج فاجعه آمیزی بیانجامند. رابطه عربستان سعودی، این دوست استراتژیک امریکا در بین کشورهای عربی، با حمایت آشکار و پنهان میلیاردی عربستان از بنیادگرائی سنی، با سیاست کجدار و مریزش با داعش و با استراتژی سیاست خارجی مقابله با بلوک شیعه به رهبری ایران جمهوری اسلامی، و در نهایت بدلیل نزدیکی امریکا با ایران و همکاری های وسیع نظامی اش با جمهوری اسلامی درعراق، بسردی و کدورت کشیده شده است. پاکستان دوست و متحد نزدیک امریکا، مشغول لاس زدن با طالبان بوده و خاکش تبدیل به لانه انواع و اقسام اسلامیون رنگارنگ و رادیکال شده است. حتی اسرائیلی متحد استراتژیک امریکا و غرب در منطقه هم رابطه سرد و پر تنشی را در دوران اوباما با امریکا تجربه می کند.
انتخاب بین داعش سنی یا شیعه
در چنین شرایطی امکانات امریکا برای سیاست ورزی و تاثیرگذاری درمنطقه چیست؟ توجه داشته باشیم که دیگر آن زمانی که امریکا بعنوان یکی از دو ابرقدرت جهان دو قطبی مطرح بود و به همین دلیل بسیاری از کشورها برای مقابله و جلوگیری از سیاست های تهاجمی روسیه شوروی و کمونیست ها به آن احتیاج داشته و سیاست هایشان را با آن هماهنگ می کردند، گذشته است. با پایان جهان دو قطبی، با مرگ ابرقدرت شوروی، اگرچه با تاخیر ولی ابرقدرت دیگر هم مرده و جهان به دوران چند قطبی وارد شده است. اکنون در کنار امریکا بعنوان بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی دنیا، جهان شاهد چند قدرت بزرگ با عملکرد بین المللی مانند چین، روسیه، اروپا و چندین قدرت کوچک، در منطقه های مختلف جهان است. در دنیای جهانی شده که یکی از نتایج آن قدرت گیری اقتصادی دنیای دوم است، آن چنان که در شاخه های زیادی از صنعت، یا جایگزین دنیای اول شده و یا از آنها سبقت گرفته و برتری اقتصادی دنیای اول را به چالش کشیده است. نقش این کشورها درجهان کنونی غیرقابل چشم پوشی است. جهان اول دیگر نمی تواند مانند گذشته سیاست هایش را به بقیه دنیا دیکته کند. بعبارت دیگر، اگر چه امریکا هنوز بزرگترین قدرت نظامی دنیا است، ولی از توان و قدرت مانورش، در عرصه اقتصادی و نظامی در دنیا کاسته شده و هر آن جائی که خواست قدرت مخوف نظامی اش را بکار گیرد و “سیاست دیکته کند” نتایج معکوس و منفی بدست آورده است. برای مثال می توان از حضور نظامی در سومالی و خروج شتابزده از آن کشور گرفته تا لشگرکشی ماجراجویانه به عراق و نتیجه آن، یعنی شکل گیری “جمهوری اسلامی عراق” و بالا بردن توان جمهوری اسلامی برای کامل کردن پازل امپراطوری شیعه در منطقه نام برد.
جهانی چند قطبی، که اقتصاد و دانش نو در آن حرف اول را می زنند، دنیائی است که دیگر نمی توان تنها با حربه و قدرت نظامی به سیاست ورزی در آن پرداخت. چین مناسبترین شاهد چنین جهانی است. کسب قدرت دوم اقتصادی جهان و افزایش نقش اش در دنیا بدون “بکارگیری اسلحه”.
اما چرا امریکا دیگر در منطقه دوستی ندارد، و بر سر دوستانش چه آمده است؟ چرا امریکا نتوانست دوستان تازه ای را بجای دوستان از دست داده جایگزین نماید؟ دلیل اصلی را می توان راهکار بلند مدت امریکا در دوران جنگ سرد، یعنی مبارزه با کمونیسم بهر قیمت دانست. سیاست “هر چه ضد کمونیست تر دوست تر و به امریکا نزدیک تر”، و “هر که با ما نیست دشمن ماست”، در عمل منجر به این شد تا بین مصدق مخالف کمونیسم، شاه ضد کمونیسم، بین شاه ضد کمونیست، اسلامیون بنیادگرای شیعه، و بین رژیم چپ افغانستان، وحشی های بربر طالبانی را انتخاب کند. امریکا نه تنها به دشمنی با هر کسی که با او نبود پرداخت، بلکه پشت دوستانش را خالی کرده و در زمانی که از قدرت به بیرون پرتاب شدند، حتی از پناه دادن به یکی از بهترین دوستانش در منطقه، یعنی شاه، خودداری کرد. امریکا برای مبارزه با کمونیسم، غول اسلامگرائی، چه از نوع شیعه و چه از نوع سنی و داعشی و یا طالبانی اش را، ابتدا برای ایجاد کمربند سبز دور اردوگاه کمونیستی، و در مرحله بعدی با همراهی و کمک اروپا، به سیاست حمایت از اسلامیست های “لایت” یا میانه رو در مقابل اسلامگرائی رادیکال، از شیشه بیرون آورده و آن را تبدیل به معضلی جهانی کرده است. در دو دهه گذشته، وقتی در ایران، که بخش قابل توجه از مردمانش بخصوص اقشار جوان سکولار، متمایل به غرب و ارزشهای شناخته اش می باشند و در جنبش سبز علیه رادیکال های اسلامی نوع شیعه اش قیام کردند، امریکای اوباما به جای حمایت از این جنبش سکولار به فقیه و خلیفه حکومت اسلامی شیعه نامه نوشت و با تمام امکانات خود بدفاع از اسلام لایت اردوغان برخواسته و پشت نیروهای دمکرات و سکولار ترکیه را خالی کرده است. زمانی که “شورای ملی سوریه” علیه بشار اسد دیکتاتور قد علم کرد، امریکا بجای حمایت از نیروی سکولار و طرفدار غرب در نقش یک نظاره گر از راه دور، به تماشا ایستاد. نتیجه چنین سیاستی از یک سو جری تر شدن ولی فقیه برای ادامه سیاست شکلدهی امپراطوری شیعه، با مسلح کردن شیعیان در یمن و مداخله در بحرین، سمت گیری روشنتر تبدیل جمهوری لائیک ترکیه به “جمهوری اسلامی ترکیه” از سوی اردوغان، پرکردن خلاء قدرت بوجود آمده در سوریه توسط داعش بربر و رشد سرطان گونه اسلام گرائی در منطقه و بسیاری از کشورهای اسلامی، و از سوی دیگر پر کردن خلاء قدرت ایجاد شده توسط روسیه است.
در چنین شرایطی است که امریکا به زبونی افتاده و چاره ای جز انتخاب بین داعش شیعه و داعش سنی ندارد. چاره ای جز همکاری با جمهوری اسلامی که شعار “مرک بر امریکایش” گوش فلک را کر می کند، علیه داعش در عراق ندارد. نه می تواند مستقیماً اقدام نظامی کند و نه دیگر نیروی سکولار و دمکرات همسو با ارزشهای غرب در منطقه باقی مانده است تا با کمک و مسلح کردنش متحدی استراتژیک و بلند مدت در منطقه داشته باشد.
سیاست کنونی امریکا در منطقه را می توان چنین فورموله کرد: هرچه کمتر دشمنتر، به آمریکا “نزدیکتر”.
ترامپ و آینده امریکا
ترامپ که شعار “امریکای قدرتمند” یا “اول امریکا” را می دهد، و در مخالفت با روند جهانی شدن، خواهان پاره کردن توافقات بین المللی اقتصادی و محیط زیستی است، چه خواهد کرد؟ آیا با کنار کشیدن از توافقات اقصادی چندجانبه با اروپا و آسیای دور و کم کردن نقش و وزن امریکا در ناتو، امریکا را حتی در اروپا و آسیای دور هم منزوی کرده و خلاء قدرت را در این دو منطقه ایجاد می کند؟ در آن صورت چه کشورها و نیروهائی می توانند این خلاء را پر کنند؟ آیا چین در آسیای دور و آلمان در اروپا یکی از این کشورها هستند؟ در هر صورت نباید فراموش کرد که ترامپ یک تاجر هم است. شاید نرخ بالائی برای کالای سیاست هایش گذاشته تا به حداکثر قیمت ممکن بتواند بفروش رساند؟
اوبامای دمکرات دست دوستی نیروهای سکولار و دمکرات را در منطقه و بخصوص ایران پس زده و برعکس دست دوستی بسوی جمهوری اسلامی دراز کرد. آیا ترامپ جانشینش، که با شعار مخالفت با اسلام رادیکال انتخابات ریاست جمهوری امریکا را برد، سیاست دیگری را در منطقه به پیش خواهد برد؟