اندیشه دو پهلوی بیمارگونه ای که بخصوص جنبش چپ را بصورت بیماری مزمن لاعلاجی خسته و مریض کرده است و به این راحتی اجازه وامکان خلاصی ازآن را به جنبش سکولاردموکراسی ترقیخواه نمی دهد. آنهایی که با تلاش هرچه تمامتر ازارتقا جنبش مردمی در خیزش هشتاد وهشت به دهشت افتاده ومردم را به خشونت علیه نیروی سرکوب ولایت فقیه متهم می کردند. این جبهه خود را برای مسخ حرکت احتمالی مردمی درانتخابات آینده آماده میکنند.
چرا سالهای سال است ما ها را دور سر خودمان می چرخانید. چهار سال دیگرهم گذشت ونوبت انتخابات دیگری دارد میرسد و ما درهمان نقطه ای که بودیم قرارداریم. نه فقط یک گام به پیش نرفته ایم، بلکه شایدچندین گام هم به عقب برگشته ایم. ازیک طرف ما را را با استراتژیهایی سردر گم میکنید که سرابهایی بیش نیستند. درشرایطی که تظاهر میکنید که درراه وحدت چپ از یک طرف ووحدت جبهه سکولاردموکراسی از طرف دیگر حرکت می کنید. با این خود مشغول کردنها سالها پشت سر هم زمان را از دست داده و تلف می کنید ومانع تحقق تحولات کلان نوین درجامعه می گردید. وقتی که دربطن درونی اندیشه هاتان به آلترناتیو سازی درمقابل رژیم معتقد نیستید، چرا با تظاهر به آن بازهم جنبش سکولار و دموکراتیک مردمی را در سرگردانی نگه میدارید؟
در داخل مجموعه بحثهای داغ سیاسی روز، هنوز هم مساله انتخابات آینده بصورت زمزمه ای جویبارگونه راه خود را باز میکند وسرفصل مبحث ویژه خویش را مطرح میکند. جناب “علی پور نقوی” بحث خویش در مورد مساله”بحث زودرس انتخابات” با یک چنین جمع بندی به پایان می رسانند که “اما حضور بامضمون در روند انتخابات برای نیروهای خواهان تحول ویا حتی اصلاح، مستلزم رویکردی وسیع ودورنگر به روندهای رقم زننده وضع است”. “حضور با مضمون” در انتخابات آینده جمهوری اسلامی ایران چگونه میتواند باشد؟
کسانی که جنبش دموکراتیک مردمی را درسال هشتاد وهشت به زور قبای سبز حسینی بر تن کرده و از هرگونه تعمیق آن وحشت زده شده و به آن اتهام”خشونت” می زدند، هنوز چشم امید خود را به پاد زهرهای تولید شده از درون جمهوری اسلامی ایران دوخته اند. آنهایی که هنوز جامه های سبز خویش را اطو کرده و در جالباسی ها تر و تمیز نگه داشته اند تا هر گونه خیزش آینده دموکراتیک مردمی را دوباره قبای سبزی برتنش کرده و میرحسین دیگری را به چوپانی آن تعیین نمایند. آری، چهار سال دیگر گذشت واین بیماری مضمن هنوز بر تن ما تازیانه خویش را میکوبد. هنوز به استراتژی تسلسل وار اصلاحات از درون حکومت که از زمان امام خمینی اغاز کرده ایم، درشرایطی ادامه میدهیم که اندیشه های استحاله گرانه بصورتی خزنده دراندرون تظاهر های تاکتیکی مستقل سکولاردموکراتیک ما جاری می باشند.
انتخابات دوم ریاست جمهوری آمریکا در شرایطی که از امکانات چهار سال گذشته استفاده لازم را نکردیم، فرارسیده است وخوشبختانه ظاهرا تا چهار سال دیگر هم حزب دموکرات در آمرکا بر سر قدرت خواهد بود. این در شرایطی است که درخاورمیانه حکومت های خود کامه تونس، لیبی، مصر و یمن سرنگون شدند ووضعیت سیاسی سوریه بصورتی برگشت ناپذیربسمت دگرگونی اساسی سیر میکند. نیروهای غرب وناتو ازعراق وافغانستان خارج می شوند. درشرایطی که حکومت ایران بصورتی ایزوله شده قرار گرفته است، حکومتهای ایران واسرائیل برطبل جنگ می کوبند. محاصره اقتصادی برایران بیشتر و بیشتر تاثیر می گذارد. غرب بصورتی خستگی ناپذیر در صدد شکل دهی به ستون پنجم خویش در اندرون اپوزیسیون سیاسی حکومتی ایران می باشد. ژئوپولیتیک خاورمیانه بصورتی نوین کاملا تغییر می یابد. شمارش معکوس جهت برخورد با پایان دادن به پروژه هسته ای ایران به آخر خود نزدیک می شود.
نیروهای چپ سنتی درعرصه ائتلافهای داخلی همچنان به جناح های درون حکومتی چشم دوخته اند. آنها دیوارهای آهنینی بین خود و جناح لیبرال دموکراسی اپوزیسیون سکولار ایجاد کرده اند واستراتژی خویش را درهمسویی ووحدت با دموکراتهای اسلامی وتقابل با لیبرال دموکراسی جستجو می کنند. تعقیب چنین استراتزی در صف بندیهای سیاسی گلوبال عملا همسو وهمگام با سیاستها ومواضع جناح روسیه و چین و در مقابل بلوک غرب تنظیم می کنند. آنها عوض اینکه بر ارزشهای سکولاروترقیخواهانه دموکراتیک مبتنی برحکومت قانون که با ارزشهای لیبرالی نمایندگی میشوند نزدیک شده و همسوئی ائتلاف دموکراتیک را فورمولبندی بکنند، به بریدگان ازارتجاع درون حکومتی نزدیکتر و نزدیکتر می گردند.
انجماد اندیشه ای مسخ شده رهبری جریانهای چپ از یک طرف و استراتژی بیمار پیوند یابی با بریدگان از صف ارتجاع حکومتی به قیمت طرد نیروهای صف لیبرال دموکراسی، موجب انزوای بی سابقه چپها از یک طرف و جنب و جوش بیشتر در صفوف تمامی دسته بندیهای سیاسی غیر چپ گردیده است.محافظه کاران راست سنتی در ائتلاف با لیبرال دموکراسی در شرایطی اقدام به انتشار منشور ملی دموکراتیک می زنند که انگار جریانات سیاسی چپ دموکراتیک وجود خارجی ندارند. حکومتهای کشورهای غربی در ادامه استراتزی های منطقه ای خویش از یک طرف بشدت در تلاشند تا آلترناتیو سازی خویش در ایران را از طریق ائتلاف لیبرال ها و محافظه کاران سلطنتی به پیش ببرند. در ادامه تعقیب چنین استراتزی میباشد که آنها اقدام به حذف سازمان مجاهدین خلق از صفوف سازمانهای تروریستی میکنند. در شرایطی که چنین تحولاتی جدی به وقوع پیوسته است و جامعه ما آبستن حوادث بزرگی میباشد، ما ها مثل انسان گیجی که به دور خویش میگردد، هنوز مدهوش وار دور سر خویش چرخ میخوریم.
عدم حضور سیاسی فعال تحول گرانه دموکراتیک چپ در صحنه سیاسی کشور از یک طرف و حضور فعال تر جبهه محافظه کاران و لیبرال دموکراتهای سیاسی موجب تشدید تبلیغات ناسیونالیستی آریایی به قیمت حذف سیاسی ملیتهای دیگر گردیده است. این مساله موجب گردیده است تا رشته های ارتباطی وحدت بین میلیتهای ایران بیشتر تضفیف شده و نیروها و سیاستهای گریز از مرکز قدرت بیشتری یافته باشند. ترویج اندیشه های تک ملیتی و تک فرهنگی و تک زبانی ار ایران به قیمت حذف هویتهای ملی، فرهنگی، زبانی و تاریخی ملیتهای غیر فارس از یک طرف از طرف حکومت جمهوری اسلامی ایران بشدت تعقیب می گردد، و جنین سیاستهایی با شدتی فزونتر از طرف اپوزیسیون محافظه کار و لیبرال”غیر دموکرات” تعقیب می گردد. پروپاگاندای قدرتمندی که عزیزانی مثل”نادر عصاره” را به همنوائی با ارکستر آنها و کوبیدن بر طبل محافظه کاران سنتی جهت همنوائی با آنها کششانده است.
در چنین شرایطی عمدتا تحت تاثیر فشارهای پایان ناپذیر فناتیکهای چپ اینهمه انرژی روی برخورد با گذشته جنبش فدائیان کردن تا چه اندازه پاسگوئی با ضرورتهای سیاسی روز بوده و راهگشای تنظیم استراتژی و تاکتیک اینده جنبش آزادیخواهانه مردم خواهد بود، باید صبر کرد و شاهد بود. مساله ای که عمدتا بخش اقلیتی ازسیاسیون چپ نسلی که بالای پنجاه تا شصت ساله هستند را در بر میگیرد که دشمنان جنبش چپ هم در شعله ور شدن آن تاثیر اساسی میگذارند. در شرایطی که نسل نوین جوانان خیلی موارد اصلا از وجود خارجی جنبش فدائیان بی خبر می باشند، عوض اینکه جنبش فدائیان را به جنبش تحول نوین، ترقی و تجدد بر پایه های حقوق بشر و دموکراسی تبدیل بکنیم، همچان هر سال به دنبال سال دیگر درجا می زنیم. ما درجا می زنیم و زمان به پیش می رود. همه مهر استراتزی مستقل خویش را بر ضرورت زمان میکوبند، ما چشم به سایه های حرکت سبز حسینی دوخته ایم.
دیگر جنبش چپ ایران جنبش اندیشه های تحول گرانه کلان، اندیشه های بزرگ نوین، اندیشه های آلترناتیوهای بنیادین نمی باشد. آنهایی که جنبش چپ را بصورت زایده های پس رو کنده شدگان از حکومت جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده اند، شاهرگهای این جنبش را در دستهای خود دارند. جنبش چپ ایران به چنان رهبری نوینی احتیاج دارد که بر ارزشهای مستقل مدرن، مترقی، انسانی و دموکراتیک تکیه زده و آن را به ارزشهای سوسیال دموکراتیک ارتقا دهند. جنبش چپ فعلی همچنان میخواهد کاروان جنبش مردمی را به دنبال سراب بیابان خشک و برهوت جنبش سبزی بکشاند که با اصرار تمام رهبری آن را تمام و کمال تقدیم دموکراتهای اسلامی کنده شده از حکومت اسلامی کرده اند. رهبری سبزی که تمام تلاشش بر حفظ یکپارچگی نظام بوده و بر بازگشت به ارزشهای اصیل امام اتکا میکنند.
نسل نوینی از فدائیان باید بپا خیزند که مشکل اساسی آنها نه گذشته این جنبش، بلکه تدوین استراتژی تحول کلان نوین آینده می باشد. نسلی که در دوران خطاهای گذشته جنبش فدائی، یا کودکی بیش نبوده و یا یا هوادار و عضو ساده ای بیش در یک گوشه دور افتاده سازمان نبوده اند. نسلی که هیچ مسئولیت شخصی مستقیمی در مقابل خطاهای جنبش بر دوش خویش حمل نمیکنند. نسلی که اندیشه های کلان دگرگونی و تحول نوین آینده را نمایندگی میکنند. نسلی که فاصله های صد فرسخی با اندیشه ها و استراتژی های دنباله روانه اصلاح طلبانه درون حکومتی خواهند داشت.اگر ما به ضرورتهای سیاسی روز پاسخ استراتژیک کلان نوینی را ارائه ندهیم، باید لقمه هایی را که دوباره آمریکا، انگلیس و یا جناح روسیه برای ما درست میکنند را قورت بدهیم.
دنیز ایشچی ۰۱/۱۰/۲۰۱۲