با وجود اینکه فرصت چندانی برای زمان اعلام کاندیداهای ریاست جمهوری باقی نمانده، جناح محافظه کار قادر نشده است کاندیدای خود را برگزیند. اختلافات و کشاکشها آنچنان در درون جناح حاکم دامن گسترده است که تلاش های سران آن برای ایجاد هماهنگی به سرانجام نمی رسد و به پراکندگی بیشتر می انجامد. “شورای هماهنگی نیروهای انقلاب” که از ماهها قبل بدین منظور تشکیل شده و در آن نمایندگان دستجات مختلف جناح محافظه کار حضور دارند، قادر نشده است که بین آنها هماهنگی بوجود آورد. آنزمان که این “شورا” بعد از ماهها تلاش، علی لاریجانی را برگزید، با موج مخالفت دیگر کانیداها و تشکل هایى همچون آبادگران و جمعیت ایثارگران روبرو گردید، بگونه ای که هیچیک از اعضای شورای هماهنگی شجاعت آن را نیافتند که خبر نامزد نهائی را اعلام کنند.
بدنبال آن کاندیداهائی که در “شورای هماهنگی” مطرح بودند، بتدریج از آن فاصله گرفتند و به فعالیت مستقل پرداختند.
در این بین غلامعلى حدادعادل رئیس مجلس هفتم جهت ایجاد تفاهم در بین کاندیداهاى محافظه کار وارد میدان شد و از آنها دعوت نمود در دفترش حضور رسانند تا:” با ریش سفیدى و استفاده از دوستى هاى دیرینه با نامزدها، یک کاندیداى واحد براى انتخابات برگزیند” ( روزنامه شرق ). او در مصاحبه با خبرگزارى فارس میگوید: “من علاقه اى به تکثر و تعدد در میان نامزدهاى انتخاباتى اصولگرایان ندارم.” اما تلاشهای او هم تا کنون به نتیجه نرسیده است.
ناتوانی جناح محافظه کار در انتخاب کاندیدای واحد به اوج رسیده است. جناح محافظه کار در تمام دوره های انتخاباتی این چنین سرگشته و ناتوان از اعلام کاندیدای واحد نبود. در حالیکه این بار محافظه کاران نه در بازی با رقیب اصلاح طلب، بلکه در میدان بدون رقیب قرار دارند. و بالفرض اگر نظرسنجی ها نشان دهد که کاندیدای اصلاح طلبان حکومتی از رای بالا برخوردار است، چماق شورای نگهبان بر سر او فرود آمده و او رد صلاحیت خواهد شد.
محافظه کاران با وجود اینکه سالها است در موقعیت برتر در ساخت سیاسی قرار دارند، ولی نتوانسته اند بر قوه مجریه چنگ بیاندازد. آنها تا چند قدمی قبضه قوه مجریه پیش رفته اند، ولی ناکام برگشته اند. در سال ۷۶ همه شواهد دال بر دستیابی آنها به مقام ریاست جمهوری اسلامی بود، اما ناطق نوری از خاتمی شکست خورد و پروسه یکدست کردن حکومت هشت سال عقب افتاد. اکنون که بعد از هشت سال مجددا محافظه کاران در صدد تکمیل چرخه قدرت برآمده اند، با موانع جدیدی روبرو گشته اند:
ـ موانع درونی . نبود کاندیدای “اصلح” در میان محافظه کاران از یکسو و از سوی دیگر تعدد کاندیداهای “صالح” که به دستجات متعدد محافظه کاران تعلق دارند و حاضر نیستند بنفع دیگری کنار بروند. تعدد کاندیداها زهر مهلکی برای محافظه کاران است چرا که آرای ده تا بیست درصدی آنها با وجود کاندیداهای متعدد خواهد شکست و رای ها بین کاندیداهای مختلف پخش خواهد شد و کاندیدای پیروز با رای قلیل در مقام ریاست جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت.
ـ کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی. کانداتوری او در انتخابات میتواند تمام رشته های محافظه کاران را پنبه کند. باین دلیل که حضور او در انتخابات، محافظه کاران را دو شقه نموده و به کشاکشهای آنها خواهد افزود. بخشی به حمایت از او برخواهند خواست و بخش دیگر به مخالفت. هاشمی در بین کاندیداها از موقعیت برتری برخوردار است و احتمال پیروزی آن بر کاندیداهای محافظه کاران بالا است.
شکافهای درون جناح حاکم
انتخابات موقعیت مناسبی است تا آنچه در درون محافظه کاران جاری است و گاه از چشمها پوشیده میماند، آشکار شود و همگان بر آن آگاهی یابند. آنچه در جریان انتخابات به عجز و ناتوانی محافظه کاران و کشاکش در درون آن منجر شده است، براثر فعال شدن سه شکاف زیر است:
ـ جناح محافظه کار یکدست نیست و از دو جریان تشکیل شده است. جریان بنیادگرا و محافظه کار سنتی. این دو جریان در دوره اصلاحات حکومتی در یک صف قرار داشتند. بنیادگرایان توانستند بر شورای شهر تهران چنگ بیاندازند و در مجلس شورا در موقعیت برتر قرار گیرند. در دو انتخابات قبلی محافظه کاران سنتی تضعیف شدند. آنها در این دوره مصمم شده اند که مقام ریاست جمهوری را به بنیادگرایان نسپارند. از چند ماه قبل این تقابل در رابطه با کاندیداها نمود آشکار یافته است.
ـ تضعیف محافظه کاران سنتی، در حقیقت تضعیف موقعیت روحانیت و بازار در ساخت قدرت است و تقویت بنیادگرایان، تقویت موقعیت سپاه پاسداران و تمرکز هر چه بیشتر قدرت در دست ولی فقیه. بخشی از روحانیون و نهادهای سنتی از جمله جمعیت موتلفه نگران از قدرت گیری نیروهای نظامی و تمرکز قدرت گیری در دست ولی فقیه هستند. بهمین خاطر آنها بدنبال کاندیدائی میگردند که وزنه ای در مقابل ولی فقیه بحساب آید، در مقابل او بایستد و موقعیت روحانیت را در ساخت قدرت تحکیم بخشد. تنها رفسنجانی در جمهوری اسلامی از چنین موقعیتی برخوردار است.
ـ در جمهوری اسلامی گروهها، دستجات و باندهای مختلفی وجود دارد که لزوما نمیتوان آنها را در چارچوب جناحها تبیین کرد. حتی در درون جناحها هم چنین پدیده ای مشاهده میشود. آنها در پی منافع اقتصادی یا تقویت موقعیت باند خود در قدرت هستند. آنها هم در این دوره وارد میدان انتخابات شده اند.
شکاف دولت ـ ملت و شکافهای درون جناح حاکم
فعال شدن شکاف دولت ـ ملت و بحران مشروعیت جمهوری اسلامی و دیگر بحرانهای اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر تشدید فشارهای بین المللی موجب شده است که شکافهای موجود در ساخت قدرت عمق یابد و هر چه بیشتر فعال شود، بگونه ای که محافظه کاران قادر نشده اند روی کاندیدای واحد توافق کنند.
این احتمال وجود دارد که یا با کاندیداتوری رفسنجانی صحنه انتخابات تغییر پیدا کند و برخی از کانیداهای محافظه کاران بنفع او کنار بروند و بقیه در برابر او صف آرائی نمایند و یا اینکه ولی فقیه وارد میدان شود و جناحها و دستجات مختلف محافظه کار را برای توافق روی کاندیدای واحد تحت فشار بگذارد. ولی آنچه مسلم است انتخابات گسست در صفوف محافظه کاران را به آشکارترین وجه نمایان نموده است.
تا انتخابات مجلس شورا گرایشها و دستجات درون محافظه کاران در یک صف و در تقابل با اصلاح طلبان حکومتی قرار داشتند. اما با حذف اصلاح طلبان از قدرت، شکاف بین آنها سرباز نمود. متحدین دیروز به رقیبان امروز تبدیل شدند. بنیادگرایان در موضع تهاجمی قرار گرفتند و نیروی خود را برای تکمیل حلقه قدرت متمرکز نمودند و محافظه کاران سنتی در موضع تدافعی. کوشش محافظه کاران سنتی بر این است که بیش از این عقب ننشینند و مراکز قدرت را به بنیادگرایان تقدیم نکنند.
اکنون شکاف در جناح حاکم و در بالاترین سطوح قدرت در جمهوری اسلامی شکل گرفته است. شکاف در مراکز اصلی قدرت با گسترش حرکات اعتراضی در سطح جامعه و با تشدید فشارهای بین المللی میتواند عمق بیشتری یابد و جمهوری اسلامی را تضعیف و نهایتا به فلج بکشاند. ماههای آتی نشان خواهد داد که جمهوری اسلامی تا چه میزان قادر خواهد شد که جلوی گسترش و تعمیق شکاف را بگیرد و یا اینکه انتخابات ریاست جمهوری خود گسست را و جمهوری اسلامی را بسوی سراشیبی سوق خواهد داد.