دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری هم همانند دوره اول شگفتی آفرید. شگفتی آن تنها در شکست هاشمی رفسنجانی، دومین فرد قدرتمند جمهوری اسلامی و پیروزی احمدی نژاد ـ این چهره ناشناخته ـ نبود، بلکه در جنبه طبقاتی آن هم بود. در هر دو دور اول انتخابات بطور بارزی جنبه طبقاتی پیدا کرد. شاید بتوان گفت که در هیچیک از انتخابات پیشین در جمهوری اسلامی، مقوله طبقاتی این چنین تاثیر گذار در روند انتخابات نبوده است. این موضوع را بطور برجسته در اولین دور انتخابات در ارتباط با مهدی کروبی و در دوره دوم محمود احمدی نژاد میتوان مشاهد کرد.
در اینکه در انتخابات بویژه در دور دو م تقلب صورت گرفت و بخش قابل توجهی از رای احمدی نژاد حاصل رای سازی های نیروهای سپاه، بسیج و بیت ولی فقیه بود، شکی وجود ندارد. این امر آنچنان آشکار و گسترده بود که مهدی کروبی هم زبان به اعتراض گشود و رفسنجانی بشکوه گفت:” با استفاده زیاد از امکانات نظام به صورت سازماندهی شده و نامشروع در انتخابات دخالت کردند”. مسجل بود بدون سازماندهی سپاه پاسداران و بسیج، فردی که در همه پرسیهای در ردیف آخر قرار داشت، نمیتوانست در ظرف ۴۸ ساعت در صدر قرار گیرد. اما خطای جدی خواهد بود که ۱۷میلیون رای احمدی نژاد ر،ا تنها با تقلب و رای سازیها توضیح دهیم.
جامعه ما، جامعه پیچیده ای است. جامعه ای در حال گذر از سنت به مدرنیسم، نیمه سنتی ـ نیمه مدرن که دارای صورتبندی و شمار متعدد و پیچیده ای از شکافهای اجتماعی و نیروهای متعلق به آندو صورتبندی است. از یکسو شکافهای جامعه سنتی کم و بیش فعالند و از سوی دیگر شکافهای جامعه مدرن تبارز یافته اند. با این وجود، ابزار و امکانات چندانی برای شناخت جامعه و پیچیدگیای آن فراهم نیست. ضعف جامعه مدنی و جامعه سیاسی هم امکان نمیدهد که مطالبات و خواسته های طبقات و اقشار جامعه بازتاب یابد و مورد شناسائی قرار گیرد.
انتخابات در کشور ما گاه این امکان را فراهم میسازد که جامعه ما شخم بخورد و آنچه در لایه های زیرین آن نهفته و آن خواسته هائی که انباشته شده است، عیان شود و در منظر و دید همگان قرار گیرد و به سیاستمداران، تحلیل گران سیاسی و جامعه شناسان امکان بررسی و اخذ استنتاجات لازم را فراهم آورد. انتخابات اخیر بدرجاتی چنین امکانی را فراهم آورد. بویژه اینکه انتخابات در دو مرحله انجام پذیرفت و در دور اول کاندیدای مختلف حکومتی شرکت داشتند. عاقلانه نخواهد بود که از این امکان بهره نگیریم و به برخورد آسان قناعت کنیم. برخوردی که شاید رضایت خاطر را برای جریانهای سیاسی فراهم آورد و آنها با تقلبی و ساختگی خواندن انتخابات، صحت مشی سیاسی خود رانتیجه بگیرند، ولی از واقعیتهای جامعه ما فاصله خواهد گرفت.
انتخابات دوم خرداد و انتخابات دوره نهم
در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ دو روند به هم پیوند خورد و جنبش اصلاح طلبی را پدید آورد. از یکسو دگرگونی های ساختاری در سطح جامعه و از سوی دیگر تحول فکری ـ سیاسی در بین بخشی از نیروهای یک جناح از حکومت. تحول در ترکیب جمعیتی بسود جمعیت جوان، رشد شهر نشینی، تحول در فرهنگ عمومی، افزایش سریع تحصیل کردگان و روشنفکران، نسلی جدیدی را شکل داد که خواهان تحول سیاسی ـ اجتماعی و ایجاد فضای آزاد برای تنفس بودند. خاتمی در آن انتخابات با طرح جامعه مدنی و توسعه سیاسی، مطالبات این نسل را بازتاب داد و توانست نظر و رای آنها را جلب کند. برای نسلی که خواهان اصلاحات و تحول بود، تنها امکان انتخاب بین کاندیدای حکومتی وجود داشت. لذا قرعه بنام خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی افتاد.
تحولات در دو دهه اخیر پدیده دیگری را هم در جامعه ما شکل داد. متورم شدن قطب فقر و ثروت، شکل گیری نوع جدیدی از تراکم ثروت و طبقه جدیدی از کلان ثروتمندان از یکسو و از سوی دیگر رانده شدن بخشهای کثیری از جامعه بسوی طبقات تهیدست و تشدید شکاف طبقاتی.”طبقه جدید” نه از قبل راه انداختن واحدهای تولیدی، بلکه از طریق دلالی، رانتهای حکومتی، فساد مالی و سو استفاده از اهرمهای حکومتی ثروت اندوزی کرد. منشا ثروت “طبقه جدید” غارت درآمد نفت بود نه تولید و افزایش ثروت اجتماعی. در مقابل این قطب ثروت، قطب فقر در سایه پیشبرد برنامه های اقتصادی رفسنجانی و خاتمی پدید آمد و بر صفوف طبقه کارگر و روستائیان گروههای جدیدی که بعضا در گذشته جزو طبقه متوسط بحساب میآمدند، افزوده شد. در طی دو دهه انبساط و تورم شدید بوروکراسی کشور، میزان حقوق بگیران را افزایش چشمگیری داد و این گروه( بویژه معلمان) تحت فشارهای مالی شدیدی قرار گرفتند. کارگران بر اثر سیاستهای جمهوری اسلامی فشارهای طاقت فرسائی را تحمل کردند و لشگر بیکاری با ورود گسترده جوانان به بازار کار، بوجود آمد. بنوشته روزنامه شرق: ” با مقایسه میان آمار واجدین شرایط در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ مى توان گفت که جامعه ایران با ورود قریب به ۱۷ میلیون جوان که عمدتاً بیکار و محروم از امکانات یک زندگى توام با رفاه هستند، روبه رو است.”
در چنین شرایطی آن کاندیدای حکومتی که به نوعی با مسئله بیکاری، فقر و ثروت تماس میگرفت، میتوانست نظر مساعد اقشار تهیدست جامعه را جلب کند. در دور اول انتخابات، مهدی کروبی روی این مسئله دست گذاشت و وعده پرداخت پنجاه هزار تومان به هر ایرانی بالاتر از ۱۸ سال را داد. او با این وعده در جایگاه سوم ( بادعای خودش در جایگاه اول و دوم) قرار گرفت. کروبی نه همانند معین شعارهائی در زمینه آزادیهای سیاسی و حقوق بشر مطرح کرد و نه مثل جناح محافظه کار از رای سازمان یافته برخوردار بود. نه اصلاح طلبان از او دفاع کردند و نه محافظه کاران. پیش بینی این بود که او رای کمی خواهد آورد و در رده های آخر قرار خواهد گرفت. اما برخلاف تمام پیش بینی ها، او رای بالائی را آورد. نگاهی به آرای اخذ شده در دور اول انتخابات نشان میدهد که کروبی نه در تهران و مراکز استانها، بلکه در شهرستانها در رده اول قرار دارد. گزارشهای دریافتی هم نشان میدهد که روستائیان و اقشار کم درآمد جامعه بخاطر وعده پنجاه هزار تومان باو رای داده بودند.
این مسئله بطور بارزتر در دور دوم انتخابات نمود یافت. صف آرائی بین رفسنجانی که سمبل رانت خواری، غارتگری، ثروث اندوزی و باند مافیای ثروت و قدرت بود و محمود احمدی نژاد که در سیمای مدافع تهیدستان و مخالف مافیای ثروت و قدرت برآمد کرد و بعنوان نماد مبارزه با فقر و ثروت و برقراری عدالت اجتماعی خود را جا زد، بوجود آمد. این واقعیت در گزارشهای خبرگزاریها بطور وسیع بازتاب یافت. خبرگزاری فرانسه اعلام کرد که “در ایران، رفیق مستمندان و تهیدستان به قدرت رسیده” و خبرگزاری رویتر این خبر را روی خروجی تلکس خود فرستاد که «احمدی نژاد قلب فقیران ایران را فتح کرده است”. احمدی نژاد در سخنانش گفت که: “من میگویم شما ۱۵ الی ۱۶ سال توسعه اقتصادی و سیاسی کردید من از شما سئوال میکنم آیا کشاورزان، کارگران، کارمندان و تجار و بازاریان ما امنیت خاطر دارند و به یک ثبات برنامه رسیدهاند؛ نه، رشد اقتصادی در جیب یک عده خاص رفته و در سفرههای عموم ملت نیست.” و اضافه نمود که :” حرف ما این است که میخواهیم جلوی رانتها را بگیریم.” مشخص است که این سخنان و وعده های داده شده، برای اقشار تهیدست جامعه جلب کننده است. او با این سخنان توانست رای کروبی را در دور دوم انتخابات جلب کند.
در دوم خرداد اساسا طبقه متوسط جامعه مهر خود را بر انتخابات زد و خاتمی را بعنوان نماینده خود به ساخت قدرت فرستاد و و وزن و نقش خود را در تحولات سیاسی و اجتماعی مسجل نمود. و این بار تهیدستان جامعه شهری و روستائی برآمده نموده و مهر و نشان خودشان را بر انتخابات زدند. این انتخابات نشان دادند که تحولات در جامعه ما با مسئله طبقاتی، با فقر و ثروت گره خورده است و هیچ نیروئی نمیتواند از کنار موضوع بگذرد.
در دوم خرداد و انتخابات دوره ششم مجلس بخاطر فقدان حضور نیروهای اپوزیسیون در صحنه انتخابات و سرکوب آنها توسط رژیم، خاتمی و جناح اصلاح طلب سخنگوی مطالبات طبقه متوسط جامعه گردید و روندی را پیش برد که همه بر آن آگاهی داریم. در ۲۷ خرداد کروبی و در ۳ تیر احمدی نژاد در فقدان حضور نیروی چب در انتخابات، مطالبات تهیدستان جامعه را بازتاب داد. اگر رهبری جنبش دوم خرداد بدست نیروئی افتاد که قصد اصلاحات در چارچوب نظام را داشت و میخواست گامی بجلو بردارد، این بار رای تهیدستان در جیب نیروئی ریخته شد که بنیادگرا است، سرکوب گرترین جناح جمهوری اسلامی بحساب میآید و نه آینده جامعه ما، بلکه گذشته آن را نمایندگی میکند و آمال آن باز گشت بدهه ۶۰، دهه جنگ، کشتار و سرکوب است. تاسف بار است که جنبش تهدستان و بیکاران کشور با نیروئی پیوند خورده است که سمبل آن سعید امامی، حسین شریعتمداری، مصباح یزدی، جنتی و میثم است. نیروئی که سازمانگر ترورها در داخل و خارج از کشور و قتلهای زنجیره ای بود.
آنچه آمد بیشتر با مشخصه های جریان شبه فاشیستی هم خوانی دارد. ولی این امر بمنزله آن نیست که گویا در شرایط کنونی بین المللی و داخلی، آنها قادر خواهند شد که برنامه خود را تماما باجرا گذارند و یا اینکه جامعه ما را بدهه ۶۰ برگردانند. جامعه ما و نیروهای سیاسی ـ اجتماعی بسادگی اجازه تحقق برنامه های آنها را نخواهد داد.
صرفنظر از اینکه در راس جنبش تهیدستان چه نیروئی قرار گرفته است، این واقعیت در انتخابات آشکار گردید که مسئله بیکاری، فقر و شکاف طبقاتی نیز در تعیین سرنوشت کشور و تحولات سیاسی نقش موثر دارد و بدون تامین خواسته های کارگران و تهیدستان جامعه و تامین رفاه اجتماعی نمیتوان امر توسعه را پیش برد و جامعه مدرنی ساخت. امروز مسئله مبارزه با بیکاری، فقر و شکاف طبقاتی نه موضوع برنامه نیروهای چب، بلکه مسئله کل جامعه ما است.