سالهای اول بعد از پنجاه و هفت بود. شبی با پدرم تلویزیون می دیدیم. پدرم ناگهان جمعیت را که دید گفت اینها کجا بودند. البته سئوالش بیشتر بلند فکر کردن بود تا مخاطبی داشته باشد. من هم بە طریقی بقول معروف پراندم و گفتم “سوراخ دوربین کوچک است و واقعیت خیلی بزرگتر.”
شبی دیگر همین حرف را بە طریقی “انقلابیون” زدند و گفتند “اینها کجا بودند” و بە طریقی منظورشان از جوانب اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی بود. اینبار من گفتم یادتان هست خواستید که “همه بیایند بیرون.”
شبی با تاکسی آژانس به فرودگاه می رفتم، راننده شروع به صحبت کردن کرد و بالاخره معلوم شد ایشان خلبان ارتش سابق بوده است. در پایان اعتراض و ایرادهایش، بالاخره من گفتم پنجاه و هفت نشان داد که در گذشته نمونه جنس، اصل جنس را نشان نمی داد. سیلوی برنج را با “بمبوی” کیسه برنج نمی توان نمونه برداری کرد.
خوب در آنزمان بالاخره دو برخورد شکل گرفت که به نتایجی مختلف منتهی شدند. یکی رفت دنبال پاسخ به موارد فوق- دوربین عدسی بزرگ تهیه کرد، از ترس “همه آمده بودند” خود را پنهان نکرد، و بالاخره شیوه نمونه برداری از یک سیلوی برنج را فراگرفت. دیگری، از جاده دیگری و در جهتی متفاوت به حرکت درآمد و ادامه داد؛ به اضافه جمعیت گفت “دوربین جا ندارد” و ما فقط می توانیم باندازه این دوربین و عدسی اقدام به فیلم برداری کنیم – خیلی ممنون که انقلاب کردید، حال دیگر به خانه هایتان بازگردید-، در پی تبدیل سیل به باران تمام منابع “خارجی” را مورد بحث و بررسی قرار دادند، سیلوی برنج را خالی کردند و شروع به کیسه کردن آنها کردند که کیسه کیسه “بمبو” بزنند.
دسته اول کل بوجود آمده را غریبه ندانست و دست به کار شد، و دومی کل بوجود آمده را غریبه – آن ور مرزی شاید- دانست و به “جزء کردن آنها پرداخت”.
از همان سالها تاکنون، این دو دسته بدون توقف مشغول همان اقدامات بوده اند. و هردو به فراخور شرایط و امور، کم و بیش از ابزارهای خاص – گاهی مشابه و گاهی متفاوت- استفاده کرده اند. اما یک تفاوت بنیادی این دودسته را از هم متمایز و بە مرور جدا می کرد. دسته اول “جمعیت”، “همه”، و “سیلو” و “سیل” را در اختیار داشت، دسته دوم باران را هم از دست داد. و امروز روزگار دور دیگری برداشته است، و درب بر پاشنه یی دیگر شروع به چرخیدن کرده است. بر مشکلات سی و چند ساله، خود پیروزی و دستاوردها نیز باری جدید شدند و ” قوزی بالا قوز” برای دوربین و عدسی، سیلووسیل هنوز باران نشده.
جنبه دیگر اینکه دسته اول از نمونه های بزرگ و حتا موفق، اما هنوز آرمانی استفاده یا پیروی می کرد، در حالیکه دسته دوم تقلید از آنچه موجود بود یا حتی بازگرداند ن گذشته مستقر پیشین- پس اولی روش اش آزمایش و خطا بود و ابتکار، و دومی “پارا توی یک کفش کردن” و “سر بی سردرد را دستمال نمی بندند.”
بالاخره روز بروز تناسب قوا از ضعف یا تنها “مواد اولیه قدرت” در دسته نخست، و زور و “قدرت قادر” در دسته دوم، به قدرت در دسته اول و “مواد اولیه شکست” در دسته دوم رسیده است.
و بنابراین استقلال و آزادی و بسیاری مطالبات شیرین سده یی، یا شاید هزار ساله، در دو قطب مقابل همدیگر قرار گرفته اند و تا جایی پیش رفته اند که بیماری فراموشی، آلتزایمر طبقاتی در فیلم “نادر و سیمین بدنبال رفتن” نیز بیان سینمایی پیدا کرد.
خوب چه باید کرد، نه تناسب قوا طوریست که به جنگ داخلی منتهی گردد، و نه کسی مانده است که نیت کودتا به خود راه دهد از یکسو، و نه زوری و تدبیری – چون روزگار روزگار “قاچ زین” شده است – که در وسط گرمای تابستان اقدامی خارجی کنند.
آیا در چنین شرایطی خارج از موضوع است که از نقطه جدید شروع کنیم و دوربین و عدسی، جمعیت و سیلوها را بە رسمیت بشناسیم که حداقل یک واقعیت برسمیت شناخته شود تا منابع برای مراحل بعدی آزاد شوند. و به قر و غمزه و اعتراض بدون نشانه و آدرس عینی و برنامه یی بالاخره پایان داده شود.
این نقطه رسش اینستکه پنجاه وهفت دیگرقطعا به “بعد پنجاه وهفت” تبدیل شده است، و باید “بحث تمام” اعلان گردد. از اینجا ببعد دیگر هرکس می خواهد هرکاری بکند باید بدون قید و شرط این واقعیت را بە رسمیت بشناسد- اصلاحات دیگر باید از دو پهلویی – رفع پنجاه و هفت و بازگشت به گذشته یا اصلاح مرحله جدید برای پیشبرد دستاوردها وپیروزی ها – عبور کرده و “یا رومی رومی یا زنگی زنگی شود.”
این وضعیت شامل تمام طرف های تحولات ایران و هم خارجی ها نیز می شود. امروز می شود اعلان کرد که هرکسی از هر موضعی که بخواهد به امور بپردازد، باید از شرایط خاص و ضرور “فلسفه قدرت”، “فن اعمال قدرت”، و بالاخره “توان اداره قدرت” برخوردار باشد یا آنها را کسب کند. امروزه در تمام دنیا، کشورهای کوچک و بزرگ، پنبه یا تیغ سربر، هیچ فرقی نمی کنند، باید بپذیرند که قاعده و قانون و اخلاق و عمل این شده اند که “بستان بزن” فراگیر و هرروز فراگیر تر می شود. هرچه وسعت بیشتر، جمعیت بیشتر، ثروت زیر و رو زمینی بیشتر، قرارگاه سرزمینی جغرافیایی جدی تر، و بالاخره، هرچه موشک و انرژی هسته یی بیشتر، سابقه تاریخی غنی تر، و ترکیب سنی و کیفیت انسانی متنوع تر باشند، این قاعده “بستان بزن” از بردی بسیار جدی تربرخوردار می شود. اینها مترهایی هستند که همه باید پارچه لباسی، الگو و خیاطشان را باید با آنها اندازه بگیرند و انتخاب کنند، و بدوزند.
روزگار وارد کردن پارچه، الگو و خیاط هم بسر رسیده است، و هم قد و قواره ها خیلی باهم تفاوت پیدا کرده اند. تا اینجا کت و شلوارهای پا و دستهای دراز آمریکایی ها، و میان قد و تناسب دار دستها و پاهای اروپایی را یا باید تا آخر عمر پوشید و در نوع آمریکایی اش درون آستین ها و درپای شلوارها ناپدید شد، یا در نوع اروپایی اش، بدن پوست واستخوان را در لباسی آویزان پوشاند، یا بالاخره، تا آخر دنیا به بپوش و در آر اتاقهای “پرو” ادامه داد.
اینها همه ناشی از این هستند که همه جا یا سیل آمده و یا سیل خواهد آمد، و دور بین و عدسی ها نیز برای نشان دادن همگان ساخته ومهیا می شوند. اتاق تاریخ نیز به سالن بزرگ گسترش یابنده یی که همه در آن جای بگیرند دارد تبدیل می شود. و “بمبوی” نمونه برداری دانشگاهها و مراکز پژوهشی نیزباید خود را برای حجم های بزرگ و سیلوهای متفاوت و عظیم آماده کنند که هم پدر من اگر زنده ماند، هم انقلابیون جمعیت خوان جمعیت ندیده، و هم خلبانهای “چشم تنگ”، و متخصصین نمونه برداری، سیل و باران، همگی پاسخ های مناسب خود را بیابند.