آن زمان که شهر بن با میزبانی اجلاس بزرگ تعیین حکومت در افغانستان، نام خود را در تاریخ معاصر افغانستان به ثبت رساند، کمتر کسی گمان می کرد که با گذشت هفت سال، یک بار دیگر در رابطه با آینده افغانستان نه در کابل و با حضور مردم افغانستان و در چهره احزاب و سازمانها ی سراسری و یا منطقه ای اش، بلکه در شهر لاهه هلند و با شرکت اندک نمایندگان مردم افغانستان، نمایندگان نزدیک به یک صد کشور و انواع سازمان های جهانی درگیر با مسئله افغانستان گرد هم آیند و راه های خروج از این معضل را مورد بحث و بررسی قرار دهند.
دستورکار این کنفرانس که به ابتکارهیلاری کلینتون، وزیرامورخارجه آمریکا، برگزارمی شود، پرداختن به راه های تقویت صلح وثبات در منطقه اعلام شده است. با توجه به تعداد و ترکیب کشورهای دعوت شده، براستی هم این کنفرانس با هدف تقویت صلح و ثبات در منطقه تشکیل می گردد؛ اما آن چه که ایالات متحده آمریکا و هم پیمانانش در پیمان ناتو و نیز” ائتلاف علیه تروریسم” را به ضرورت برگزاری این کنفرانس رسانید، مجموعه ای از شرایط و رویدادها، چه درعرصه جهانی و چه درعرصه منطقه ای بود، که همگی از اهمیت ویژه ای برخوردارهستند و به هنگام بررسی، هریک می تواند در جای نخست قرار گیرد.
فاصله گیری از سیاست جنگ و رویکرد به دیپلماسی نرم
واقعیت آن است که به دلیل بحران مالی جهانی، نه آمریکا و نه متحدانش در پیمان ناتو، دیگرقادر نیستند تا به تنهایی به تامین نیازهای تجهیزاتی و تدارکاتی جنگ در افغانستان ادامه دهند. تنها برای یک ماه حضور در افغانستان آمریکا متحمل یک میلیارد دلار هزینه می شود. به دلیل نبود بودجه کافی است که بسیاری از نیروهای شرکت کننده در “ائتلاف علیه تروریسم” در افغانستان، بیشترین نیروی شان صرف حفاظت از پادگانی می شود که در آن مستقر هستند و کمتر در عملیات برون پادگانی شرکت می جویند. واقعه دردناک سال گذشته که تعدادی از نظامیان فرانسوی در حلقه محاصره یک واحد از نیروهای طالبان درآمدند و پس ازمقاومت طولانی و پایان یافتن مهمات و در حسرت رسیدن کمک از قرارگاه نیروهای خودی، تک تک شان توسط طالبان به قتل رسیدند، هنوز از ذهن مردم فرانسه پاک نشده است. یکی از دلایل اصلی شدت گیری بمبارانها از طریق هوا را نیز باید در همین عدم تحرک نیروهای روی زمین جستجو نمود.
در فاصله گیری سیاست باراک اوباما و دستگاه اداری جدید کاخ سفید از سیاست نئوکانها در قبال افغانستان و رویکرد به دیپلماسی نرم در منطقه، به دوعامل مهم نیز باید اشاره نمود. یکی وجود پیمان شانگهای است و دیگری مشکل کمک رسانی به نیروهای آمریکا و نیز ناتو در افغانستان.
آن چه که کشورهای عضو پیمان شانگهای را ازآمریکا و پیمان ناتو و کشورهای عضو “ائتلاف علیه تروریسم” متمایز می سازد، عدم حضور نظامی کشورهای عضو این پیمان است در افغانستان و تلاش این کشورها به شدت بخشیدن فعالیتهای اقتصادی و تولیدی در عرصه های زیرساختی در افغانستان. واقعیت آن است که هم آمریکا و هم پیمان ناتو در بررسیهایشان، پیمان شانگهای را تداعی کننده پیمان ورشو ارزیابی می کنند و هرچند با تک تک کشورهای عضو این پیمان رابطه جداگانه دارند، اما هرگز با این پیمان به مثابه یک پیمان منطقه ای وارد گفتگو و مذاکره نشده اند. جالب است که درست چهار روز قبل از برگزاری کنفرانس لاهه، کشورهای عضو و همچنین ناظر در پیمان شانگهای، در مسکو نشستی داشتند در سطح مقامات وزارت خارجه که افغانستان نیز در آن حضور داشت و موضوع آن نیزجستجوی راه های مبارزه با افزایش خطر گسترش نفوذ مواد مخدر و نیز تروریسم از افغانستان به کشورهای منطقه بود.
دو رویداد مهم دیگر دررابطه با راه های کمک رسانی به نیروهای ارتش آمریکا و ناتو در افغانستان، موجب شدت بخشیدن به فرآیند دیپلماسی نرم از جانب دولت آمریکا و هم پیمانانش در منطقه گردیدند: یکی نابودی پل استراتژیک در منطقه خیبر در مرز میان افغانستان و پاکستان بود که نقش بسیار مهمی را در تامین تدارکات ارتش آمریکا و نیروهای ناتو مستقر در افغانستان بر عهده داشت؛ رویداد دیگر بیانیه رسمی دولت قرقیزستان مبنی برتعیین مهلت شش ماهه برای خروج نیروهای مستقر در فرودگاه ماراس در خاک این کشور بود. با بسته شدن این فرودگاه، روسیه فقط تحت شرایط معینی اجازه عبور ترانزیت و آن هم تنها برای حمل فقط تجهیزات غیرنظامی و آذوقه را خواهد داد. یکی از دلایل سرعت گرفتن دیپلماسی نرم از جانب آمریکا در قبال ایران در همین نیاز آمریکا به امکان خوب و بی خطر و کم هزینه ترانزیت از طریق ایران به افغانستان، نهفته است. فراموش نکنیم که هم آمریکا و هم ناتو قصد خروج کامل از خاک افغانستان را ندارند، و یکی از برنامه های آینده آمریکا، حضور دائمی از جمله به شکل نظامی، نه لزوماً درگیر جنگ، در این کشور بسیار مهم از نقطه نظر ژئوپلیتیک است.
زالمی خلیل زاد، هماهنگ کننده صفوف اپوزیسیون حمید کرزای
سیاست دیپلماسی نرم کاخ سفید فقط به کشورهای ایران و پاکستان محدود نگشت، بلکه با شدت تمام در خود افغانستان و در ادامه در شهر دوبی، پیگیری شد. بنا به گزارش سایت اینترنتی “افغانستان.رو” زالمی خلیل زاد سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد، در اوائل ماه مارس به کابل سفر کرد و در طول اقامتش در کابل، یک طبقه کامل یکی از هتلهای مرکزی کابل را دراختیار گرفت و با همه رهبران احزاب مخالف دولت کنونی افغانستان و نیز رهبران بسیاری از قبایل دیدار نمود که نتیحه آن اجلاس ١۵مارس در دوبی با حضور۳٠ نفراز افغانستان بود، که در میان آنها ۵ نفر از نمایندگان طالبان از جمله نمایندگانی از جانب ملاعمر رهبر طالبان افغانی، حضور داشتند. http://www.afghanistan.ru/doc/14291.html
شاید درنخستین نگاه، تحرکات اخیر آقای خلیل زاد، چه بسا هم چون تحرکات دیگر شخصیتهای سیاسی فعال در رابطه با مسائل افغانستان، عادی جلوه نماید، اما اگر نقش خلیل زاد را در راه اندازی کنفرانس بن و نظر تأیید کننده وی را در حمایت از کاندیداتوری حمید کرزای در احراز مقام ریاست جمهوری و در نهایت سهم بزرگی را که در نوشتن قانون اساسی افغانستان بر عهده داشت، به یاد بیاوریم، آن وقت نگاه مان به تحرکات اخیر وی با حساسیتهای معین و پرسشهای مشخصی همراه خواهند بود. پرداختن به این نکات موضوع این مقاله نیست، هدف از بیان این نکات نشان دادن این امر است که ما اکنون شاهد شدت گیری تلاشها در دو عرصه متفاوت، چه در شکل پیشبرد عملی آن و چه در اهداف تعیین شده آن هستیم. این دو عرصه عبارتند از: برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان، به گونه ای که جایگزین مناسبی برای حمید کرزای پیدا شود، و عرصه دیگر جلب پشتیبانی مالی و نظامی کشورهای چین، روسیه و ایران در امر پایان دادن به جنگ و همکاری این سه کشور در امر کمک رسانی به ارتش آمریکا و نیروهای ناتو در افغانستان است. در ارتباط با روسیه و چین به مثابه دو ستون اصلی پیمان شانگهای، چند نکته وجود دارند که نمی توانند در محاسبات این دو کشور به فراموشی سپرده شوند. هم روسیه و هم چین تلاش دارند که در زمره شرکت کنندگان فعال نوسازی و بازسازی زیرساختهای اقتصادی افغانستان قرارگیرند و بتوانند از طرفین اصلی تجاری این کشور شوند. نکته دیگر وجود مناطق مسلمان نشین در هر دو کشور است که اتفاقاً در گذشته رزمندگانی هم از مناطق مختلف قفقاز به ویژه چچن، در صفوف القائده و طالبان حضور فعال داشتند. ضمن آن که روسیه قصد آن را ندارد تا تجربه ناموفق اتحاد شوروی در افغانستان را دو باره تکرار نماید. لذا در ارتباط با چین و روسیه، می توان پیش بینی نمود که موفقیت کنفرانس به اجازه عبور محموله های ارتش آمریکا و نیرو های ناتو، محدود گردد.
ایران و آمریکا در کنفرانس لاهه
صرف نظر از حساسیتهایی که پیرامون امکان شرکت ایران در این کنفرانس ایجاد شده بود، از پیش روشن بود که حضور ایران در این کنفرانس از اهمیت بسزایی برخوردار است. به نظرمی رسد که ایران ارزیابی دقیقی از موقعیت خود در رابطه با افغانستان دارد و به خوبی تشخیص می دهد که آمریکا نه فقط در وضعیت کنونی، بلکه از همان ابتدا نیز به حضور فعال ایران احتیاج داشت. روشن است که به دلیل نبود شفافیت در سیاست دولتمردان ایران، چند و چون توافقات با آمریکا، همچنان در پرده ای از ابهام و ناروشنی قرار خواهد داشت. با این حال مسلم است که دعوت از جمهوری اسلامی ایران برای حضور در کنفرانس و پاسخ مثبت ایران به این دعوت، اولا به خودی خود از زمره الزامات سیاستی است که بخواهد بر راه تقویت صلح و ثبات در منطقه ناظر باشد و ثانیا حضور مشترک ایران و آمریکا در این کنفرانس می تواند اثراتی فراتر از ابعاد مستقیم آن به بار آورد: اثراتی در مناسبات تنش آلوده ایران و آمریکا. سمت و سوی این اثرات و ابعاد آن دیگر نه تابع رفتار آن قریب صد کشور و سازمان بین المللی، بلکه مستقیما تابع رفتار نمایندگان ایران و آمریکا است. می توان امید داشت که نتایج این کنفرانس در بازگرداندن صلح و آرامش به منطقه یاری رساند.