خانم اما گلدمن، زن آنارشیست و فمینیست روسیه تزاری، جنبش فمینیستی زنان را بخشی از جنبش آنارشیستی می دانست. آنارشوفمینیست های امروزی هنوز متکی به این حکم او هستند. او می گفت که آنارشیسم، فلسفه یک نظم نوین اجتماعی است که بر اساس آزادی انسان استوار است و با کمک قانون نمی توان آن را محدود یا بی اعتبار کرد.
غالب نظریه های گلدمن متکی به نظرات پرودن، باکونین و آنارشیسم کمونیستی کروپتکین اند. نظرات اشتیرنر، نیچه، ایبسن، و نظرات عشقی- جنسی فروید نیز روی او بی تاثیر نبودند. موضع آنارشیستی گلدمن متکی به انکار و حذف دولت، سیستم اقتصاد سرمایه داری و دین، بشکل سازمانهای زورگو است.
وی مبلغ عمل مستقیم انقلابی، یعنی تظاهرات، اعتصاب، و رفتاری آگاهانه در محیط شخصی اطراف خود فرد است. اتوپی سیاسی گلدمن زیر تاثیر کروپتکین بود. وی غیر از مبارزه در کنار مردان برای آزادی کل جامعه، یکی از نخستین آنارشیستها برای آزادی زنان نیز بود. او سخنرانی های بیشماری پیرامون آته ایسم و مسیحیت، یعنی دین برده سازی انسان، نیز نمود.
گلدمن، آنارشیست یهودی آلمانی تبار روس در سال ۱۸۶۹ در ایالت کوفنو روسیه تزاری بدنیا آمد و در سال۱۹۴۰ حین سفر برای سخنرانی، در کاناد درگذشت. او در دوران کودکی در یک خانواده سنتی یهودی از طرف پدر مورد اذیت و آزار قرار گرفت و در سن ۱۲ سالگی همراه خواهرش هلنا به شهر پطروگراد رفت. در آنجا از طریق خواهرش با محافل آنارشیستی دانشجویی آشنا شد و در یک کارگاه دستکش و کرست دوزی مشغول بکار گردید. وی در سال ۱۸۸۵ شانزده ساله بود که همراه خواهرش به آمریکا مهاجرت نمود.
وی می نویسد که در آمریکا کارگران حتی بیشتر از روسیه تزاری استثمار می شدند و حتی برای رفتن به مستراح باید از کارفرما اجازه می گرفتند. گلدمن در آنجا با یعقوب کرشنر، یک مهاجر روس آشنا شد و در سال ۱۸۸۷ ازدواج نمود.
او در دهه ۱۸۸۰ با محافل سوسیالیستی و آنارشیستی تماس گرفت و به مطالعه فشرده آثار یوهان ماست پرداخت. ماست یک سوسیال دمکرات سابق آلمانی بود که رهبر بخشی از آنارشیستهای آمریکا شده بود.
در اعتصاب ۱۸۸۶ بخاطر ۸ ساعت کار روزانه چند پلیس توسط بمب گذاری آنارشیستها کشته شدند. غیر از دستگیری رهبر آنارشیستها، ۵ نفر از آنان در سال ۱۸۸۷ اعدم شدند. خانم گلدمن با دستگیری آنارشیستهای شهر شیکاگو، آمریکا را دیگر ساحل ستمدیدگان مهاجر نمی دید.
او در سال ۱۸۸۹ در شهر نیویورک غیر از آشنایی با یوهان ماست، با آلکساندر برکمن نیز آشنا شد. یوهان ماست، معلم سیاسی گلدمن، بیست سال مسن تر از او بود. ماست می خواست از گلدمن یک سخنران انقلابی بسازد. برکمن ولی به انتقاد از زندگی شبه لوکس و بریز و بپاش ماست نزد گلدمن پرداخت.
ماست می گفت در جنبش آنارشیستی آمریکا دختران جوان بعد از آشنایی با مردها، ازدواج می کنند و سنگر مبارزه را ترک و دنبال کار و زندگی و تشکیل خانواده می روند. گلدمن که بدلیل بمب گذاری آنارشیستها دستگیر شده بود بعد از مدتی آزاد شد و در شهر نیویورک به شغل پرستاری و قابلگی پرداخت.
او در سال ۱۸۹۵ برای آشنایی با جنبش آنارشیستی سفری به اروپا نمود و در اسکاتلند و انگلیس به سخنرانی پرداخت و با آنارشیستهایی مثل کروپتکین، لویزه میشل، و مالاتستا آشنا شد. در سال ۱۹۰۱ بعد از ترور مک کینلی، رئیس جمهور آمریکا، نه تنها لئون چلغوز، مشکوک اصلی، بلکه خود گلدمن نیز برای چند هفته دستگیر شدند.
گلدمن بعد از آزادی با نام مستعار الف. گ. اسمیت در بیمارستانی مشغول بکار شد. در سال ۱۹۰۶ کتاب “مادرم زمین” از او منتشر شد. همزمان برکمن نیز بعد از ۱۴ سال حبس از زندان آزاد شد. در سال ۱۹۱۱ مجموعه مقالات و سخنرانیهای گلدمن زیر عنوان ” آنارشیسم و مقالات دیگر ” بچاپ رسید.
در سال ۱۹۱۹ گلدمن و برکمن را از آمریکا اخراج کردند. در سال ۱۹۲۱ او و برکمن برای همیشه روسیه را نیز ترک کردند. گلدمن در سالهای پایان عمر در فرانسه گوشه گیر شد و در سال ۱۹۳۱ بیوگرافی خود با عنوان “زندگی گذشته” را چاپ کرد.
با شروع جنگ داخلی اسپانیا وی به آنجا رفت. در سال ۱۹۳۶ برکمن، دوست سالهای دراز او خودکشی نمود. گلدمن نیز در سال ۱۹۴۰ حین سفر در کانادا برای سخنرانی درگذشت.
خانم اما گلدمن پیرامون یکی از نارسایی های جامعه سرمایه داری یعنی فاحشگی می نویسد که خودفروشی ریشه در بی اخلاقی زنان ندارد بلکه در نظام طبقاتی ریشه دارد چون فاحشگی زنان ریشه در نارسایی های اجتماعی و اقتصادی دارد و ریشه تن فروشی زنان در وضعیت اجتماعی آنان دارد، حال فرق نمی کند که خود را بعلت وابستگی اقتصادی، به شوهر بفروشند یا به چند مرد ناشناس.
سرمایه داری به خیلی از زنان امکان دیگری غیر از خودفروشی نمی دهد، پس ازدواج نیز یک قرارداد اقتصادی و بیمه عمر بین زن و شوهراست که هزینه آن از دست دادن استقلال زن یا یک تله شکار برای زن است.
در جامعه طبقاتی بورژوایی میان عشق و ازدواج عنصر مشترکی وجود ندارد، همچون فاصله قطب شمال و جنوب، آن دو در تضاد و تناقض با همدیگر اند. گلدمن مستقل از تصورات اخلاقی و بدون قرارداد ازدواج، خواهان عشق آزاد و روابط جنسی میلی میان زن و مرد در یک جامعه با نظام آنارشیستی بود.