انتخابات هفتم نوامبر کنگره آمریکا که به اکثریت جمهوریخواهان هم در مجلس نمایندگان و هم در سنا پایان داد، روندى را که از ماهها پیش در سیاست خاورمیانهاى آمریکا قابل تشخیص بود، قطعیت بخشید. با اینکه هنوز همگان در آمریکا منتظرند ببینند کمیسیون موسوم به بیکر – همیلتون (به سرپرستى بیکر وزیر خارجه اسبق آمریکا از جمهوریخواهان و همیلتون نماینده پیشین کنگره از دمکراتها) در مورد عراق چه پیشنهادهایى ارائه خواهد داد، تقریباً مسجل است که گزارش این کمیسیون حاوى توصیههایى در جهت فعال کردن دیپلماسى آمریکا براى حل مشکل عراق است. این بدان معنى است که دولت آمریکا لحن خصمانه خود در قبال جمهورى اسلامى ایران و سوریه را تغییر دهد و به تعامل با این دو دولت روى آورد تا بلکه بتواند به آنچه تونى بلر نخستوزیر بریتانیا و نزدیکترین متحد بینالمللى جرج بوش «فاجعه عراق» نامیده است فائق آید. از آشکارترین نشانههاى تغییر در سیاست واشنگتن در قبال ایران، مذاکرات بیکر با ظریف نماینده جمهورى اسلامى در سازمان ملل بود که در اقامتگاه ظریف انجام شد و به قرارى، سه ساعت به طول انجامید. نشانه دیگر، اعلام آمادگى جلال طالبانى رئیس جمهور عراق براى سفر به تهران به منظور انجام مذاکرات سهجانبه با ایران و سوریه است.
صرفنظر از آنکه سیاست جدید آمریکا براى حل بحران عراق تا چه حد موفقیتآمیز باشد و اصولاً سوریه و جمهورى اسلامى چقدر بتوانند (حتى اگر بخواهند) به حل این بحران کمک کنند، سیاستهاى جدید واشنگتن که رئوس آن در حال شکلگیرى است، به جمهورى اسلامى این امکان را میدهد که از تنش در روابط خارجى خود بکاهد. البته بعید است دولت بوش حاضر باشد در قبال کمکى که از تهران در مورد عراق انتظار دارد، از همه خواستهاى دیگر خود در زمینه تغییر رفتار بینالمللى جمهورى اسلامى دست کشد. اما آنچه مسلم است، این است که مشى «تغییر رژیم» در ایران، اگر هم قبلاً برخى سیاستمداران مؤثر در آمریکا به طور جدى بدان میاندیشیدهاند، فعلاً امرى مربوط به گذشته است. همچنین با توجه به اینکه دمکراتها با شعار پایان دادن هر چه سریعتر به حضور نظامى در عراق، از حمایت اکثریت رأیدهندگان آمریکایى برخوردار شدهاند، و با توجه به اینکه بسیار بعید است دولت جرج بوش علیرغم مخالفت کنگره بتواند به یک ماجراجویى نظامى دیگر دست بزند، اقدام نظامى علیه ایران نیز از دستور خارج شده است. انتشار گزارشهایى مبنى بر اینکه سازمان اطلاعاتى مرکزى آمریکا، سیا، نتوانسته است نشانهاى از نظامى بودن برنامه هستهاى جمهورى اسلامى به دست آورد، میتواند گامى در جهت آماده کردن افکار عمومى ایالات متحده و کل کشورهاى غربى براى کنار آمدن با برنامه اتمى ایران باشد. اگر افکار عمومى آمریکا قانع شود که پروژه اتمى جمهورى اسلامى آن قدرها هم خطرناک نیست، اقدام نظامى حتى محدود علیه این پروژه موضوعیت خود را از دست میدهد، به ویژه اگر در نظر داشته باشیم که بعید است بشود این پروژه را با اقداماتى از قبیل حمله هوایى متوقف کرد. اشغال نظامى ایران نیز مدتهاست دیگر یک گزینه جدى براى واشنگتن محسوب نمیشود.
همه این شرایط خارجى، براى جمهورى اسلامى بسیار مساعد به نظر میرسد. صرفنظر از تمایل یا آرزوى ما، روندهاى هفتههاى اخیر براى جمهورى اسلامى یک موفقیت سیاسى محسوب میشود. دولت آمریکا آماده شده است که موجودیت جمهورى اسلامى و «منافع حیاتی» آن را به رسمیت بشناسد و همکارى با تهران را در استراتژى منطقهاى خود جاى دهد. براى یک عضو «محور شرارت» چه موفقیتى بالاتر از این؟
اما اینکه جمهورى اسلامى تا چه حد بتواند از این موفقیت براى گامهاى بعدى خود بهرهمند شود، بحث دیگرى است. اگر به جاى جمهورى اسلامى یک رژیم متعارف، حتى یک رژیم متعارف دیکتاتورى در ایران بر سر کار میبود که براى حفظ و تحکیم قدرت خود صرفاً از ملاحظات پراگماتیک پیروى میکرد، روندهاى هفتهاى اخیر به احتمال بسیار زیاد آغازى میشد براى آنکه تهران معامله با غرب را به طور جدى در دستور کار خود قرار دهد و از فرصت پیشآمده نهایت بهره را ببرد. در این صورت، در پیش گرفتن مسیرى مانند راهى که لیبى در پیش گرفته است، قابل تصور میبود. اما همه میدانیم که سیاستگذارى و تصمیمگیرى «کلان» در جمهورى اسلامى صرفاً از اصول پراگماتیسم پیروى نمیکند. آنچه به عنوان عوامل دیگر در این سیاستگذارى دخیل است، شامل ملاحظات ایدئولوژیک، زیادهخواهى و خودبزرگبینى و نیز اختلافات و کشمکشهاى جناحى درون رژیم نیز میشود. این عوامل بارها نگذاشته است جمهورى اسلامى از فرصتهاى سیاسى خارجى به سود خود بیشترین بهره را ببرد و اکنون نیز ممکن است چنین شود. به نظر میرسد عالیترین مقامات جمهورى اسلامى از تحولات اخیر غره و سرمست شدهاند. آنها همچنین در بند ایدئولوژى تمامیتگرایى اسیرند که در درازمدت به چیزى کمتر از برقرارى امپراتورى اسلامى رضایت نمیدهد. و بالاخره، باید در نظر داشت روابط سیاستمداران جمهورى اسلامى با یکدیگر به گونهاى است که همه آنها در عرصه سیاست خارجى، رقباى خود در قدرت را در هیأت گرگهایى میبینند که در کمین نشستهاند تا حریف را به محض اینکه در روابط بینالمللى ریسک کند و جرأت تغییر سیاستها را به خود بدهد، پاره کنند.
از این رو، شاید این انتظار که تنش در روابط خارجى جمهورى اسلامى به گونهاى پایدار تخفیف یابد، برآورده نشود.
در چنین شرایطى، به سود اپوزیسیون جمهورى اسلامى است که نه روى تداوم و نه روى تخفیف این تنشها، حساب باز نکند. مدتهاست که ثابت شده است تقابل جمهورى اسلامى با جهان خارج، متضمن دستاوردى براى مردم و آزادیخواهان ایران نیست. از سوى دیگر، آغاز باب گفتگو بین غرب و جمهورى اسلامى نیز ارمغانى در عرصه حقوق انسانى مردم ایران با خود نخواهد آورد، چرا که اساساً چیزى که در این گفتگوها محلى از اعراب نخواهد داشت، حقوق بشر است. آزادیخواهان ایرانى اگر میخواهند جهان توجه بیشترى به حقوق پایمالشده مردم ایران مبذول دارد، باید از طریق فشردهتر کردن صفوف خود و غلبه بر اختلافاتشان، صداى آزادیخواهى و عدالتطلبى مردم ایران را در داخل و خارج ایران پرطنینتر کنند. راه دیگرى در برابر ما نیست.
سهراب مبشری