خالی شدن عرصهی دانشگاه: از مهاجرت تا سیاستزدودگی
حال سیاسی دانشگاه خوب نیست و این را میتوان از سکوتی که در جریان ۱۶ آذر امسال به نسبت شوری که سال گذشته در همین موقعها برقرار بود، متوجه شد. هزینههای سنگینی متوجهی دانشجویان و اساتید منتقد شد که نتیجهی آن را میتوان در یک کلام «خالی شدن دانشگاه از نیروهای مبارز» نامگذاری کرد.
این «خالی شدن دانشگاه از نیروهای مبارز» البته ابعاد و پیچیدگیهای دیگری دارد که باید به دقت واکاوی شود:
- مسألهی مهاجرت: آمار و ارقام مشخصی در ارتباط با سال جاری وجود ندارد اما با یک نگاه به اطرافیان میتوان شدت گرفتن موج گستردهای که از سال گذشته میان دانشجویان جریان دارد را بهوضوح دید. دانشجویان در مقاطع مختلف تحصیلی بنا به دلایل فشار سیاسی و اجتماعی و نیز ضعف علمی رشتهی مورد مطالعهیشان در دانشگاههای کشور، تصمیم به مهاجرت میگیرند. این امر شامل بخشی از نیروهای مبارز هزینهداده هم میشود. آنان دیگر دلیلی برای ماندن در جایی که امنیت ندارند نمیبینند.
- مسألهی طبقاتی-جنسیتزدگی-مرکزگرا شدن دانشگاهها: رضا امیدی، پژوهشگر سیاستگذاری اجتماعی در حوزهی آموزش عالی و آموزش و پرورش در این خصوص مینویسد «پدیدهای که در سالهای اخیر در دانشگاههای پایتخت بسیار به چشم میآید، روند تکثرزدایی از دانشگاه است. به این معنا که در مقایسه با گذشته کلاسهای درس یکدستتر شده و تنوع و تکثر دانشجویان بهلحاظ قومی و مذهبی و منطقهای و طبقاتی بسیار کاهش یافته است. طبقاتیشدن آموزش و کنکور بخشی از مسئله را توضیح میدهد، اما به نظر میرسد این تکثرزدایی تا حد زیادی پیامد سیاست بومیگزینی است که از سالهای پایانی دهۀ ۱۳۸۰ تشدید شده است.»
آمارهای مربوط به نابرابری طبقاتی در جریان نتایج کنکور ۱۴۰۱ حتی صدای اعضای شورای شهر را درآورد. روندی که ریشهاش در رقابت نابرابر میان مدارس غیرانتفاعی و مدارس دولتی است.
اهمیت این موضوع برای مسألهی «خالی شدن دانشگاه» در صورتبندیای که بهدست دادیم عبارت از این است که دانشجویانِ طبقات متوسط به بالا که بیشترشان هم مرد هستند، اساسا حساسیتهای کمتری به عدالت اجتماعی و برابری دارند و همین باعث شده تا خط سیاسی-صنفی دانشگاه که سراسر نیمهی دوم دههی ۱۳۹۰ با آن شناخته میشد، روز به روز به محاق برود.
- سیاستزدودگی: در جریان قیام ژینا دانشجویان هزینههای سنگینی (اعم از تعلیق و اخراج و زندان) دادند و همین باعث شد تا فارغ از خارج شدن آنها از عرصهی دانشگاه، به عنوان نیروهای مبارزی که قابلیتهایی چون جمع کردن بقیه و پیشگامی داشتند، اساسا شکافهایی هم میان خودشان بهوجود بیاید:
- کنارهجویان: دستهای از مبارزان سیاسی دانشگاهی هزینه داده که پس از مشمول هزنیه شدن، اساسا به این نتیجه رسیدند که دیگر کار سیاسی را ادامه ندهند.
- سرخوردگان از دانشگاه: دستهای از مبارزان سیاسی دانشگاهی هزینه داده که پس از مشمول هزینه شدن، به این جمعبندی رسیدند که ادامهی کار در دانشگاه ممکن نیست و باید به خارج از آن (به خیابان) کوچ کرد.
- گمگشتگان: آن دسته از مبارزان سیاسی دانشگاهی هزینه داده که پس از مشمول هزینه شدن، همچنان بر آناند که باید در داخل سپهر دانشگاه به فعالیت سیاسی ادامه داد اما برنامه و چهباید کردی برای این کار ندارند.
به اعتبار این دستهبندیها تو گویی در موقعیتی هستیم که باید بار دیگر اثبات کنیم که چرا دانشگاه هنوز عرصهی نبردی مهم است و نباید آن را خالی کرد.
چرا دانشگاه مهم است؟
با در نظر گرفتن همان آمار و ارقامهای مربوط به طبقاتی شدن ورود به دانشگاه به اعتبار «اقتصاد سیاسی کنکور»، میتوان گفت امروز دانشگاه یکی از عرصههای مهم نبرد طبقاتی است که باید علیه نابرابری در آن به مبارزه برخاست. همچنین دانشگاه از هنگام خیزش دی ۱۳۹۶ نشان داد که نقش بیبدیلی در طراحی شعارهای درست دارد و میتواند در خط دهی به جریان بیشکل مردم مؤثر باشد.
در سیاسی شدن دانشگاه میتوان تفاوت سه دوره را با یکدیگر مقایسه کرد:
- زمانی که در دهههای هفتاد و هشتاد شمسی دانشگاه بیواسطه به امر سیاسی چنگ میزد.
- زمانی که در دههی نود شمسی، امر صنفی میانجی کنشگری سیاسی شد و توانست مقاومتهای وسیعتری را سازمان دهد.
- در جریان قیام ژینا و پس از آن که امر صنفی به محاق رفته و بار دیگر میل به سیاستورزی بیواسطه بالیده است.
توجه به این سه دوره روشنگر این نکته است که آنچه باعث شد در دههی ۱۳۹۰ پرچمدار مبارزهی سیاسی «شوراهای صنفی» شوند و امر سیاسی به میانجی امر صنفی، جمعیت بیشتری را درگیر کند، اجتناب از ورود بیواسطه به امر سیاسی بود. همچنین امر صنفی به خوبی و به شکلی انضمامی پای صورتبندی طبقاتی از مسائل دانشگاه را به میان کشید و این باعث شد تا دانشگاه از خلال همین میانجی به جنبشهای بیرون دانشگاه (نظیر معلمان، کارگران و بازنشتسگان) گره بخورد و ضمن اعلام همبستگی با آنها، حتی مبادرت به طراحی تجمعات مشترک بکنند.
تغییر ترکیب طبقاتی دانشگاه به عنوان عاملی در به محاق رفتن مبارزهی طبقاتی، امروز این پرسش را به میان آورده که چگونه با این ترکیب کنونی میتوان همچنان پرچم مبارزهی طبقاتی در داخل دانشگاه را بالا نگه داشت؟
اینجا منظور از تأکید بر مبارزهی طبقاتی، ثانویه تلقی کردن نبرد علیه نابرابری جنسیتی در داخل دانشگاه نیست، بلکه میانجیمند کردن این ستمها از خلال مبارزهی طبقاتی است: اینکه چطور نبرد علیه حجاب اجباری میتواند و باید بخشی از حقوق صنفی دانشجویان باشد.
بحران کار علنی
در وضعیتی قرار گرفتهایم که کوچکترین تلاشها برای سازماندهی تجمع، انتشار بیانیه و یا اشکال مختلف کار علنی با هزینههای سنگین مواجه میشود. باید پذیرفت که شرایط دیگر از جنس دورههای پیشین نیست که بشود به سادگی در ارتباط با مسائلی دروندانشگاهی پنداشته میشود، اعتراضاتی را ترتیب داد که حد نهایت به تذکر و تهدید دروندانشگاهی ختم به خیر شود.
امروز نهادهای امنیتی مستقیما در دانشگاه ورود کردهاند و اعتراضات دروندانشگاهی سر از دادگاههای انقلاب درمیآورد و پروندههایی که پنداشته میشود با تعلیق از تحصیل مواجه شود، به یک باره با مجازات حبس تعزیری روبهرو میشود.
چنین است که باید از پایان موقت امکان فعالیت علنی در دانشگاه صحبت کرد و نگاهها را به سوی فعالیتهای متشکلِ مخفی برگرداند.
بر این اساس باید به شکل دادنِ کمیتهها و هستههای کوچک اما مرتبط با یکدیگر در سطح دانشگاهها رو آورد. کمیتهها و هستههایی که هم درگیر فعالیتهای ترویجی-تبلیغی میان بدنهی دانشگاه خواهند بود و هم انجام انواع و اقسام اعتراضات موضعیِ بینام و نشان.
چه باید کرد؟
تا به اینجا شاید حرف جدیدی که لزومش در فضای کنونی درک نشده باشد نزدیم. میتوان فرض کرد که مخاطبان دانشجوی مبارزِ این متن تا همینجا قانع شدند که خط مبارزهی طبقاتی از خلال امر صنفی در دانشگاه از دست رفته و نیز اینکه دیگر نمیتوان به سیاق سابق فعالیت علنی کرد. چاره چیست؟ آیا باید به اسنداد سیاسی کنونی تن درداد؟ آیا باید جان بر کف قمار کرد و سکوت گورستانی فعلی را شکست؟
مشکل اینجاست که اگر سابق بر این شکاف نسلهای فعال دانشجویی با هم چیزی در حدود یک دهه بود، اکنون این زمان به ۳-۴ سال رسیده است؛ به نحوی که فعالان دانشجویی ۱۴۰۰ به این طرف اساسا درکی از فضای مبارزهی صنفی حد فاصل ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۸ ندارند. شکاف ناشی از کرونا و غیرحضوری شدن دانشگاهها تأثیر قابل توجهی بر این وضعیت گذاشت.
پس مسألهی اول فعالیت برای یافتن راهحلهای پُر کردن این شکاف است. در این راه می توان به تجربیات بسیار نسل های دانشجویی در مبارزات گذشته تا کنون توجه داد. گر چه نسل جدید دانشجویان فاقد تجربه های مبارزاتی است اما همین نسل به مثابه خون تازه در شریان های دانشگاه به گردش درخواهد آمد .و کافیست مسیر درست را با مطالعه دریابد.
برای این منظور میتوان مبادرت به انتشار و تکثیر جزواتی در ارتباط با تاریخ فعالیت دانشجویی در دههی ۱۳۹۰ کرد و این تاریخ را در جریان حلقههای مطالعاتی مرور و مشمول نقد و بررسی کرد.
مسألهی بعدی داشتن برنامه برای نشان دادن واکنش مناسب نسبت به انواع سرکوبها در درون دانشگاه است. برای مثال اینکه اگر نمیشود علیه زروگوییهای حراست اقدام علنی کرد، اما میتوان در قالب پخش تراکت، انواع شعار نویسی در کلاسها و دست آخر وارد آوردن خسارتهایی به دم و دستگاه حراست، اعتمادبهنفس فعالیتی را بالا برد.
و در نهایت امر باید تهیه و تنظیم انواع جزواتِ مربوط به «ضرورت کار تشکیلاتی»، «تاریخ تشکلها و سازمانهای دانشجویی» و «اصول کار مخفی» را در دستور کار گذاشت و در هستهها و کمیتههای مخفی مورد مطالعه قرار داد. از طریق همین جزوههاست که باید برای عضوگیری به واسطهی گفتگوهای چهرهبهچهره اقدام کرد.