تردید دارم جنس بدترى از نوع ایرانى ـ اسلامى فاشیسم را بتوان سراغ گرفت. و فاشیسم در ارتباط با کارگر نفرت انگیزترین جلوه آن است. اظهاریه تازه منتشر شده اى از مدیر کل اشتغال اتباع خارجى وزارت کار جمهورى اسلامى، گواه تازه ترى بر ادعاى فوق است. نامبرده در تاریخ یازدهم اردیبهشت براى خبرگزارى کار ایران اظهار میکند کارگران مهاجر ۸۰۰ هزار فرصت شغلى را تسخیر کرده اند. این عین کلمات ایشان است. بعلاوه اینها چیزى حدود یک و نیم میلیارد دلار حقوق دریافت میکنند و این ارزبرى ضرر دیگرى است که وارد میاید. او اضافه میکند که کارگران خارجى از کودکان تا سالمندان را در برمیگیرد و بدلیل محرومیت از قوانین کار با دستمزدهاى نازل توسط کارفرمایان بکار گرفته میشوند. بعلاوه اینکه، این خارجیان بجاى اینکه در اردوگاههاى کنار مرز محافظت شوند، بازار کار را تسخیر کرده اند و در عوض کارگر آماده بکار خودى ایرانى بیکار میچرخند! و بلاخره اینکه اداره مربوطه پیگیرانه در حال بازدید محلهاى کار و” کشف” این نوع کارگران است تا با تنبیه کارفرماهاى خاطى، زمینه اشتغال کارگران ایرانى فراهم آورده شود.
قبل از هرچیز، به خود زحمت محاسبه ندهید و رقم یک و اندى میلیارد دلار دستمزد را ندیده بگیرید. با یک رقم سرانگشتى درآمد سالانه یک کارگر افغانستانى چیزى حدود یک میلیون دلار در سال میشود که معلوم نیست آنرا باید به حساب تهمت یا تحریک علیه این کارگران گذاشت و یا به حساب سواد قاصر مدیر کل وزارت کار؟ به هر صورت این تغییرى در اصل موضوع ایجاد نمیکند.
بخش اصلى این کارگران افغانستانى هستند. شرح حال اینها نیازى به تفحص و جستجو ندارد. اینها در ابعاد میلیونى در طى بیش از دو دهه آنقدر به وفور بوده اند که در لباس همکار و همسایه و گداى سر گذر و شاگرد و پادو، گریزى از زیستن با آنها نبوده است. وجه مشخصه این غربتى ها در این است که پول و پله اى با خود نداشته اند. درست به همین دلیل از جهنمى به جهنمى دیگر پناه آورده اند. “میهمان دارى جمهورى اسلامى در مقابل برادران مسلمان افغانى ” فقط و فقط یک چرند است. اینها مستقیما سر از آغوش باز بازار کار ایران سر درآوردند. آمار رسمى دولتى از چند صدهزار محدود صاحبان اجازه کار حکایت دارد. کل این مهاجران بعد از سیاست اجبارى بازگرداندن آنها به چیزى حدود یک میلیون ارایه میشود. در این میان خبرگزارى کار ایران چند ماه قبل از دو و نیم میلیون کارگر فقط افغانى شاغل، هنوز بدون محاسبه خانواده هاى آنها، را گزارش میداد. به این آخرى باید بیشتر باور کرد. چرا که در طى ۲۰ سال اخیر حکایت زندگى این آدمها در خیمه شب بازى اى خلاصه میشود که تعقیب شده اند، فرارى داده شده اند، در اردوگاهها و زندان جاى داده شده اند، با آنها بدرفتارى شده است تا آنها باز هم برگردند. بیشتر و بیشتر بیایند، و بیشتر کار کنند. سابقه رفتار جمهورى اسلامى در مقابل این انسانها تنها به مثابه یک فاشیسم سازمان یافته قابل توضیح است. این انسانها از چیزى به اسم حق و مدنیت بهره اى نداشته اند. مالکیت، ازدواج، فرزندان، مصونیت در مقابل هرگونه تعرض براى آنها محلى از اعراب نداشته است. اما اینها براى بازار کار ایران یک نعمت خدادادى، و البته غیر قانونى بوده اند. براى رعایت انصاف هم که شده متن خبرگزارى کار ایران را باید بعنوان سندى تاریخى بایگانى کرد که بجاى القاب جارى دزد و قاچاقچى، سیاه بر سفید از آنها بعنوان زحمتکش و کارکن اسم میبرد.
فاشیسم و ناسیونالیسم و میهن پرستى کور است. مبتنى بر جاهلیت و تعصب است. این بدرست. در این میان هر چقدر هم که نوع اسلامى آن نانجیب و زمخت، اما بهر حال باید از پایه اى برخوردار باشد. باید به چیزى براى برخ کشیدن، به چیزى براى منت گذاشتن، به چیزى براى پز دادن در بساط خویش دل خوش کند.
آیا استدلال خانه وزارت کار دال بر غارت بازار کار میتواند در میان کارگران ایرانى خریدارى داشته باشد؟ مگر چیزى در کار و شغل و درآمد این کارگران خارجى هست که بتوان به آن غبطه خورد؟ در و دیوار آن مملکت مملو از داستان افغانستانى بخت برگشته اى است که هست و نیست و دستمزدش را یکجا به غارت برده اند. آیا میشود به آن کار شاق، به کار کودکان، به آن درآمد نازل، به آن بردگى محض غبطه خورد؟ آن را براى خود و جگرگوشگان و همسایه و برادر خود قاپش زد؟ تازه مگر شرایط کار کارگر خودى ایرانى الاصل، گیریم مسلمان و جبهه رفته و کارکن اش خیلى دهن سوز است؟ صفحه پس از صفحه هر روز آزگار از جمله نشریه خود خانه کارگر مملو از خبر و گزارشات دردناک از کارگرانى است که کار کرده اند و دستمزد نگرفته اند. نه فقط کار کرده اند، بلکه به دیسک کمر و هزار عارضه حاصل کار دچار آمده اند بجایش بهداشت و درمان و خسارت و ایمنى و حراست سرشان را بخورد، دستمزدشان را نمیپردازند! راستى مقامات جامعه کارگرى اسلامى ایران انتطار دارد کارگران “عزیز ایرانى” منت بگذارند و فخر آزادى اعتصاب و آزادى تشکل و رفاهیات بیشمار و حق مذاکرات و محسنات اینچنینی را به “تسخیرگران” افغانستانى بفروشند؟ راستى کارگر افغانستانى با فرستادن بخشى از دستمزد ناچیز خود ثروت مملکت را هدر میدهد یا بیشمار سران محترم رژیم که پول در بانکهاى خارج پارو میکنند؟ راستى چه کسى سطح دستمزدها را کاهش داده است، کارگر افغانستانى و یا اعضاى فخیمه شوراى عالى کار که هر ساله سطح دستمزدها را زیر خط فقر رقم میزنند؟ راستى چه کسى شرایط کار را دشوارتر میسازد، کارگر خارجى و یا مجلس محترم جمهورى اسلام در ایران که کرور کرور کارگر را از حیطه قانون کار خارج میکنند؟ چه کسى فرصتهای شغلى را نابود میکند، دولت و صاحب کارخانه و خصوصى سازیها و بند و بست با آقازاده ها و یا جویاى کار افغانستانى؟
تفى که وزارت کار و خانه کارگر در دهان کارگر ایرانى میگذارد بجاى برادر و هم طبقه اى افغانستانى و خارجى شایسته است که به صورت خود آنها پرتاب شود. کارگر متفرق، کارگر ارزان، کارگر مرعوب و بى حقوق کل فلسفه وجودى این ارگان بوده و هست. سیاست امروز اینها علیه کارگر افغانستانى در همین راستاست. خود کارگر ایرانى هدف و قربانى مستقیم این سیاست است. اینها دارند حرمت کارگر را به سخره میگیرند. هرگام کارگر در ایران رو به جلو، هر گام آن براى خودآگاهى، براى رفاه، براى حقوق حقه اجتماعى و سیاسى اش در موازات دفاع بى چون و چرایش از هم طبقه ای هاى خود او میگذرد. اینرا در تجربه روزمره، و در فاشیسم عریان و مسخره سردمداران رژیم اسلامى میشود تسخیص داد.
جمهورى اسلامى را باید انداخت. براى احیاى حرمت کار، و براى احیاى احترام به شرافت کارگرى باید به بساط این حکومت پایان بخشید. و تا آنروز هر چه گارد کارگر ایرانى در مقابل تحریکات فاشیستى جمهورى اسلامى بسته تر باشد، هرچه حمایت از حقوق کارگران افغانستانى را جزیى از امر برادرى طبقاتى خود ببیند، صفوفش متحد تر خواهد بود، میتواند راه را بر سوء استفاده از موقعیت کارگران خارجى علیه شرایط کار کل کارگران ببندد و از این طریق از حمایت وسیع تر از جانب مراجع کارگرى بین المللى هم برخوردار گردد.
و دست آخر تا آنموقع هم اگر قرار است در شهر مست گیرند باید که از گزمه و داروغه شروع کنند. مفتخور، و تسخیرگر و ارزبر واقعى از نوع چرب و خطرناکش در ساختمان مجلس و فیضیه دارند به وفور وول میخورند. لطفا زحمت آنها را کم کنید!
دوازدهم اردیبهشت ۱۳۸۴